سوال های مرتبط

مامان زینب جون😍👶🏻 مامان زینب جون😍👶🏻 ۹ ماهگی
#تجربه زایمان پارت اول
خب بعد 40 روز گفتم منم بیام تجربه زایمانمو بگم 😍🤦‍♀️😂
اصلا نمیدونم از کجا شروع کنم🤦‍♀️😂
من از دوران مجردی و قبل بارداری و ... دوست داشتم سزارین بشم بعد میدیدم که بعضی بلاگراهم سزارین میکنن میگفتم چقد سخته ک اوضاع مالیمون جوری نیست که منم برم سزارین بشم (فک میکردم سزارین خیلی راحته)
گذشت و رسید وقتی که باردار شدم و رفتم کلاسای آمادگی زایمان دیدم طبیعی هم خیلی خوبه خلاصه ورزشارو یاد گرفتمو از ۲۶ هفته شروع کردم پیاده رویی و از ۳۷ هفته هم ورزشارو شروع کردم و شروع به خوردن روغن حیوانی گاوی کردم
۴مغزم زدم پودر کردم با عسل مخلوط کردم ک روزی یه قاشق میخوردم
تاریخ زایمانم با انتی ۲۱ فروردین بود
به من گفته بودن دختر زود ب دنیا میاد من دیگ از اول فروردین منتظر درد بودم
هر روز ورزشامو سنگین میکردم
به حدی رسید که روزیی شده بود ۲۰۰ تا اسکات میزدم حالت سجده میرفتم پیاده رویی میرفتم میرفتم زیر دوش آب داغ اسکات میزدم لباس تو دستم میشستم دیگ روزی یه ساعت عصر یه ساعت شب ورزش و پیاده رویی داشتم

...ادامه تاپیک بعد
مامان آلبالوچه🍒 مامان آلبالوچه🍒 ۵ ماهگی
تجربــهـ زایمان❗
پارت1️⃣
اول از همه اینو جواب بدم؛پرسیده بودین چه کارها و ورزش هایی برای راحتی زایمانم انجام میدادم☺️👇🏻
من از اول بارداریم هر وقت میتونستم سوره انشقاق رو میخوندم،اواخر بارداری از ماه هشت به بعد دیگه ب شدت به خوندنش پایبند بودم و گاهی توی طول روز  چند بار میخوندمش
(حدیث داریم که هرکس سوره انشقاق رو بخونه زایمانش راحت میشه)
از ۲۴ هفته کلاس های بارداری و زایمان رو که توی اکثر بیمارستان‌ها برگزار میشه رو شرکت کردم....
و از همون هفته ورزش های سبک رو انجام می‌دادم برا تقویت عضلات کف لگن،عضلات پا،کمردرد و تنگی نفس و ازین قبیل مشکلاتی که تو بارداری پیش میاد...(همه ورزش هارو تو کلاس بارداری میگفتن)
از ۲۸ هفته پیاده روی میکردم هر چقدر میتونستم ولی اصلاااا خودمو خسته نمیکردم حداااقل سه روز در هفته میرفتم پیاده روی دیگه تایم زیادش نیم ساعت بود
از ۳۷ هفته تقریبا هر روز پیاده روی میکردم روزی نیم ساعت
و ورزش های زایمان رو انجام میدادم هر روز سه تا راند رب ساعته
ورزش هایی مثل اسکات،حرکت گربه،حالت دسشویی ایرانی نشستن و حرکت کردن، سجده و حرکت دادن باسن به چپ و راست،چهار دست و پا رفتن
اینها همه تو روند زایمانم واقعا تاثیر داشت...
مامان ماهان مامان ماهان ۹ ماهگی
سلام خانما من۱۱روزه زایمان کردم خواستم تجربه زایمانم رو با شما درمیون بزارم من زیاد ورزش نکردم درطول بارداری ولی تحرک داشتم یه روز درمیون هم پیاده روی داشتم درحدیه ربع بیست دقیقه حرکت پروانه رو تو خونه خیلی میرفتم و اینکه چهاردستو تو خونه راه میرفتم شب راطه داشتم صبح ساعتا۵و نیم بیدارشدم دیدم درد دارم یکم ولی کم بودو غیرمنظم دیگه گفتم شاید ماه درد۳۸هفته۵روز بودم تا ساعتای۹زمان گرفتم دیدم داره کم کم منظم میشه با همسرم رفتم بیمارستان گفتن۳سانتی راه برو تا دکتر بیاد معاینه کنه منم پله رفتم رو جدول راه رفتم اسکات زدم دیگه وقتی رفتم دکتر اومده بود ساعت۱۰ونیم ۵سانت شده بود دردام شدتش بیشتر شده بود دکتر بهم گفت روند زایمانم سریعه یه نیم ساعت یه ساعت آخر دردم خیلی زیاد بودساعت۱۲و۲۰دقیقه زایمان کردم پسرم۳۴۰۰وزنش بود کلا از زایمانم راضی بود خیلی درد نکشیدم کل ساعتایی که درد داشتم۶ساعت بود اونم قابل تحمل امیداورم شماهم زایمان خوبی داشته باشی.
مامان 𝑨𝒓𝒊𝒚𝒂𝒏 مامان 𝑨𝒓𝒊𝒚𝒂𝒏 ۳ ماهگی
سلام من اومدم تجربه زایمان طبیعی خودم رو بزارم البته قبلش بگم که لطفا خودتونو با کسی مقایسه نکنید
و بدن هر کسی و تحمل دردش با هم فرق میکنه...
من کلا دختر حساسیم از یه امپولم میترسیدم هیچکسم باورش نمیشد من طبیعی زایمان کنم و بتونم
حتی خودم
خیلیا هم بهم میگفتن طبیعی سخته و تو نمیتونی و برو سزارین
چون من کلا اجازه یه معاینه ساده هم نمیدادم به دکترم
خلاصه که از اول بارداریم یه حسی بهم میگفت میتونم و از پسش بر میام و خدا کمکم میکنه با ایندحال خیلی میترسیم از شش ماهگی کلاسای آنلاین که توی بهداشت گفتن تو گروه عضو شدم ورزشای بارداری انجام میدادم و تحقیق میکردم تو یوتیوب چندتا کلیپ نگاه کردم تجربه های زایمان بقیه رو خوندم این چند وقت اخرم تجربه مامان هدیه که تقریبا عین خودم بود رو خوندم و گفتم اگه خدا کمک اون کرده باذاین شرایط پس منم میتونم و از پسش بر میام خلاصه از هفته سی پنجم ورزشای لگنی روزی یکساعت انجام میدادم و پیاده رویم روزی نیم ساعت میرفتم

