پارت ۱ زایمان ...خب خب بعد مدتها اومدم که تجربه زایمانمو بگم ،امیدوارم ب دردتون بخوره،خب من ۳۹هفته و ۶روز بودم و حسابی از وضعیتی ک‌داشتم خسته شده بودم از طرفی هم مثل سگ از زایمان میترسیدم ،خیلی هم پیگیر بودم برای سز اختیاری ولی هرکاری کردم دیدم نمیتونم هزینشو جور کنم و ازشانس بدم شوهرمم همون موقه اصلا وضعیت مالیش خوب نبود،خواستم طلاهامو بفروشم ولی دلم نیومد ،دلمم ک‌میومد مامانم عمرا میزاشت من همچین غلطی کنم ،خلاصه ک‌ دلو زدم ب دریا و گفتم طبیعی زایمان میکنم ،نمیمیرم ک‌،روز و شب داشتم باخودم حرف میزدمو خودمو دل گرمی میدادم🤣حتی واسه اینک بچه بریچ باشه کلی نذر کردم 🤣۳۷هفته رفتم ی ماما گرفتمو اونم بهم ورزش داد ،منم سفت و سخت ورزشارو انجام میدادم و‌روزی ۱ساعت پیاده روی میکردم ،شب قبل زایمان ۱ساعت پیاده روی تند داشتم قشنگ بدو بدو میکردم😂خلاصه رفتیم خوابیدیمو ی فسخ و فجور ریزی هم با شوهری کردیم ،ساعت ۲ شب بود ک‌من از شدت درد بیدار شدم ،دلم و کمرم درد میکرد عین پریودی ،رفتم دسشویی و یع رگه خونی تو شورتم دیدم

۷ پاسخ

فسخ و فجور 🤣🤣🤣🤣

خببببب😂

خبببب

خب؟؟😂
دعا کن منم زایمان کنم دیگه خسته شدم دردام شروع نمیشه☹️
میگی ۳۹ هفته و ۶ روز ب تاریخ پریودی میگی یا انتی؟

خببببب😂😂😂

خبببببب😂😂😂😆

تانگید خبببببب بقیشو نمیزارم😂😂

سوال های مرتبط

مامان زینب جون😍👶🏻 مامان زینب جون😍👶🏻 ۶ ماهگی
#تجربه زایمان پارت اول
خب بعد 40 روز گفتم منم بیام تجربه زایمانمو بگم 😍🤦‍♀️😂
اصلا نمیدونم از کجا شروع کنم🤦‍♀️😂
من از دوران مجردی و قبل بارداری و ... دوست داشتم سزارین بشم بعد میدیدم که بعضی بلاگراهم سزارین میکنن میگفتم چقد سخته ک اوضاع مالیمون جوری نیست که منم برم سزارین بشم (فک میکردم سزارین خیلی راحته)
گذشت و رسید وقتی که باردار شدم و رفتم کلاسای آمادگی زایمان دیدم طبیعی هم خیلی خوبه خلاصه ورزشارو یاد گرفتمو از ۲۶ هفته شروع کردم پیاده رویی و از ۳۷ هفته هم ورزشارو شروع کردم و شروع به خوردن روغن حیوانی گاوی کردم
۴مغزم زدم پودر کردم با عسل مخلوط کردم ک روزی یه قاشق میخوردم
تاریخ زایمانم با انتی ۲۱ فروردین بود
به من گفته بودن دختر زود ب دنیا میاد من دیگ از اول فروردین منتظر درد بودم
هر روز ورزشامو سنگین میکردم
به حدی رسید که روزیی شده بود ۲۰۰ تا اسکات میزدم حالت سجده میرفتم پیاده رویی میرفتم میرفتم زیر دوش آب داغ اسکات میزدم لباس تو دستم میشستم دیگ روزی یه ساعت عصر یه ساعت شب ورزش و پیاده رویی داشتم

