۵ پاسخ

دختر منم اینجوری هست . نوزاد ها مادر رو خودشون میدونن و فکر میکنن یه نفر هستن ولی پدر دو اولین شخص زندگیشون بخاطر همین خوشحال هستن و ذوق دارن

اینا تصورات ذهن بیکار ماست خواهر من😵‍💫
همه ی ما یه روزایی چنین فکرایی به سرمون میزنه

منم دقیقا همین فکر شما را دارم. برا پدرش بیشتر ذوق داره تا من

نه عزیزم نوزادا و کلا بچه های کوچیک بیشتر سمت آقایون جذب میشن چون یه جور آرامش خاص از تن صداشون میگیرن
شوهر من کلا ماهی یه هفته خونست و دخترم کاملا وابسته ی منه ولی وقتی باباش هست کلا دوس داره بغل اون باشه

برعکس پسر من اثلا با باباش خوب نیست و من دوست دارم یه وقتهای برم آرایشگاه نمیدونم چی کار کنم پسر خواهرم همین تور ارثی نکنه

سوال های مرتبط

مامان نخود مامان نخود ۱۱ ماهگی
خانوما می‌خوام باهاتون درد و دل کنم من از اونجایی که خونه مادر شوهرم زندگی میکنم یعنی من بالا اون پایین غذا خوردنمون یکجاه من همه کاراشو میکنم بخدا از دیروز مثل فرفره یجا بند نیومدم همش مهمون میاد و ... بعد چند روز پیش دست مادر شوهرم ترک خورد گچش گرفتن بعد امروز مهمون اومد به مهمون میگه عروسمو می‌خوام دیگه حامله بشه این بچه رو هم به خودم عادت بدم بزرگش کنم پیش خودم نگهش دارم بخدا من بریدم دیگه خسته شدم از حرفاش حرکتاش رفتاراش چرا باید جیگر گوشمو بهش بدم چرا من واسه زندگی خودم اختیار ندارم که کی بچه بیارم کی نیارم بعدم من زیاد خسته میشم اینجا هر سه چهار روز میرم خونمون بعد می‌ترسه دخترم مادر منو دوست داشته باشه میگه نوهمام باید منو دوست داشته باشن بچه های دخترشو مثال میزنه میگه اونارو من نگه داشتم ولی مادر بزرگشونو دوست دارن میگه حتما باید مادر پدرشونو دوست داشته باشه من اصلا نمیتونم واسه استراحت بچمو بزارم خونمون از حسودی میمیره خدایا مرگ کسی رو خواستن گناهه ولی از خدا می‌خوام دست از سر منو خانوادم برداره خدایش خودش و بچه هاش انگار تربیت خوبی دارن دوست داره بچمو بسپارم بهش خدایا منو مامانش حساب نمیکنه دخترمم من چیکار کنم خدایششش بریدم از وقتی زایمان کردم بچه خودمو اصلا حس نکردم که مال خودمه از خودمه همش نگرانی و... اینارو با گریه نوشتم بخدا خستمه کسیم نیس پشتم تنها امیدم دخترم بود ولی حرفاش منو میسوزونه