۶ پاسخ

فعلا تو کلاس های مادر و کودک دو تایی شرکت کنید تا کم کم بیاد تو اجتماع. عجله نکن و صبور باش.

اگه خیلی مایلی تو کلاس های خلاقیت شرکت کن و یا کلاس های مادرو کودک کنارش باش اصلا تا یه ماه کنارش باش تا با محیط آشنا بشه بشناس محیط. و اعتماد کنه به مربیش اول تو کلاس کنارش باش بعد کم کم برو پشت در کلاس بمون بعدش دور و دور تر شو بچه شما امنیت روحی و روانی میخواد

عزیزم بچه شما فقط چهار سالش قطعا با بازی و سرگرمی مورد علاقه اش آروم میشه مامان خوب اولین جایی که بچه باید احساس امنیت داشته باشه خونه است کنار شما . هیچ کس جز شما و پدرش نمیتونه کمک حالش باشه چه کاری تواین سن بفرستیش مدرسه از توخونه شروع کن بعد پارک و بعد جاهای دیگه از کارتون دیدن باهم تا نقاشی و کاردستی و رنگ بازی چیزایی که به کودک آرامش میده با باباش باهم شعر بخونید و برقصید شبا قصه بگو و لالایی قصه هایی که توش درمورد ارتباط گرفتن.و دوستی باشه

بنظرت پسرت کاملا میدونه هدف شما چیه برای همین لج میکنه.کاملا بیخیال شو. ۴سالشه فقططط چهااارررر

عزیزم.جدا شدن یهویی خیلی سخته براشون.پسر من هم‌به شدت وابسته بود.دو سال گذشته تابستان ها کلاس میبردمش.چند ترم‌اول باهاش توی کلاس بودم و گریه میکرد.از روی صندلیش پا نمیشد.کم کم امسال شهریور دیگه جدا شد از من

سلام.براش دعا بگیر از پیش سید
بعد ببر متخصص کودکان شاید ویتامینی چیزیش کم باشه چکاب کامل ببر
برادرزاده م عین پسر شما بود بخدا حتی یک کلمه هم حرف نمیزد با این چیزا خوب شد

سوال های مرتبط

مامان پسرکم مامان پسرکم ۴ سالگی
سلام خانما به کمکتون نیاز دارم ممنون میشم جوابم بدید
پسرم یک ماه وخورده ای فرستادم پیش .بخاطر اجتماعی نبودن و ارتباط ضعیف.کسی سلام میده نگاشم نمیکنه یا بااخم نگاه میکنم تا میخان لپش بگیرن میزنه واز این جور رفتارااااواصلا نه بابچها حرف میزنه نه بزرگترهااا
سه جهارروزباخودم رفت به بهونه جایزه یه روز تنها رفت ماگفتم عادت کرده روز بعدش که باباش بردش گریه نمیخام باشم به زور نگهش داشتن خانمش گفت پنج دقیقه اول گریه کرده ودیگه نشسته .ولی دیگه توخونه هم نمیخواست بره میگفت دوست ندارم .رفتم مشاوره همزاه بابازی درمانی ،،ازمشاورپرسیدم گفتم نره دیگه گفت نه بره خودت چند روز توکلاس باشه کم کم بیا بیرون تا اعتماد کنه منم دوسه هفته توکلاس بودم بعد چندروزه راضی شده بیرون کلاس میشینم حالا مدیرش میگه بزارش بروچندنفری بودن همینکار کردن عادت کرده میگم توخونه دیگه نمیخاد بیاد نمیدونم چکارکنم .چه کاری درسته
بخدا درمونده شدم .از این طرف میگم نبرم عادتش میشه دیگه سال بعد حریفش نمیشم از این طرف یک ماه وخورده ای اسیرشدم اوناهم راست میگن