۲۹ پاسخ

بچه رو به صورتم چسبوندن و آروم شد
فشارم شده بود ۱۸ که اومدم ICU
بچه خدا روشکر خوبه
۹ روز زودتر به دنیا اومد
آمپول ریه ۲۹ هفتگی زده بودم
وزنشم به اینکه سه شنبه تو سونو گفت ۲۶۰۰ به دنیا اومد ۳۲۰۰ بود
الان کنار خواهرم تو اتاقه
منم تو ICU ولی تا اومدم اینجا تا الان فشارم بین ۱۰ و ۱۲ هست اوکیم
راه رفتم یه مقدار تلاش برای شیر دادم بچه داشتم
چون شیر نیومده به شینم زود بردیمش تو اتاقش چون محیط ICU الودست
دردم زیاده اما با مسکن آروم شده و تونستم راه برم
فعلا در حال خوردن مایعاتم
فقط کراتینم‌ل قبل بالاست که امکان دیالیز دارم
توکل به خدا آن شالله لازم‌نشه و فردا با بچه ترخیص بشم‌
دعا کنید برام‌
میبوسمتون ❤️

ای جانم به سلامتی مبارکت باشه

مبارکه عزیزدل

ای بگردممم عزیزمممم

مبارکه

بسلامتی عزیزم خدا حفظش کنه😍

وای خدا مبارکت باشه

به سلامتی عزیزم مبارک باش خدا بهت ببخش

عزیزممممم
قدمش مبارک

واییییییییییی جونم مبارکت باشه

عزیزم بسلامتی قدمش مبارک باشه
انشالله خودتم زودی خوب بشی 🤩😘

😍❤️🥹

مبارکت باشه عزیزم😋🤩

بسلامتی مبارک باشه قدمش پر خیرو برکت 🙏🥰

به سلامتی 💖

بسلامتی زایمان کردی...خداروشکر ک حالتونو خوبه

عزیزم شما بی حس شدی بعد خواب آور زدن برات درسته ؟

چرا بیهوش باید بی حس میکردن

سلام عزیزم قدمش مبارک شما بی هوش شدین یا بی حس ؟

سلام عزیزم امروز مرخص شدی با نی نی کوچولو

مبارک باشه گلم
دقیقا چن هفته بودی ؟

چشمت روشن
چندکیلو بود

من خیلییی از پارگی کیسه آب میترسم نمیدونم چرا برا عذاب اور

عزیزم مبارکه قدمش خیر انشاالله
خوش بحالت من امروز رفتم باز دو هفته انداختن اونور در حالی که سزارین هستم

عزیزم بسلامتی مبارکه چند هفته بودی؟؟؟؟

الهییییی مبارک باشه منم خداکنه تا تاریخ سزارینم کیسه آبم‌پاره نشه😬

وااای عزیزم چقدر سریع🥺
مبارکت باشه قشنگم
قدمش پر از خیر و برکت
الان خوبی؟نی نی ت خوبه؟
خودت گفتی بیهوشی یا خودشون بیهوش کردن؟

عه عزیزم زایمان کردی به سلامتی مبارکه هفتتون پایینه نی نی رفت دستگاه؟؟

منم خیلی میترسم تکون خوردناش کم شده

سوال های مرتبط

مامان پناه مامان پناه روزهای ابتدایی تولد
پارت۲تجربه زایمان سزارین با بیحسی
اونجا کلی ازم آزمایش گرفتن و تست نشتی کیسه آب و متاسفانه تستم مثبت شد دکتر اونجا گفت باید معاینه ات کنم به دکترت اطلاع بدم و معاینه کرد ۲سانت بودم خیلی دردم گرفت و اذیت شدم پرستارحول کرده بود گفت تشکیل پرونده بده تستت مثبت شده باید بستری بشی منم گفتم نه امکان نداره زنگ دکترم بزنید من بیمارستان دیگه ای قراره سزارین بشم ن اینجا دیگه زنگ دکترم زدن گفت باورژانشی برو بیمارستان ایران و کلی برخورد کرد کهرا صبح نیومدی گفتم بیا الان اومدی من بیرون از شهرم تا بری خودم می رسونم حالا من نه ساک زایمان خودم ن بچه رو با خودم نیاورده بودم چون فکر نمی کردم بخوام زایمان کنم خلاصه تو راه بیمارستان ایران بودیم دکترم ز زد گفت برگرد علوی اتاق عمل بیمارستان ایران یکی خونریزی کرده پر هست😐😐خلاصه برگشتیم اونجا دکترم اومد دید بچه افتاده تو خشکی زود کارای بستریم و کردم شوهرم زنگ زد مامانم و ابجیم وسایلای خودم و بچمو آوردن ۸رفتم اتاق عمل
مامان MAHVA👼🏻👧🏻 مامان MAHVA👼🏻👧🏻 ۱ ماهگی
تجربه زایمان پارت ۴

