سلام مامانا از دیشب که خوابیدم نزدیکای ساعت۲نصفه شب دست چپم درد میکنه اولش گفتم چیزی نیست تکون میدادم به زور باهاش صورتم و شستم صبح ولی دور و بر ساعت۱۰صبح دردش چند برابر شد جوری که راه میرفتم یا می نشستم دردزیاد داره از مچ دستم انقد درد داره شدید که تو بیمارستان چند ساعت پیش گریه م گرفته بود تو عمرم اینجوری نبودم هیچوقت ولی خیلی زود عصبی میشم و یک هفته پیش گردن درد داشتم گردنم کج شده بود.خلاصه رفتیم بیمارستان دکتر گفت نوار قلب بگیرید و بیارید نوار قلبم سالم بود.دکتر گفت یا شوک عصبی یا دیسک گردن دارید.۳تا آمپول زدن و دو بسته قرص داد گفت برید خونه😥😫
اما دردش خوب نشده نه چیز سنگین بلندکردم نه باهاش کار کردم.کسی تا حالا این مشکل و داشته چیکار کنم ی کم دردش کمتر شده ولی نمیتونم تکونش بدم انگار ورم هم کرده.خانواده شوهرم میگن برو پیش جراح محلی دستتو ماساژ بده چیکار کنم😔😔نمیتونم هیچ کاری انجام بدم با ی دست دلم برای پسرم میسوزه😭

۸ پاسخ

دکتر مغزواعصاب و ستون فقرات برو

منم پارسال اینجوری شدم عزیزم مال اعصابه وای ک چقد وحشتناک بود اصلا نمیتونستم سرمو بذارم رو زمین رفتم دکتر آمپول زدم و اینک پماد روهامین بگیردستتو ماساژ بده

احتمالا فشار عصبی و توصیه میکنم یه ام آر آی بگیری و نشون متخصص مغز و اعصاب بدی برای احتیاط

منم از وقتی ازدواج کردم توو استرس و فشار عصبی بودم تا الان.خدا لعنتشون کنه.یه مدت بود یکسال دستم سرّ و بی حس بود هیچ کاری نمیتونستم باهاش بکنم عملا فلج داشتم میشدم.رفتم دکتر کلی خرج کن و ام ار ای و نوار عصب و فلان...یکم دارو داد دکتر گفت اگه خوب نشدی باید عمل کنی..
دیگه من یکماه خودم هرشب دستمو چرب میکردم و میبستم.تا خداروشکر بهتر شدم الان..ولی خب فشار عصبی که تمومی نداره متاسفانه خدا میدونه بعد دباره بزنه به کجام😔

سلام،از استرس زیاده ،چندتا دکتربرو

انشالله که زود خوب بشی دوست عزیز

عه مادرمم هفته پیش دقیقا همینطوری شد و همین روند شمارو داشت...

یه دکتر دیگر هم برو ببین چی میگه

سوال های مرتبط

مامان گل پسر مامان گل پسر ۴ سالگی
خانما مدت هاست که با پسرم یه مشکلی پیدا کردم نمی‌دونم شما هم بچه هاتون اینجوری هستن یا نه ، مثلا تو فریزر چند تا بستنی داشتیم یه مدلشو پسرم اصلا دوست نداره شوهرم از اون مدل دوتا خریده بود یکی برای خودش یکی برای من ، اومد تو اتاق گفت برای پسرمون یه بستنی که دوست داره بهش دادم بخوره خودمم اون مدلی که دوست داریم خوردم تو هم برو بخور ، من گفتم باشه رفتم بخورم پسرم تا تو دست من دید گفت منم این مدلی می‌خوام گفتم عزیزم تو که از اینا نمیخوردی گفت نه می‌خوام بخورم منم بهش دادم بستنی خودشم نصفه نیمه گذاشت کنار ، یا مثلا یه میوه هوس میکنم میگم پسرم تو هم میخوری میگه نه وقتی من برای خودم میارم میاد میوه منو برمیداره، یا مثلا هر روز عصر بهش یه لیوان شیر میدم که تازه با کلی اصرار میخوره علاقه نداره ولی چون براش مفیده با هر ترفندی که شده بهش میدم ، حالا اگر من برای خودم یه لیوان شیر بریزم میگه نخور الان تمام میشه میگم خوب تمام بشه دوباره میخریم میگه نه نخور ، جالب اینجاست که فقط هم در مورد من اینطوریه کاری به باباش نداره، چند روز پیش دلم هوس گیلاس کردم دیگه آخراش بود، برای پسرم ریختم تو بشقاب بهش دادم برای خودمم جدا ریختم تو بشقاب رفتم بشینم بخورم ، میگه مامان نخور تمام میشه میگم خوب تمام بشه میوه و خوراکی برای خوردنه دوباره میخریم ، حالا هیچ وقت هم شوهرم یا پدرم یا پدر شوهرم اصلا خسیس نیستن که بگم یاد گرفته نمی‌دونم این چرا اینقدر خسیسه ، بخدا هر خوراکی که تو خونمون میخواد تموم بشه تا قبل از این که تمام بشه میخریم میزاریم شاید الان شما بگید خوب بچست بزار بخوره ، نوش جونش بخوره اما قرار نیست من همیشه از حق طبیعی خودم بگذرم و بیشترم برای آیندش نگرانم که نکنه ای خصلت تو وجودش بمونه