از چهارماهگیم واسه اینکه بچمو صحیح سالم بغل بگیرم و زایمان راحتی داشته باشم نذر کردم قران رو بخونم و تا جز سی هم هر روز میخوندم تا تموم بشه
ماه نهم هر روز سوره انشقاق و نادعلی میخوندم و سر نمازم خیلی گفتم خدایا کمکم کن و تنهام نزار...
مامانمم میگفت تو نمیتونی برو سزارین اما ته قلبم میخاستم ک زایمانم طبیعی باشه خلاصه
رسیدم به سی هفت هفته دوسه روز بودم که رفتم معاینه لگنیذخیلی میترسیدم صبحش بدنم میلرزید از استرس دکترم میگفت تو با این شزایطت میخای طبیعی بزایی؟؟ خیلی ترسیدم

ادامه تاپیک بعدی...
مامان آنید🎀💝 مامان آنید🎀💝 ۶ ماهگی
دیدم دارید از تجربه زایمان می‌نویسید دلم خواست منم بنویسم واستون😂♥️
من شیاف پروژسترون میزدم طی بارداری بخاطر اینک اوایل لک بینی داشتم اخراام بچه خیلی اومده بود پایین و دوتا دوتا میزدم...(اینک بگم من وقتی پیاده روی میرفتم نوار میزاشتم میومدم‌‌خونه و میدیم نوارم خیسه ولی فک میکردم عرق کردم...)
از35هفته دیگ شیاف قطع کردم و هر شب پیاده روی... و تو خونه ورزش های لگنی میکردم روزی چندین بار..چون خسته شده بودم از بارداری و میخواستم زودتر زایمان کنم..
دو س شب بود وقتی میرفتم پیاده روی حس میکنم ی سیخی از شکمم فرو میشه ب سمت ران پام و همونجا برای چند ثانیه نفسم حبس میشد... ی شب شدید شد و زد ب کمرم وسط پارک...سر و صدا نکردم و ب همسرم گفتم بریم خونه...اومدیم خونه و دیگ دیدم دردش یک دقیقه یکباره ولی قابل تحمله ولی کاملن ریخته ب کمرم و ران پام...
همسرم اصرار میکرد بریم بیمارستان و من هی میگفتم نه بزار تو خونه دردامو بکشم خلاصه دیدم ول کن نیست چند ساعت بعدش گفتم خوب شدم و ماه درد بوده... بهش گفتم بخواب صبح میری سرکار
..خلاصه همسرم خوابید و من میدونستم درد زایمانه چون داشت میشد پنج دقیقه یکبار خلاصه همون ورزش های لگنی انجام میدادم و سعی میکردم نفس بکشم تا عدد هشت...
تاپیک بعدی می‌نویسم ادامه رو.......
مامان آیهان مامان آیهان ۷ ماهگی
تجربه زایمان من پارت ۱
من تو کل بارداری فقط خوردم و خوابیدم،  چون تهوع های شدید داشتم و معمولا بیحال بودم و خلاصه تحرک زیادی نداشتم ولی ماه اخر یکم به خودم اومدم و یکم میاده روی و ورزش انجام میدادم، تو بیمارستان هدایت که دولتی هست پرونده باز کردم و ماه اخر بربی مراقبت اونجا میرفتم ، یک هفته قبل زایمان خیلی پیاده روی و ورزش کردم و یکمم خونه رو ریختم و جمع کردم و شب قبل زایمان یه کمپوت آناناس بزرگ رو تنهایی خوردم و کلی تو خونه پا مرغی رفتم ، صبح روز ششم خرداد بیدار که شدم کمر درد پریودی داشتم و تند تند میرفتم سرویس درحالی که هیچ خبری نبود فقط حس میکردم جیش دارم،  دیگه دیدم دردام مثل قبله که پریود میشدم آماده شدم و منتظر و ساعت ۱۰ لک خونی دیدم و یکمم کمر دردم بیشتر شده بود