ساعت ۷ صبح شده بود و من همچنان بی قرار و بی اطلاع از اوضاع، سرم دستم دوبرابر شد و داروی جدید بهم تزریق کردن
مامای همراهم معاینه کرد گفت حدود ۷ فینگر باز شدی بهتره کیسه آب و پاره کنیم تا روند زایمان سریع تر اتفاق بیفته دکترم بیمارستانه و تا چند دقیقه دیگه برای ویزیت میاد و بعد از ویزیت برام اپیدورال تزریق میکنن من قبول کردم کیسه آب پاره شد و درد قبل از اون دو برابر شد
آب گرم و زیادی ازم خارج شد، پاهام به شدت میلرزید
و احساس میکردم جونی تو تنم نیست حدود چند دقیقه ای بیهوش شدم صدای اطراف برام گیج و مبهم بود و لا به لای همه صداها صدای همسرم و تشخیص دادم که داشت با دکتر صحبت می کرد
دکتر به همسرم گفت اگر دختر خودم بود بدون معطلی سزارین میکردم چشمام و باز کردم و دیدم برگه ای دست همسرمه و داره با عجله میخونه و امضا میکنه
همسر و دکترم اومدن بالای سرم و شرایط و توضیح دادن ضربان قلب دخترم نامنظم شده بود و داخل کیسه آب رگه های سبز رنگ وجود داشته
دکترم گفت به احتمال خیلی زیاد هم بند ناف دور گردن جنینه و هم مدفوع کرده
وقت زیادی نداریم و اگر جنین خارج نشه احتمال خفگی وجود داره
مامان فاطی مامان فاطی روزهای ابتدایی تولد
خب اومدم از زایمانم واستون بگم ۳۷هفته سه روز رفتم دکتر واسم سونو نوشت سونو گرفتم دور آبش ۲۸بود سرکلاژم بودم نامه داد برم بیمارستان نخ باز کنن گفت باید زایمان کنی خطرناکه همون شب رفتم بیمارستان نخ باز کردن انقباض داشتم معاینه کردن گفتن بسته ست مرخصم کردن رفتم خونه فرداش که دکترم نبود یه روز درمیون هست مطبش هیچی دیگه شبش گفتم دیگه فردا میرم بادکتر حرف بزنم که سز کنه چون خودشم تاکید داشت که باید زودتر زایمان کنی همون شبش بعد چند ماه رابطه داشتم رفتم دوش آب گرم گرفتم تحریک سینه انجام دادم یکم درد داشتم صبح ساعت شش بیدار شدم درد داشتم بچه هارو راهی مدرسه کردم دردام زیادشدن فاصله شونم خیلی کم بود تا دوازده صبر کردم بچه ها بیان بعد برم تواین تایم کلی راه رفتم پله اینا بعد رفتم بیمارستان تا بیمارستان یک ساعت هم راه هست زیر راه خیلی بیشتر شد قابل تحمل نبود رسیدم مدارکامو دادم نامه دکتر روهم که دیدن سریع معاینه کردن گفتن شش هفت سانتی سریع بردن اتاق زایمان توی یه اتاق که فقط خودم بودم معاینه کردن گفتن شش سانتی رفتن بیرون درهم بسته شد من موندم و دردام خیلی ترسیدم بچه بدنیا بیاد. گیر کنه هرچی صدا زدم کسی نیومد بعد چند دقیقه اومد گفتم دردام زیاده بچه داره میاد معاینه کرد گفت نه خیلی بالاست باید سونو بشی انگار به پاست دستگاه آوردن یه دکتری اومد معاینه م کرد از بالا شکمم فشار میداد گفت نه سفالیکه یه چیزی آورد کیسه ابو پاره کرد کل اتاق پر شد از آب رفتن بیرون دوباره تنها شدم صدازدم نشنیدن ماما اومد بهش گفتم هر کاری بگی من انجام میدم فقط کمکم کن زودتر زایمان کنم بهم آمپول فشار زدیکی به باسن یکی داخل سرم دردام بیشتر شد معاینه کرد گفت هنوز بالاست
مامان محمدصالح مامان محمدصالح ۲ ماهگی
از تجربه زایمانم بگم براتون دیروز هیچ امیدی نداشتم نه دردی نه هیچی از چند روز قبلش شروع کرده بودم دمنوش بابونه خاکشیر و شربت زعفران دو لیوان خورده بودم و شیاف گل مغربی روزی دو سه تا استفاده کردم دیروزم گفتم برم پیاده روی دقیقا از یک ظهر تا چهار بعد ظهر راه رفتم

