۶ پاسخ

آره بگو ولی با آرامش.حساس نشه

عزیزم با ارامش بهش بگو واینکه ازش دلگیرنشو ک وقتی دخترش میاد بهش توجه میکنه، پدرشه و یه روزفقط میبینتش شماکه اینو پذیرفتی ک اون بچه توزندگیتون باشه درکش کنه و ناراحت نباش

خاهرم هرچقدم بهش توجه کنی ب هرحال مادرش نیسی اون هیچوقت نمتونه ب چشم مادر ببینه تورو...باهاش کار نداشته باشی ب تفعته حساس هم نشو..بچع شوهرته شوهرت حق دارع دوسش داشته باشه تومیتونی از بچت بدت بیاد

طول هفته یه روز برات ازاد کنه که ببری دندون پزشکی اون دخترش هم‌گناه داره چشم انتظار باباشو ببینه دیگه
به نظرم نگی بهتره چون خودت نیگی دو هفته اس نیاورده

خودت نمیتونی ببری دندون زشکی؟
مثلا با کسی یکی از نزدیکانت

سلام گلم چندسالشه.

سوال های مرتبط

مامان 🌸زهرا و تودلی مامان 🌸زهرا و تودلی ۳ سالگی
خانوما فردا دعوتم جایی قراره یکی بیاد که دخترش هم سن دختر منه.. دختر من تا یک سال و نیم و حدود دوسال از لحاظ جثه خوب بود مخصوصا سال اول.. از لحاظ پیشرفت‌های هوشی و فیزیکی هم الحمدلله خیلی جلو بود و هست اما بچه ی اون بندگان خدا خیلی لاغر و ضعیف بود خودش خیلی از نخوردنهاش میگفت یا من سعی می‌کردم وقتی باهم هستن خیلی متوجه ی خورد و خوراک بچه ی من نشه که یوقت ناراحت نشه.. یبار یادمه تقریبا ۱ سالگی دوتایی موز میخوردن دختر من حسابی خورد دختر اون لب نزد.. سوال میپرسید میگفتم مثل بقیه بچه های دیگه یبار خوب میخوره یبار نه، یبار معمولی.. نوسان داره و زنگ که میزد همیشه به حالت مقایسه ای روند رشدهاشون رو بررسی می‌کرد حالا یا مستقیم یا غیرمستقیم ولی من متوجه میشدم.. مثلا رو شعر خوندن ها، اعداد، رنگ.. دندون آوردن راه رفتن حرف زدن بچشون با اینکه هم سنن اما اون بنده خدا روند رشدش چند ماه عقب تر بود.. که بنظرم چیز مهمی نبود، منم هیچ وقت از بچم تعریف نمیکردم حتی میگفتم بچه ها با هم متفاوتن یکی زودتر یکی دیرتر خلاصه همه بالاخره دندون دار میشن راه میرن حرف میزنن هیچکس بی دندون نمیمونه که و.. یعنی هیچوقت هیچوقت نخواستم بچم رو برتر نشون بدم یا اونو ضعیف.. اصلا درست هم نیست.. خوشم نمیاد از اینکه تعریف و تمجید به منظور برتری داشته باشم و تخریب هم نمیکنم. ادامه کامنت
مامان عشق مامان عشق ۳ سالگی
سلام خوبید خانما، بچه هاتون خوبن؟ گاهی وقتا برام خیلی سوال پیش میاد چرا بعضی ها خاص و بده اخلاقشون، نمیدونم شاید من حساسم یه دوست دارم نه صمیمی ، دخترش ۲ سالشه بعد دختر من با دخترش بازی میکنه اون حساسه ۴ چشمی حواسش بهشه ، خودشو خیلی دخالت میده تو کار بچه ها کاملا فهمیدم ادا س ، میگه یعنی من اهمیت میدم دنیای دخترا با پسرا فرق داره ما دوتامون دختر داریم اون یه پسرم داره ، اونوقت میگه تو نباید بزاری بچه رژ لب بزنه و لاک ناخن میگه گوشواره ننداز اونوقت پسر ۲۰ ساله ش گوشواره انداخته گاهی با اینجور آدما نمیدونم چجوری رفتار کنم ، به بچه ش میگه از خودت دفاع کن چجوری یعنی مثلا موقع بازی میگه چون دوستت اسباب بازی نداد تو برو از بگیر این رفتار در شان یه زن ۴۳ ساله نیست من ۱۳ سال ازش کوچیک ترم ولی اینجور اخلاقی ندارم ، خیلی رو مخم رفته میگه مت خیلی بلدم ولی واقعا اشتباه میکنه حالا اون رفتار رو کرد به نظرتون چی باید میگفتم ، بعد نیم ساعت اومده به دخترش میگه برو توست رو بگیر حالا نه بچه ش گریه میکرد نه کسی کاری کرده بود منم گفتم دیگه دخترت یادش رفته باز یادش میندازی که چیییی میگه خواستم سر به سر دخترت بزارم کاملا مشخص بود که حرص می‌خورد دخترش توپشو نخواست واقعا اینجور آدما مادر نیستن دشمن دیگران و خودشونن منی که مادرم درسته بچه مو دوست دارم ولی بچه های دیگه هم دوست دارم اون داشت لج می‌کرد با بچم این یه درد دل بود و خواستم بگم واقعا هر کسی بچه ش رو شیر میکنه به بد کزدن به بچه ی دیگه مادر نیست