به همسرم زنگ زدم و اومد و چون لک دیده بودم ترسیدم تا هدایت برم و رفتیم نزدیک خونمون بیمارستان فیاض بخش که معاینه کردن و دیدن دو سانتم ، گفتن تو شب یا فردا میزایی ، منم دیدم وقت دارم با رضایت خودم از اونجا اومدم بیرون و رفتم هدایت دیگه کمر دردم بیشتر شده بود و رنگم همش به زردی میزد اما دلدرد نداشتم ۴۰ دقیقه طول کشید تا رسیدیم اونجا ساعت ۱/۳۰ بود که اونجا معاینه شدم و ۴ سانت بودم و خونریزی و کمر درد هم بیشتر شده بود شیفت دکتر خودم نبود و دکتر امیدی بودن ، لباسامو عوض کردم و رو تخت دراز کشیدم و انژیوکت وصل کردن .
مامان عطرین🐣 مامان عطرین🐣 ۴ ماهگی
پارت ۱ زایمان ...خب خب بعد مدتها اومدم که تجربه زایمانمو بگم ،امیدوارم ب دردتون بخوره،خب من ۳۹هفته و ۶روز بودم و حسابی از وضعیتی ک‌داشتم خسته شده بودم از طرفی هم مثل سگ از زایمان میترسیدم ،خیلی هم پیگیر بودم برای سز اختیاری ولی هرکاری کردم دیدم نمیتونم هزینشو جور کنم و ازشانس بدم شوهرمم همون موقه اصلا وضعیت مالیش خوب نبود،خواستم طلاهامو بفروشم ولی دلم نیومد ،دلمم ک‌میومد مامانم عمرا میزاشت من همچین غلطی کنم ،خلاصه ک‌ دلو زدم ب دریا و گفتم طبیعی زایمان میکنم ،نمیمیرم ک‌،روز و شب داشتم باخودم حرف میزدمو خودمو دل گرمی میدادم🤣حتی واسه اینک بچه بریچ باشه کلی نذر کردم 🤣۳۷هفته رفتم ی ماما گرفتمو اونم بهم ورزش داد ،منم سفت و سخت ورزشارو انجام میدادم و‌روزی ۱ساعت پیاده روی میکردم ،شب قبل زایمان ۱ساعت پیاده روی تند داشتم قشنگ بدو بدو میکردم😂خلاصه رفتیم خوابیدیمو ی فسخ و فجور ریزی هم با شوهری کردیم ،ساعت ۲ شب بود ک‌من از شدت درد بیدار شدم ،دلم و کمرم درد میکرد عین پریودی ،رفتم دسشویی و یع رگه خونی تو شورتم دیدم
مامان زِینَب جانـَم🐥 مامان زِینَب جانـَم🐥 ۶ ماهگی
قسمت دوم2️⃣
از ۳۶ هفته هرروز نیم ساعت ورزش میکردم✌🏻
از ۳۳ هفته پیاده روی رو شروع کردم روز درمیون نیم ساعت
از ۳۷ هفته هرروز ۴۰ دقیقه تا یک ساعت 😁
این و گفتم چون ازم می‌پرسیدن ک چجوری ورزش میکردی 🤭😬

من ماه درد داشتم اما کم جوری ک خیلی قابل تحمل بود..و متوجه میشدم اینا اصلا زایمانی نیس😅
و همش منتظر یه درد ممتد و شدید بودم🫣
خیلی م انتظار کشیدم برا اومدنش همش میترسیدم مدفوع کرده باشه یا یه مشکلی باشه ک دردام شروع نمیشه 🥲
به ورزش هامم ادامه میدادم اما اینکه هی همه میگفتن زایمان نکردی؟
پس کی زایمان می‌کنی
می‌رفتی سزارین دبگ‌راحت
انقد حالم بد بود این اخرا ک فقط دوست داشتم زودتر بیاد🥲😅

اما خب سعی میکردم مسلط باشم به خودم
روزای آخر همینجوری ک ورزش میکردم گربه میکردم 😬انقد وضعیتم داغون بود
اگه شمام حس ناامیدی دارین میخام بگم ک تنها نیسییننن اما سعی کنین ک مسلط بشین به خودتون و خودتون اوضاع و به دست بگیرین
ما خانما خیلی قوی یم🥹😍✌🏻