ولی درد نداشتم یکم بخاطر شیاف ها ازم آب میومد وقتی به خاله ام گفتم

گفت بریم معاینه کنن

شبش رفتیم بیمارستان
خانمه ازم سوالایی کرد ولی نپرسید سزارینم
اومد ضربان قلب پسرمو گرفت معاینه که کرد
دیدم خونریزی کردم گفت سه سانت بازی
بعد گفت طبیعی
گفتم نه سزارین اجباری ام
دعوام کرد که چرا نگفتی معاینه ات کردم خونریزی کردی
منم گفتم نپرسیدی منم نمی‌دونستم
گفت میخای عمل شی
با اینکه جز دومین بیمارستان های شهرمون بود نبی اکرم
و به زور مریض قبول میکرد
رفتم تامین اجتماعی
اونجا هم معاینه شدم
بعد از اینکه فهمیدن پارسال بیمارستان دیگه عمل شدم روز بعدش حالم خراب شد دکترش بزور قبولم کرد
می‌گفت برو همون بیمارستان
من گفتم میترسم تروخدا قبولم کنین
بلاخره قبولم کردن
ساعت ده یازده عمل شدم
و گل پسرم به دنیا اومد
مامان خانم لوبیا مامان خانم لوبیا ۲ ماهگی
مامان هدیه الهی مامان هدیه الهی روزهای ابتدایی تولد
سلام بر همگی دوستان
منم زایمان کردم و بالاخره دخترگلیمو دیدم
هر چند سخت بود زایمان(چون هم درد طبیعی رو کشیدم هم سزارین شدم) اما ارزششو داشت
چهارشنبه صبح رفتم بستری شدم بهم سرم وصل کردن و قرص زیر زبونی گزاشتن برام که دردام شروع بشه
ساعت ۱٠ صبح بود که دردام شروع شد ساعت 12 معاینه شدم گفتن 2 سانتی باز رفتن ساعت 2 اومدن معاینه کردن گفتن شدی سه سانت
باز رفتن 4 اومدن معاینه کردن بدون اینکه چیزی بگن زدن کیسه آبمو پاره کردن بعدش درد برام غیر قابل تحمل شد گفتم من فقط باید برم سرویس بعد که رفتم دیدم کلی خون داره ازم میره اومدم بیرون دیدم ماما با سوند وایستاده منتظر من گفتم چی شده گفتن بچه مدفوع کرده باید هرچه سریع تر سزارین بشی گفتم مگه چند سانت باز بودم گفتن 4 سانت خلاصه منو بردن اتاق عمل حالا منم با کلی درد فقط تنها کسی که اسمش رو زبونم بود خدا بود و مامانم

ساعت 4 و نیم بود دکه رفتم اتاق عمل به محض اینکه دکترمو دیدم ترسم ریخت چون واقعا دکتر خوب و فوق العاده ای هستم خانم دکتر مریم زارع مودی و ساعت 5 بود که با دخترم از اتاق عمل بیرون اومدیم
مامان اورهان 👼🏼💙 مامان اورهان 👼🏼💙 روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان من ( سزارین ) پارت سوم
که هر چقدر بازم التماسشون کردم قبول نکردن و مجبور شدم بر کردم خونه که دکترم گفته بود اگه بازم قبول نکنن فردا صبح بستری شو که شیفته خودمه بیام عمل کنم صبح زود پاشدم رفتم برای بستری و بستری شدم ولی بازم بیمارستان گیر داد برای بریچ بودن بچه و دکتر خودم هر چقدر گفت من دیروز سونو کردم و بچه بریچ بود بازم بیمارستان چند دقیقه قبل تشکیل پرونده فرستاد تو خود بیمارستان سونو تا مطمئن باشه که دروغی در کار نیست خلاصه که بازم بریچ بود و رفتم برای عمل که حالا استرس بی حسی کمر و سوند رو داشتم به شدت که درد سوند کمتر از درد سرم بود و درد خاصی نداشت الکی به خودم استرس داده بودم و همچنین تو بی حسی من اصلا هیچی حس نکردم و پرسنل اتاق عمل هم عالی بودن کلی باهام موقع عمل حرف زدن و مشغولم کردن و کلی آهنگ های عالی باز کردن ولی من سختی اتاق عمل رو تو سر درد دیدم که سرم داشت منفجر میشد و یه ربع نکشید که صدای آقا اورهان رو شنیدم و آوردن نشونم دادن