...ادامه تاپیک بعد
مامان آنید🎀💝 مامان آنید🎀💝 ۴ ماهگی
دیدم دارید از تجربه زایمان می‌نویسید دلم خواست منم بنویسم واستون😂♥️
من شیاف پروژسترون میزدم طی بارداری بخاطر اینک اوایل لک بینی داشتم اخراام بچه خیلی اومده بود پایین و دوتا دوتا میزدم...(اینک بگم من وقتی پیاده روی میرفتم نوار میزاشتم میومدم‌‌خونه و میدیم نوارم خیسه ولی فک میکردم عرق کردم...)
از35هفته دیگ شیاف قطع کردم و هر شب پیاده روی... و تو خونه ورزش های لگنی میکردم روزی چندین بار..چون خسته شده بودم از بارداری و میخواستم زودتر زایمان کنم..
دو س شب بود وقتی میرفتم پیاده روی حس میکنم ی سیخی از شکمم فرو میشه ب سمت ران پام و همونجا برای چند ثانیه نفسم حبس میشد... ی شب شدید شد و زد ب کمرم وسط پارک...سر و صدا نکردم و ب همسرم گفتم بریم خونه...اومدیم خونه و دیگ دیدم دردش یک دقیقه یکباره ولی قابل تحمله ولی کاملن ریخته ب کمرم و ران پام...
همسرم اصرار میکرد بریم بیمارستان و من هی میگفتم نه بزار تو خونه دردامو بکشم خلاصه دیدم ول کن نیست چند ساعت بعدش گفتم خوب شدم و ماه درد بوده... بهش گفتم بخواب صبح میری سرکار
..خلاصه همسرم خوابید و من میدونستم درد زایمانه چون داشت میشد پنج دقیقه یکبار خلاصه همون ورزش های لگنی انجام میدادم و سعی میکردم نفس بکشم تا عدد هشت...
تاپیک بعدی می‌نویسم ادامه رو.......
مامان گیلاس مامان مامان گیلاس مامان ۸ ماهگی
تجربه من از زایمان طبیعی ‌
بدن با بدن فرق داره ۳ تا زایمان داشتم ولی هیچکدوم مثل هم نبود
ماه آخر بارداری درد داشتم ماه درد، تا رسیدم ب ۳۸و ۳۹ هفته ک دردام بیشتر شده بود هر لحظه احساس میکردم چیزی نبوده ب رایمان ولی خبری نبود، ۳۹ هفته و ۳ روز رفتم پیش دکتر گفت هنوز وقت و موقع معاینه ۱ سانت بودم و با معاینه تحریکی ۱ونیم بود گفت تا فردا حتما زایمان میکنی ولی خبری نشد هر شب نزدیکی داشتم بعضی روزا دوبار، پله بالا پایین میکردم پیاده روی میکردم پتو لگد میکردم نشسته راه میرفتم و کلی دمنوش خوردم چون ماما همراه گفت خوبه ولی باز نشدم دیگه قید ماما رو هم زدم دیگه نرفتم پیشش
تا شد ۳۹ هفته ۶ روز خیلی دردای عجیبی داشتم نزدیک ب ۱۰ دقیقه و ۱۵ دقیقه همش درد داشتم ی شب کامل درد داشتم تا صبح شد خیلی ترشح ژله ایی داشتم دردام نزدیک ۵ دقیقه بود آماده شدم رفتم بیمارستان
ی خوبیش این بود ی آشنا داشتیم توی زایشگاه ولی شیفتش تمام شد منو سپرد دست ۲ ماما دیگه
ادامه تاپیک بعدی میزارم قشنگا🌹
مامان دیارا مامان دیارا ۴ ماهگی
خب خب منم بلاخره وقت پیدا کردم که بیام بعد یه ماه از تجربه ی زایمانم بگم
تجربه ی زایمان طبیعی (پارت 1)
سلام مامانا من از هفته ی ۳۵ خیلی پیاده روی میکردم روزی یه ساعت پیاده روی داشتم و همش امیدوار بودم که زایمان راحتی دارم همش ذوق اینو داشتم که زود تر برم معاینه ببینم چند سانتم اصلنم تو بارداری استرس و ترس نداشتم به همین پیاده روی امیدوار بودم من تا هفته ۳۸ همینجور هر روز پیاده رویامو داشتم تا اینکه اول هفته ی ۳۸ رفتم برا معاینه ی لگن رفتم و معاینه شدم دکتر گف خیلی لگن خوبی داری و نزدیک سه سانت بازی منو میگی انقدر خوشحال شدم همینو گف دیگه هیچ چیزی نگف یا راهنماییم نکرد فقد گف بعد از این ترشحات قهوه‌ای رنگ داری همون شب که من معاینه شدم از همون شب دل درد پریودی هر رب ساعتی یا نیم ساعتی میگرفت و ول میکرد به مادر شوهرم گفتم گف اینا ماه دردیه چیزی نیس دیگه منم خودمو بی خیال گرفتم دو روز درد داشتم و ترشح داشتم شنبه که رفته بودم معاینه دیگه شب دوشنبه ساعت دو سه شب دردام بیشتر شد و هر رب ساعتی میگرف و ول میکرد اصن نخوابیدم از درد به خودم میپیچیدم ساعت چار صبح تایم گرفتم تا پنج دردام منظم شد و هر پنج دیقه شد دیگه خیلی دردام بیشتر میشد و گریه میکردم شوهرمو بیدار کردم گفتم بریم بیمارستان من خیلی درد دارم دیگه خونه مادر شوهرم بودیم اونم بیدار کردم ساعت شیش با هم رفتیم بیمارستان تامین اجتماعی زایشگاه که رفتم دیدم یه زنه وسط زایشگاه نشسته و درد میکشه ترسیدم گفتم شاید رسیدگی نمیکنن دیگه نیم ساعتی منتظر بودیم تا زنه اومد معاینم کرد گف چار سانتی همونجا جوری معاینم کرد کیسه ابمو پاره کرد دیگه لباس پوشیدم و رفتم بستری شدم
مامان هانا مامان هانا ۲ ماهگی
تجربه بارداری و زایمان
پارت اول
باید بگم ک من بارداری فوق‌العاده راحت و خوبی داشتم ماه های اول فقط کمی حالت تهوع بود ک با لواشک اوکی میشد فقط همین نه ویاری نه هیچی تمام کاری خونه رو خودم انجام میدادم هر روز جارو می‌کشیدم و....
خلاصه عالی بود همه چی هم نرمال بود سنو هفته ۳۲رو ک رفتم دکترم گفت این آخرین سنو هست و همچی هم نرمال بود اینم بگم من قصد داشتم طبیعی زایمان کنم حتی ماما همراه هم گرفته بودم چون نظرم این بود ک هرچیزی روش طبیعی خودش خوبه🫠
ماه های آخر من ماه درد داشتم هر روز هم منتظر بودم زایمان کنم چون خودم ۴۵روز زودتر دنیا اومده بودم میگفتم دخترمم حتما زود دنیا میاد خلاصه ۳۶هفته و چهار روز اینا بود ک من لک دیدم درد هم ک داشتم گفتم دیگه امروز فردا زایمان میکنم دیگه ورزشهای لگنی و پیاده روی رو به طور مرتب انجام میدادم گذشت شد۳۷ ک دیدم نه خبری نیس بخاطر لکی ک دیده بودم و دردی ک داشتم تصمیم گرفتم برم سنو ببینم وضعیت بچه چطوره چون به هیچ عنوان دوست نداشتم برم بیمارستان ک اذیتم کنن رفتم سنو ک گفت وزن بچه ۳۳۰۰هست و تپله🫠،چند روزی گذشت دردم هنوزم درد دارم و زایمان نمیکنم از طرفی میترسیدم بیشتر از بمونه و وزنش زیاد بشه ۳۷هفته ۴روز رفتم مطب دکتر سنو رو نشونش دادم وزن رو ک دید گفت چون تپله معاینه تحریکی میکنم ک کمک بشه زودتر زایمان کنی برامم آزمایش دیابت نوشت گف حتما بگیر ،معاینه تحریکی کرد گفت یه سانت باز شده گف روزش،پیاده روی،رابطه داشته باش ک کمک بشه زودتر زایمان کنی خلاصه من رفتم خونه به امید اینکه فردا پس فردا دردم میگیره و زایمان میکنم🥴
مامان ˡⁱʸan💕🐣 مامان ˡⁱʸan💕🐣 ۴ ماهگی
این تایپکم برا مامانایی زایمانشون طبیعیه و هفتشون بالاس و تاریخ زایمانشونه ودرداشون شروع نشده من تاریخی که آنومالی برام زده بود دردام شروع شد ۲۷خرداد ولی شدتش زیاد نبود بعد مامانم میگف پشم شتر برای زود زایمان کردن خیلی خوبه باعث میشه دهانه رحم باز بشه دردا با شدت زیاد شروع بشن اون داشت وقتی دردام شروع شد البت باشدت کم برام دود کرد منم از روش رد شدم هی دردام بیشتر میکرف تا عصر رفتم معاینه گفتن تازه میخای ی سانت باز بشی برو پیاده روی کن منم برگشتم خونه غروب بود من دردام هی بیشتر میشد بعد شب ک شد همش پیاده روی داشتم از پله بالا پایین رفتم دیگع خیلی زیاد درد داشتم جوری ک پیاده روی میکردم و اشکام رو گونه هام جاری میشدن اون شب اصن از درد نتونستم بخابم تا صبح ت اتاق راه میرفتم و گریه میکردم دیک پنح صبح شده بود نتونستم طاقت بیارم منو همسرم همراه با مادرش رفتیم بیمارستان گفتن بازم معاینه شدم گفتن سه سانت بازی برو پیاده روی کن ی ساعت نیم بعد بیا چهار پنج سانت شده باشی بستری میشی بعد من جون و نای راه رفتن و پیاده روی نداشتم ب سختی پیاده روی میکردم بسختی زیاد حتی صبحونه هم نخورده بودم فقط ی کوجولو بیسکوت و چایی خوردم اونم ت بوفع بیمارستان دیگه زیاد پیاده روی داشتم هی میرفتم معاینه و باز میگفتن برو پیاده روی کن دیگ بعد چن بار معاینع ک خیلی اذیتم کردن دیگ اخرین بار ی ماما معاینم کرد گف چهار سانت باز شدی بستری گف فقط ب حرفام گوش کن زود زایمان میکنی منم بش گفتم باشه ولی درد داشتم زیااااد اذیت شدم اونو هم اذیت کرده بودمـ بعد اون روز ک ۲۸خرداد بود از ساعت پنج صبح ک رفته بودم ساعت ۱۵:۳٠ظهر زایمان کردم
مامان هدی 🌱 مامان هدی 🌱 ۲ ماهگی
تجربه زایمان ۱

