سوال های مرتبط

مامان نیهان🩷 مامان نیهان🩷 ۳ ماهگی
سلاااام خدمت همه مامانای عزیز و همه کسایی که آرزوی مادر شدن دارن😍❤️اومدم از تجربه زایمانم بگم شاید بعضیاتون آروم بشین با حرفام. دقیقا ۳۷ هفته و ۲ روز بودم که یهو دردم گرفت و دکترم مستقیم حکم بستری داد.رفتم بستری شدم انقباض نشون میداد بنابراین ساعت ۱۰:۵۰ شب سزارین شدم. اولین بچه و اولین سزارینم بود اختیاری بودم. آمپول بی حسی که اصلا برای من درد نداشت از کمر زدن بعدش هم کلا ده دقیقه نشد که صدای دخترمو شنیدم و بعد تمیز کردنش گذاشتن رو صورتم و تماس پوست به پوست دادن که بهترین لحظه عمرم بود🥹😍بعدش که بردنم ریکاوری خیلی بد لرزه افتاد به جونم طوریکه دستام میلرزید دندونام میلرزیدن که حدودا ۲ ساعت بعد بردنم بخش.ماجرا از اینجا به بعد سخت شد چون کم کم اثر بی حسی میرفت و دردا شروع میشدن ولی در کل بخوام بگم دردا جوری نبود که نشه تحمل کرد. البته این یادم رفت بگم که ماساژ رحمی واقعا افتضاح بود و خیلی اذیت شدم.در کل سزارین اون ۶ ساعت بعد عمل که میخوای پاشی برای اولین بار راه بری سخته بعدش دیگه خیلی راحت تر میشه.امیدوارم همه مامانای باردار بسلامتی این مراحل رو بگذرونن😍🩷من اگه برگردم عقب بازم سزارین رو انتخاب میکنم.
مامان علی مامان علی ۲ ماهگی
از تجربه سزارینم بگم. ۱۲ ام عمل شدم اختیاری بودم. عملم که خیلی خوب بود و کلا ۲۰ دقیقه طول کشید. سوند یه سوزش خیلی کم داشت بی‌حسی پشتمم عالی بود و اصلا حالیم نشد از امپول عضلانی دردش خیلی کمتر بود. بعدم گفتن دراز بکش پاهام گرم شد و بی‌حس شدم اما بتادین که میزدن انگار حس میکردم که گفتن طبیعیه و تا چتدثانیه بعدش دیگه چیزی حس نکردم. ۱۰ دقیقه بعدش صدای پسرم اومد چون قبلا سونوی انتی‌م مشکوک بود فقط پرسیدم سالمه همه چیزش؟؟ گفتن آره خشکش کردن آوردن جلوی صورتم اتاق عمل سرد بود گف میبرمش زایشگاه سرمانخوره.. بعدم گفتن آرامبخش بهت میزنیم خواستی بخواب تا بخیه هات تموم بشن. ۱۰ دقیقه ای طول کشید که دیگه بردنم ریکاوری از ذوق بچه اصلا خوابم نمی‌برد. صداشون زدم بیاین تا بی‌حسم ماساژم بدین. که دوبار ماساژ دادن و بعدم اومدن بردنم بخش..از قبل پمپ درد گرفته بودم ولی اشتباهی که کردم دیدم بی‌حسم گفتم وصل نکنین اما شما از همون قبل اینکه حستون برگرده وصلش کنین چون دردا یهو زیاد میشن.. در کل درد غیرقابل تحمل نداشتم در حد ۳ برابر پریودی بود. ۸ساعت بعدش سوند رو خارج کردن و مایعات شروع کردم. دیگه تقریبا غروب بود که باید راه میرفتم هم درد داشتم هم ذوق چون تازه سرتخت رو بالا آوردم و بچه رو نگا میکردم و دوس داشتم زودتر بغلش کنم.باقیش تاپیک بعد
مامان نی نی قشنگه مامان نی نی قشنگه روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان
