۴ پاسخ

دختر منم ۴ ماهگی عروسی دعوت بودیم همین ک اومدیم تالار شروع کرد یجور گریه میکرد جیگرد ادم کباب میشد ینی منو باباش نمیتونستیم ارومش کنیم دیگه با هزار بدبختی و شیر دادنو یکم اروم شد و سرگرم شد و خوابید یکم ولی کل مجلس هر دومون سرپا بودیم شیفتی ینی کمر نمونده بود واسه هیچ کدوم

عروسی جای بچه نیست

چون ب سروصدا عادت ندادی من جفت بچهام از نوزادی جلو تی وی ینی ن اینکه ببینن فقط صدا اونم بلند هم میشنیدن هم میخابوندمشون همم اهنگ بااسپیکرمیزارم باصدای بلند

منم امشب عروسی رفتم دخترم اذیت نکرد ولی همش بغلم بود نمیتونستم تکون بخورم شام خوردم ب شوهرم زنگ زدم بیا دنبالم

سوال های مرتبط

مامان جوجه طلایی مامان جوجه طلایی ۸ ماهگی
یادش بخیر میومدم اینجا با گریه و افسردگی شدید تاپیک میزاشتم. یاسین از صب ساعت ۸ ک بیدار میشد گریه مبکرد تا اخر شب و بخدا ک با هیچی اروم نمیشد ن با کالسکه ن با ماشین ن تو تابش ن تو بغل و راه بردن ن رو پا .خیلیییی بد بود جوری ک وقتی لباسشو کثیف میکرد من گریه میکردم اخه وقتی میخواستم عوضش کنم دور از جونش بچم میمرد از بس گریه میکرد دکترا میگفتن ساید ناحنجاری داره تو مفاصلش یا در رفتگی و سنو دادو عکس گرفت هیچیش نبود‌ نمیتونستم جایی برم همش حسرت میخوردم همش گریه .هی میگفتم خدایا اخه چرا بچم باید اینقد پر گریه باشه. مامانایی ک بچه دوماهونیمه و ۳ماهه داربن بخدا روزای سختش تموم میشه یاسینه من بدترین بود تا حالا مثلش ندیده بودم تو دوستو اشنا . کثیف ک میکرد میخواستم بسورمش تا تموم بشه نفسش میرفت از گریه. همه اینا تموم شد .الان بچم اینقد شیرین شده تو مهمونیا یه دقیقه زمین نمیزارنش همش نیشش بازه. بخدا این روزا تموم میشه .شما فاصله ای تا خوشبختی و خنده های شیرین کوچولوتون ندارین