چون از زایمانم راضی بودن تجربه ام رو نوشتم که کسایی ک استرس دارن ، از استرسشون کم شه 🥺
من کلا فکر نمیکردم زود زایمان کنم ، خواهرم زایمان هاش سخت بود ولی امیدوار بودم به مامانم رفته باشم و راحت زایمان کنم 🥲
تو کل بارداری بجز ماه اخر دانشگاه و بیمارستان میرفتم و تحرکم خوب بود ، از ۳۶ هفته پیاده روی رو شروع کردم در حد یه ساعت ، بیشتر از اون اذیت میشدم ، کپسول گل مغربی هم به زور پیدا کردم 😅 چند شب شبی یکی میذاشتم ، دوره ورزش هم گرفته بودم ،دوجلسه فقط تونستم شرکت کنم ولی روزای بعدشو ورزش اصولی میکردم حدود یک ساعت تو روز
رابطه هم از ۳۶ هفته یک شب درمیون بدون جلوگیری داشتیم
۳۸ هفته و دو روزم بود شبش رابطه داشتیم ، گل مغربی هم گذاشتم ، ظهری حموم رفتم ، زیر اب گرم اسکات و اینا رفتم ، و دو تیکه لباس شستم ( بعدا خوندم اون حالت چمباتمه برای لباس شستن هم تاثیر داره تو باز شدن)
قرار بود فردا برای اولین بار برم معاینه لگن شم
از عصری کمرم یکم درد می‌کرد و یه ذره شکمم مثل پریودی و حتی کمتر
می‌خواستم برم باشگاه اونجا ورزش کنم دیدم اذیتم خوابیدم یکی دو ساعت بیدار شدم دیدم هنوزم انگار همون‌جورم خیلی کم بود ولی
از ساعت ۸ اینای شب بیشتر شد ، تیکه تیکه میگرفت کمرم
با برنامه گوشی ، بازه های انقباضمو ثبت میکردم ، دیدم منظم نیست اصلا ، شکمم هم سفت نمیشد (شنیده بودم اینجوریه درد زایمان) گفتم پس شاید اون نیست
اون تایمی ک انقباض داشتم ، مانور ریبوزمیرفتم ، یعنی برعکس روی صندلی مینشستم ، پشتی صندلی رو میگرفتم ، نفس عمیق شکمی میکشیدم ، خیلی ارومم میکرد ، واقعا خوب بود
به سختی شام خوردم دیدم هنوز همون جوریم ، تو تایم های انقباض بیشتر اذیت میشدم و نمیتونستم کاری کنم ولی زود تموم میشد
مامان آقا کیان💕👑 مامان آقا کیان💕👑 ۳ ماهگی
تجربه زایمان پارت #۱