قرار بود طبیعی زایمان کنم ولی چون خونرسانی به جنین کم بود و ممکن بود خطرناک باشه سزارین رو انتخاب کردم، صبح روز سه شنبه ۱۷ مهر ساعت نه و نیم با مادر و همسرم به بیمارستان رفتیم. دیگه سرم زدن و چند ساعت منتظر بودم. تا اینکه بالاخره ساعت حدود ۲ بردنم اتاق عمل. البته قبلش سوند وصل کردن که خیلی بد بود. گفتم نمیشه بعد بی حسی سوند وصل کنید گفتن نه! واسه من که سوند سخت بود ولی همه میگن سوند رو اصلا حس نمیکنی. خلاصه رفتیم اتاق عمل، اونجا هم آمپول بی حسی زدن که اصلا سخت نبود و مثل یه آمپول معمولی بود. بعدش گفتن دراز بکش و پاهاتو بلند کن که نتونستم پامو بلند کنم. یه پارچه کشیدن جلوم و عمل رو شروع کردن. درد نداشت ولی حس میکردم دارن یه کارایی میکنن. منم هی حرف میزدم بعد دکتر گفت واسش مسکن بزنید. مسکن نبود بیهوشی بود که البته خدا خیرشون بده اگه نمیزدن خیلی بد میشد. البته بیهوشی کامل نبود ولی خب یه کم بود مثل یه حالت خواب و بیداری. وسطاش بچه رو نشونم دادن که چون بیهوش بودم در حد یک ثانیه یادمه
ادامه در پارت دو
مامان آنیا🫀 مامان آنیا🫀 ۵ ماهگی
پارت دوم تجربه سزارینم 🤱
چند دقیقه که گذشت اون پرستاری که کنارم بود گفت دارن بچه رو بیرون میارن ممکنه بدجور تکون بخوری و بالا و پایین شی نترس و بعدش صدای نی نی 😍قشنگترین حس دنیا 🥺❤️بعدم هم برام یه خواب آور زدن که خوابیدم تو ریکاوری بیدار شدم که دخترمو آوردن پیشم و بهش شیر دادم 🥰بعدش ظکممو فشار دادن با این که بی حس بودم ولی کمی دردو حس کردم 🤔ولی قابل تحمل بود . تو بخشم دو بار فک کنم فشار دادن که بازم قابل تحمل بود .ساعت نه صبح اومدم بخش ساعت تقریبا پنج شروع به مایعات خوردن و سوپ کردم و بعدش یواش یواش راه رفتم که اونم بنظرم با وجود درد و رفتن بی حسی بازم اونقدرام اذیت کننده نبود ،فقط حواستون باشه یواش یواش پاشید که سرتون گیج نره. تنبلی هم نکنید هم اتاقی های من مقاومت کردن تا شب تکون نخوردن اذیت شدن ولی من تحمل مردم زودترم سرپا شدم . ولی امان از خوابیدن روی کمر برای شب من واقعا از این مورد اذیت شدم ولی هم اتاقیام قشنگ خوابیدم خروپف هم می کردن😐من پمپ درد نگرفتم واقعا هم نیازی نبود تو کل زمان بیاریم چهارتا شیاف فقط استفاده کردم واقعا می تونم بگم اونا هم برا پیشگیری بود نه که درد زیاد بکشم شیاف بذارم😐من تو اتاق عمل سرمو زیاد تکون دادم بعد عمل کردن و کتفم درد گرفت به این موردم دقت کنید حتما .خلاصه که سزارین واقعا تجربه سختی نبود اصلا و ابدا نترسید 😍الهی که همه ی کسایی که تو دلی دارن به خوبی و خوشی این لحظات رو تجربه کنن😍❤️
مامان 🩷 نیهان 🩷 مامان 🩷 نیهان 🩷 ۲ ماهگی
ادامه تجربه زایمان🤭
