درود مامانای پر تلاش خداقوت🥰✨💜
چه حال چه احوال؟ با نینی کوچولو در چه حالید؟
من یه گزارش بدم از لحظه بیدار شدنم با نینی😉😁😅
ساعت ۱۲ ظهر خانواده سه نفره با آلارم گریه‌های آناهیتا که خبر از خرابکاری و تعویض پوشک و البته گرسنگی میداد، بیدار شدن😅
سریع عوضش کردم و شیر دادم و یه صبحونه ریز آماده کردم و خوردیم و …
دیدم عع! دختر گلم دوباره شیرینی (pp😬) کرد😁
دیگه گفتم اینطوری نمیشه امروزم که نوبت حموم کردن دخترکه، پس سریع خونه رو گرم کردم و پریدم توو حموم و شوهرم دخترمو نگهداشت و خلاصه آورد حمومش کردم و مادر و دختر، ترگل ورگل از حموم دراومدیم✨😊🥰
بعدشم شیرش دادم و اروغشو گرفتم و خوابید.
بعد از خوابیدن نور خونه، یه چایی گذاشتم دوتایی با شوهر زدیم بر بدن کلی ظرف شستم، ناهار دمپختک گذاشتم، برای شام قرمه سبزی بار گذاشتم، آشپزخونه رو مرتب کردم، لباسشویی رو زدم کلی لباس شست، پهن کردم، خودم لباسای اناهیتاجونی رو با دست شستم. در نهایت کلی گردوی با پوست که دیروز مادر شوهرم برامون آورده بود رو پوست کندم و گذاشتم کنار تا خشک بشه😁
یکم با بنیامین جون وقت گذروندم و حالا که بابایی برگشته سرکار، کنار دردونه دراز کشیدم و استراحت میکنم.
ولی خدایی چقدر نینیا بی گناهن…
حالا شما بگین.. امروز چه‌ها کردین؟ راستی! آقای خونه توو بچه‌داری کمکتون میکنه؟ بنیامین که شده مامان دوم آناهیتا😬😍🥰

تصویر
۹ پاسخ

عجب نی نی خوبی که تا 12 ظهر خوابه. کاش نی نی منم اینجوری باشه 😁😁

بنیامین کیه
راستی هنوز خونریزی داری

خسته نباشی
نینیای من که یکیش کل روز خواب بود شیرشم تو خواب میخورد یکیشم الان به زور خوابوندم مامانم شستش راحت شد خوابید باباشونم که صبح یبار اومد سر زد رفت
فعلا نمیدونم قرارع چقد کمک کنه چون خونه مامانمم

منم تقریبا کارای تورو کردم بجز نوع غذا و قلیونم با همسری کشیدیم باید بگم نصف بیشتر کارای لیا رو همسری جون انجام میده و ی دنیا من ازش ممنونم 🫠♥️

روتین زندگیت چه قشنگ..من دارم وسایل جمع میکنم

چقدر زرنگی ماشاللع، از صبح تا الان رو پامه، نهارم نخوردم هنوز

عزیزم 😍😍😍

شوهری کمک میکنه؟

خدا قوت ب شما😅
خونه مامان حموم بودم الان رسیدم خونه خودمون منتظرم شوهرم برسه شامم قرمه سبزی آوردم از خونه مامانمم
و شوهرمم خیلییییی کمک میکنه تو نگهداشتن همتا واقعا دمش گرم داره

سوال های مرتبط

مامان نفس و کارن❤️ مامان نفس و کارن❤️ ۳ ماهگی
امروز دلم یهو خیلی گرفت من دیشب اصلا نخوابیدم دخترم سرما خوردگی داشت پسرم هم نمیخوابید تا صبح بیدار بودم بعد اونم پسرم رو ساعت 12خوابوندم سریع ظرفا رو شستم رو کابینت ها و مرتب کردم بعدم بچه هارو تند تند بردم حموم و خودمم رفتم وقتی برگشتم پسرمو شیر دادم و خوابوندم باز ریختم سر اسباب بازی های دخترم که کل خونه رو باهاشون بهم ریخته بود و بعدم شروع کردم به تفکیک کردن لباس ها و تو لباسشویی انداختمشون تو این فاصله هم سریع اتاق خواب و جمع کردم و جاروبرقی پر شده بود کیسش خالی کردمو دو ساعتم با اون درگیر بودم اتاق رو جارو کشیدم که لباسا شسته شد اونجا پهن کنم
بعدم دخترم گفت گشنشه و غذا میخواد باز تند تند غذا رو گرم کردم و به دخترم دادم و ظرفای اونم شستم و لباس هارو که پهن کردم شد ساعت سه که دیگ زیر شکمم شروع کرد به تیر کشیدن سزارینی هم هستم.اومدم تا دراز کشیدم پسرم بهونه گیری کرد شیرش دادم و دیگ همونحا دراز کشیدم شوهرم هم ساعت نزدیکتی پنج رسید کف آشپزخونه و حال هنو نامرتبه شوهرم تا رسید گفت این چه وضع خونس واقعا دلم خیلی گرفت همینجوریشم بیشتر از ظرفیتم کار کردم 😔
مامان فاطمه زهرا🧿🌹 مامان فاطمه زهرا🧿🌹 ۴ ماهگی
دوستای گلم سلام🌸
امروز حسابی خسته شدم
ازچنجای که همسر جان مریض شده بود از صبح نگهبانی میدادم آب آبمیوه دم‌کرده دارو از طرفی دیگه درست کردن وعده های غذایی و شیر دادن به نی نی خلاصه که عصر هم پاشدم سوپ درست کردم نی نی رو خوابوندم فقط ب شوهرم سپردم گریه کرد فوری زنگ بزنه چون باید میرفتم خرید دیگه هویج و سیب زمینی و عسل و شلغم یعنی هرچی که فکرشو کنی واسه خوب شدن سرماخوردگی گرفتم😐اومدم خونه بدو بدو شستم جاگیر کردم
بعدشم بچه ی بزرگم درس داشتم برای نوشتم و یادش دادم و املا باهاش کار کردم(بچه ی بزرگ که میگم منظورم پسر هفت ساله ی شوهرمه که باهاشون زندگی می‌کنه وگرنه من مامان اولی هستم )(اینو گفتم واسه اون مامانایی که داستان زندگیم رو بی اطلاع هستند)خلاصه جونم براتون بگه ساعت ۱۰هم‌واسه شوهرم سرم وصل کردم که یفازولینو استا و بکومپلکس تزریق کردم سوپشم دادم خورد پسرم و شوهرم خوابیدن😮‍💨من موندم و نی نی این وسط نی نی هم پی پی تر تری کرد😂 رفتم با آب گرم شستمش و آوردم عوضش کردم یکم با لوسیون چربش کردم لباس تمیز کردم تنش خوابید 🫠حالا من موندم😌یه آشپزخونه ی ترکیده😭 ولباسای نی نی خانم.