سلام بچه ها بذارین تجربه زایمان طبیعیمو بگم بهتون من ۳۸ هفته و ۲ روز بودم روز قبل مامام ک معاینم کرده بود ۲سانت باز بودم سر بچه هم پایین بود لکه بینی هم داشتم و کمی درد پریودی و کمی هم کمر درد
خلاصه ورزشامم از ۳۶ هفته انجام میدادم اما هر هفته سنگین تر و تعداد ست هامو بیشتر میکردم باید بگم ک تا قبل اون اصلا فشار زیادی به خودم نمیووردم فقط در حد انجام کار های روزمره
خلاصه در ۳۸ هفته و۱ روزگی با آبجیام ساعتای ۱۰شب رفتیم پیاده روی اطراف خونه بابام تو راه برگشت یهو احساس کردم لای پام خیس شد( باید بگم ک من قبلا ب خاطر فشار روی مثانه شدید چند بار دچار بی اختیاری ادرار شده بودم برای همین اولش گفتم حتما ادرار کردم چون واقعا فشار روی مثانم بود بعد چند قدم دیگه که راه رفتم بازم اومد )به ابجیام گفتم ب گمونم این سری فرق داره😁
زنگ زدم ب مامانم گفتم داستانو دیگ از جام تکون نخوردم با ماشین اومدن دنبالم منم تو راه پیام دادم ب ماما همراهم گفتم گف برو حموم دوش بگیر بعد فوری برو بیمارستان چکت کنن خلاصه من سریع رفتم بیمارستان و گفتن برو دراز بکش تا دراز کشیدم حجم