من روز قبلش رفته بودم سونو و دخترم هنوز بریچ بود تو بیمارستان چند بار معاینه کردن و سونو کردن دیدن آره بریچه امروز تو بیمارستان کلا ۴ تا سزارینی بود من ساعت ۱۰ و نیم رفتم زایشگاه دیگه تا نوبتم بشه و معاینم کنن شد ۱۲ ظهر تو اتاق عمل بهم بی حسی زدن که سریع پاهام داغ شد اصلا هیچی حس نمی‌کردم تو سرمم هم به چیزی زدن که گیج شدم تو خواب و بیداری بودم و هیچی متوجه نمی شدم حتی نفهمیدم کی زایمانم تموم شده اونجا دخترم و نشونم ندادن بردنم ریکاوری نیم ساعت شایدم بیشتر اونجا بودم مدام چکم می کردن وای من و یه لرزی گرفته بود انگار سرما تو عمق استخونم بودم ، اومدن شکمم و فشار دادن که چون بی حس بودم هیچی نفهمیدم سه بار فشار دادن تو ریکاوری بعد بردنم تو بخش تو اتاق اونجا دخترم و نشونم دادن 🥹🥹🥹🥹 یه بار دیگم شکمم و فشار دادن که چون بی حسی ها رفته بود واقعا درد داشت اما الان خداروشکر من و دخترم خوبیم هر ۴ ساعت هم شیاف میزنم واقعا جوابه و درد بخیه ها مثل پریودیه و قابل تحمله مدام راه میرم گردنم خیلی درد گرفته بود گفتن راه بری خوب میشی که بله خوب شد ، تجربه سزارین خوب بود اصلا اینطور که اطرافیان بد تعریف میکردن نبود فقط مشکل اینجاست شیر کم داری تا چند روز اول من اینقدر سینه هام و ماساژ دادم تا یکم شیر بیاد 🥲 دیگه از بیمارستان هم بگم واقع بیمارستان تمیز و خوبیه پرستاراش همه مهربونن و خانم دکتر زهرا موهبتی من و سزارین کرد فقط دانشجو داره که اونا فقط نگاه میکنن معاینه با دکتر با ماما هست دانشجو ها کمک حالن و نوار قلب میگیرن و بقیه کارا
مامان امیر حسین 🩵 مامان امیر حسین 🩵 ۵ ماهگی
من امروز واقعا واقعا اذیت شدم یعنی خیلی بهم سخت گذشتش ))):
دکترم بهم گفت ۶ بیا بیمارستان منم زود میام
منم کارامو کردن و بهم سوند وصل کردن که واقعا دردناک و سوزناک 🫠 بود و منو همونطوری تا ساعت ۱۲ و نیم معطل کردن چون دکترم اونموقه اومد ... البته این تقصیر دکترم بود نه بیمارستان
بعدشم که تو اتاق عمل من میخواستم بیهوش بشم ولی باهام صحبت کردن یه خانومی گفتن بی حسی برای دردای بعدت خیلی بهتره واقعنم راس میگفتش از روند زایمان خیلی راضی بودم و همه چی خوب پیش رفت و حالم خوب بود ... دکترمم جدای از بد قولیش ( خانم دکتر فارغ ) دستش خوب بودو مهربون و با حوصله بود ... بعدش تو اتاق ریکاوری چند بار دلمو فشار دادن که اصلا دردشونو حس نکردم ولی وقتی کم کم بی حسی از کمرم شروع شد به تموم شدن دردای شدید دلم شروع شد و انقدر وحشتناک بودن که نفسم بالا نمیومد و میلرزیدم ... بعد اونم سه باری دلمو فشار دادن که دردش ترسناک ترین و بدترین درد دنیا بود ... ولی خب تموم شدن و مسکن و شیاف برام گذاشتن و آرومتر شدم تا اینکه الان بی حسی بطور کامل از بدنم رفت و راحت تر شدم ... خداروشکر من همش تو دردام سوره ولعصر و میخوندم و به معنیه قشنگش فک میکردم و آروم میشدم تا تموم شد ... همه دردا میگذرن و تموم میشن ولی من اگه برگردم عقب بازم سزارین و انتخاب میکنم چون چند نفر جلوم طبیعی زایمان کردن و من تو خودم نمیبینم که اون حالتو تحمل کنم ... الآنم به جز درد بخیه هام چیز دیگه ای اذیتم نمیکنه ...
