سلام، پسرم تا چندوقت پسش خیلی اجتماعی بود هرجا میرفتم انقد با طرف حرف می‌زد که همه میگفتن اسپند دود کن، با خودم سرکار یوقتایی می‌بردم با تک تک همکارا حرف های قلمبه سلمبه میزد، همیشه خداروشکر میکردم خجالتی نیست خیلی اجتماعیه، فروشگاه میرفتیم سریع با فروشنده هاشمی‌رفسنجانی حرف می‌زد قیمتارو میرف می‌پرسید و...، الان چند ماهه خودم همش خونه ام سرکار نمیرم دخترم سه ماهه به دنیا اومده، تو خونه حواسمون هست بهش خیلی اهمیت میدیم که حسودی نکنه، خودشم خواهرش رو خیلی دوست داره، کلا شوهرمم تمام وقتش واسه پسرمه،وقتی میاد خونه، حالا الان یه دو سه هفته ای هست میبینم بیرون رفتنی خیلی خجالت میکشه پشت من قائم میشه, مغازه ،فروشگاه ،اراشگاه و همکارای همسرم، همسایه و..‌ وقتی باهاش حرف میزنن سریع میره پشتمون قائم میشه، دیروز رفته بود شهر مَشاغل ،قسمت آشپزی، خانومه هرچی باهاش حرف می‌زد آهسته و بی انگیزه جواب میداد، قبلا همه جارو میزاشت رو سرش انقد که حرف می‌زد باهاشون، البته با بچه های همسن خودش خیلی خوبه، سریع تو پارک دوست میشه بازی میکنه ولی با بزرگسالان خجالتی شده، کسی.بوده بچه ش یکدفعه خجالتی شه، راهکاری چیه؟

۴ پاسخ

گذشته از شوخی موقتیه به نظرم خوب میشه
و اینکه تولد خواهرش به نظرم خیلی تاثیر داشته
خوب میشه باز نگران نباش

همونایی که میگفتن اسپند دود کن حتما دود نکردی کارشو ساختن 😆😆😆

دختر منم خجالتی نبود
از پارسال که من چندباری تو بیمارستان بستری شدم
کلا خجالتی شده با هیچ کسی سریع دوست نمیشه
کلا اخلاقش عوض شده
یه نوع ترس عجیبی داره

موقتیه‌ نگران نباش باز خوب میشه

سوال های مرتبط

مامان پسرم مامان پسرم ۵ سالگی
بیایین یه راه حل بدین
پسرم شدید وابسته منه شدید خیلییییی شدید
با هیچ کس نمیموند من یه دکتری جایی برم
با همسرم میمونه با مامانم هم به تازگی میمونه
سرکار میرم یه ده روزی هست پیش همسرم یا مامانم میمونه
می‌خوام بزارمش مهد چنان اسم مهد میاد جیغ و داد می نه پشیمون میشم
اونقدرررررررررررر بردم مهد با خودم تایم بازی بچه ها شعر و آهنگ و رقص هاسون تاب سرسره بازی کردناشونو دیدیم اصلا این بچه به هیچ صراطی مستقیم نیس قبول نمیکنه
دو هفته پیش خیلی منطقی باهاش حرف زدم گفتم باید برم سرکار توهم مثل فلانی دختر خواهرم مهد می‌ره گفتم مثل اون برو منم مثل خاله جون برم سرکار قبول کرد که بره
دختر خواهرم چند ماه ازش بزرگتره دو ساله کامل مهد می‌ره خواهرمم شاغله
خلاصه رفتیم یه مهد خوب دیدیم باهم رفتیم داخل با دوستاش آشنا بشه گفت الا بلا نمیشینیم پاشو بریم خونه هر چی باهاش حرف زده بودم باد هوا بوده
میگم ای خدا چیکار کنم بنظرتون این بچه رو بفرستم مهد راهکار چی دارین؟چه جوری جدا میخواد بشه از من بخدا مغزم هنگ کرده
مامان دوقلوها مامان دوقلوها ۱۴ ماهگی
سلام دوقلوهام نه ماهشونه .پسر بزرگم چهارسال و پنج ماهش هست رفتارای خیلی بدی داره پنج روز هست خونه مامانم هستم پسرم خیلی اذیت میکنه اب دهنش میریزه روی خاله ها دایی بابابزرگ مامان بزرگ خواهرم نماز میخونه مهرش برمیداره با پا میزنه اذیتش میکنه سنگای رنگی گرفتم میزنه به شیشه های پنجره . اب خنک یخچال بر میداره میریزه روشون یه سنگ برداسته زده انگشت خالش خون اومده پسر خواهرم ۱۵سالش هست اومده بود کتاب بخونه خیلی اذیتش میکرد میرفت اتاق ارتین دیوونه ارتین بی شعور ببخشید خبلی حرفای بده دیگه میزد یه چوب برمیداره میگه میخوام باهاش بازی کنم همینجوری همه رو میزنه تمام کبریتای خونه بابام و برداشته بغضیااتیش میزنه تو حیاط بعضیاهم میندازه این ور اون وربعش میگم صدا نده دوقلوها خوابن الکی شعر میخونه که صدا بده رفته توحیاط روی روفرشی جیش کردع اینقدر بادرستی باهاش راه اومدم نمیفهمه اصلن حرف شنوی نداره هیچ وقت کتکس نمی زدم اما این پنج روز زدمش دیگه دوونم کرده خونه خودمم خیلی اذیت میکنه طبقه دوم خونه پدرشوهرم زندگی میکنم خونه پدرشوهرمم خیلی میره بچه های عمش همیشه اونجا .اونجاهم خیلی اذیت میکنه به نظرتون مشاوره بگیرم درست میشه بچه های شما تو سن پسر من چه جوری هستن ؟حموم رفتن بیشتروقتا باگریه میبرم دستاش قبل ازغذا خوردن باهزارتا بدبختی باید بشوره مامانم به خاطر بب اختیاری ادرار سنشم بالاهست پوشک میشع شبا نمیخوابه که مامانم پوشک بشه ببینه میگه من بالشت میگیرم جلوی چشمام نمیبینم تا نرفت البته بالشت گذاست جلوی چشماش با اینکه کتکش هم زده بودم ول نکرد اخر کار خودشوکرد.منو شوهرم و دیوونه کرده من خودم از سن کم مودب اروم بودم اصلن باورنمیشع چرا بچم اینجوری شده دوقلوهام مثل داداششون نشن چیکار کنم