مامان رادمهرورادوین مامان رادمهرورادوین ۳ سالگی
سلام خانوما یه سوال دارم اگه یکی پیش بچه شما گاهی وقتا حرفای بد بزنه شما چیکارمیکنید؟همسرتون چیکارمیکنه؟
من یه دونه برادردارم قبلا هم اینجا گفتم که اخیرا خیلی بداخلاق شده وداره همه رو اذیت میکنه، بچه ی منو خیلی دوست داره اگه یهو بچهه م جلوش زمین بخوره با من دعوا میگیره که حواست کجاست وقتی میرم خونه مادرم ،اگه گوشی دست بگیرم یا گرم حرف بشم بپه شروع کنه به بازی های خطرناک،مثه از مبل بالا رفتن ، داداشم به من تذکر میده که حواست به بچه باشه درشرایطی که خودشم حواسش هست یعنی تا وقتی توی اتاق خودش نباشه حواسش به بچه ی منه، بچه هم اگه بره اتاقش دست از کارمیکشه باهاش بازی میکنه براش شعرمیخونه، ولی از قدیم یه مشکلی بوده اونم اینه که بچه رو زیادمیبوسه اوایل خیلی سروصورتشو بوس میکرد پوست بچه قرمز میشد چندین باربهش گفتم ریش تو بچه رو اذیت میکنه ماهم دست وپاش رو میبوسیم، چندباربا من بداخلاقی کرد که توبه بچه یاد دادی بگه دایی منوآخ میکنه چون بچه رو فشار هم میده،ولی من یادش ندادم بچه خودش اینجوری میگه یا قبلا که حرف نمیزد از دستش فرارمیکرد، دیشب مادرموداداشمو یه دختردایی م که چندوقته خونه م نیومده حدودیه ساعت اومدن خونه ی ما، موقع اومدنشون برق رفت، وپسرمن با پدرش پایین بود چهارطبقه رو بدون آسانسور اومدن توی تاریکی بالا، کل مسیربردارم سعی کرده بود دست بچه رو بگیره که نیفته بچه هم طبق معمول دستشو نداده بود رسیدن پاگردآخری دیدم داداشم دیگه کلافه ست بهش میگه به خدا می افتی خیلی تاریکه بیا دست منوبگیر
مامان گل دختر و پسر مامان گل دختر و پسر ۳ سالگی
سلام خانما خوبین ی مشورت،خانما مادرشوهر من ۵ تا بچه داره با شوهرم ولی فقط بچه اخریشو دوست داره مثلا ی مثال بزنم این یکیشه خرجشو از شوهر من میگیره بعد بچه های خواهرشوهرم ۲ تا هستن امسال عید به اونا نفری ۲۰۰ عیدی داد به بچه های من ۱۰۰ تومن یا مثلا وقتی ما نیستیم خونشون برا بچه های خواهرم با پول خودش میره بستنی سالار و مگنوم و اینا میخره بعد دختر من ی وقت اونجا بگه بستنی میخوام میگه از بابات پول بگیر بریم برات بخریم بعد اصلا لحن صحبتش با بچه من انگار بچه من بچه های همسایس ی سره دختر دراز لاغر مردنی زشت بعد نوه های دختریش پدرشون قدش ۱۶۰ همسر من ۱۹۰ بعد اونا کاملا به پدرشون بردن بعد میگه اینا خیلی خوشگلن بزرگ شن قد بلند میشن خوشگلای من اینان،مثلا ی سری رفتیم خونشون ی بستنی تو یخچال بود قبلا خریده بود دخترم دیدش گفت بستنی میخوام بعد داد و بیداد سر دختر من که این بستنی سامین بچه دخترش که ۶ سالس فردا میاد میخوادش خب بابا پیرزن بی عقل اونو بده به این فردا یکی بخر بذار جاش نمیکنه این کارو،حالا سرتونو درد اوردم از اینجا میخوام بگم تازه چی شد من هر سری مادر شوهرمو دعوت کردم خونمون چشش برنداشت بیاد بعد خونه همون دخترش که دامادش چندبار از خونه بیرونش کرده پا میشه میره مثلا امسال بلند شد رفت تولد اونا با اینکه دومادش باهاشون دعوا داشت بعد من بدبخت تا حالا بی احترامی نکردم امسال خیر سرم گفتم ی تولد خوب بگیرم برا دخترم ی تولد مفصل گرفتم دعوتشون کردم نه خودش اومد نه گذاشت