انشالله همتون زایمان خوبی داشته باشید و همونی باشه که داضی هستید
مامان Sevda🫀✨ مامان Sevda🫀✨ ۴ ماهگی
٣:

بعدش بچه رو بردن كه واكسن هاشو بزنن منم بعد اينكه بخيه هامو زدن بردنم ريكاوري پرستاراي زايشگاه خيلي مهربون بودن هر ٥ دقيقه ميومدن ميگفتن دخترم درد نداري سرت درد نميكنه لرز داشتم كه گفتن طبيعيِ سه بار هم شكممو فشار دادن كه بي حس بودم و اصلا متوجه نشدم (بعدا همسرم گفت من كه بستري شدم دكترم ٤ ٥ دفعه زنگ زده به گوشيم و حالمو از شوهرم پرسيده)
بعد از ١ ساعت بردنم بخش كه بازم نتونستم همسرم رو ببينم🥲 چون رفته بود طلا بگيره برام سورپرايزم كنه كه نرسيد🥹
ساعتاي اول خيلي بد بود كه پاهامو حس نميكردم و نميتونستم به پهلو بشم خيلي بد بود كم كم كه سر پاهام باز شد يكم حالم بهتر بود حداقل پاهامو ميتونستم تكون بدم اما خيلي گرسنه ام بود و خيلي تشنه از صبحش قبل عمل ميخواستم آب بخورم كه نزاشتن ساعت ٨ صبح عملم تموم شد ساعت ٨ شب گذاشتن چيزي بخورم كه با مايعات گرم گفتن شروع كن منم نسكافه خوردم بعدش هم اومدن راه بردنم اصلا هم سخت نبود فقط از تخت پايين اومدن سخت بود يكم فرداشم كه ديگه مرخص شدم خلاصه كه راضي بودم از زايمان سزارين…
من بيمارستان مريم بودم هزينه تراشي اي كه ميگن نداشت ولي بعضي از پرستاراش واقعا سگ بودن و رسيدگي نميكردن بستگي به شيفت داشت شيفت صبح من پرستارم خيلي خوب بود اما شيفت غروب نه شيفت شب هم قابل تحمل بود ولي اگه باز بخوام زايمان كنم اين بيمارستان انتخابم نيست..
مامان باران مامان باران ۷ ماهگی
تجربه من از سزارین:
من تجربه طبیعی ندارم چون به خاطر واریس واژن سزارین اجباری بودم، اما تجربه ام از سزارین لحظه‌‌ای که بچه بدنیا میاد هیچ دردی نداری و خیلی شیرینه بعدش به من خواب آور زدن و وقتی بیدار شدم تو ریکاوری بودم و درد بی نهایت شدیدی تو شکمم داشتم و هرچی التماس میکردم بهم مسکن بزنن میگفتن باید بری بخش تو ریکاوری نمیشه، یک ساعت تو همون حالت بودم و از درد زار میزدم، بعد که بردنم اتاق خودم چند نفر اومدن و شکممو فشار دادن و بی نهایت دردناک بود جوری که چندتا جیغ زدم از درد چون حس داشتم و مسکن نزده بودن هنوز، بعد شیاف گذاشتن و کم کم دردا قابل تحمل و کم شد، شبش اومدن دستمو گرفتن برای راه رفتن که اونم خیلی دردناک بود، و در آخر من تا ۶ روز سردردهای وحشتناکی داشتم به خاطر داروهای بیحسی جوری که در در حالت خوابیده خوب بودم به محض نشستن دردی مثل شن ریزه از نخاع گردن میومد بالا و می‌ریخت تو سرم واقعاااا عذاب بود و رفتم بیمارستان متخصص بیهوشی برام سرم و آمپول و قرص نوشت و گفت باید حداقل روزی ۱۶ لیوان مایعات بخوری تا ماده بی حسی از بدنت خارج بشه و با مصرف داروها و آب فراوان کم کم بهتر شدم و الان بعد ۱۵ روز کمر دردم و اینم بگم بعد کشیدن بخیه خیلی احساس سبک تری دارم ولی خب محل بخیه و بالا و پایینش انگار برام بی حسه و البته تو حرکت های ناگهانی دردناک
اینارو نگفتم بترسونمتون خدایی نکرده اما آگاهی بهتر از خیال خوشه که یک عده فکر میکنن سزارین راحته