سوال های مرتبط

مامان محمد حسن💙💙💙 مامان محمد حسن💙💙💙 ۳ ماهگی
مامان ماهلین🍼🧸 مامان ماهلین🍼🧸 ۳ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی دومی
پارت ۱
من ۹ ماه بارداریمو تا ۴ ماه استراحت کردم چون جفتم پایین بود بعد اون تحرکم زیاد بود زیاد کار میکردم زیاد خم و راست میشدم خلاصه از ماه نهمم از هفته ۳۶ به بعد همش پیاده روی میکردم و اسکات اینا میرفتم تو حموم و خونه و زیاد کار میکردم و تا چند ساعت سر پابودم همه کار میکردم تا فقط بچه بیاد لگن و زایمانم راحت شه هفته ۳۷ رفتم پیش دکترم برای اولین معاینه که خیلی سخت بود چون تو نه ماه فقط پنج یا شش بار نزدیکی داشتم که اونم ماه ۵ یا ۶ بود بعد اون نداشتم اصلا چون عفونت واژن داشتم خوبم نمیشدم اصلا میترسیدم بدتر بشه برا همون نزدیکی نداشتیم.خلاصه دکترم گف لگنت خوبه و بچه هم اومده پایین سرش تو لگنته بعد این که اومدم بازم پیاده روی در حد یه ساعت یا دوساعت در روز داشتم.از ماه نهمم یه دردایی میومد و میرفت مث کمردرد و دردای شکمی مث پریودی ولی طولانی نبود هفته ۳۸ رفتم بیمارستان بهداشت فرستاد برا معاینه و ان اس تی که رفتم همه چی خوب بود و معاینه شدم خیلی وحشتناک بود انقد جیغ و داد زدم ماما گفتش دهانه رحمم نیم سانت بازه و گف که عفونت دارم و زیاده گفتم که میدونم و دکترم قرص داده که میخورم.بعد توصیه های بابا ایمنی رو داد دوباره برگشتم خونه😂
مامان رادمهر👼 مامان رادمهر👼 ۳ ماهگی
سلام‌مامانا🤗اومدم از تجربه زایمانم براتون بنویسم (سزارین اجباری) پارت یک

۴۰هفته با نامه دکترم بستری شدم بدون هیچ درد و با دهانه رحم بسته
اینم بگم که زایمان طبیعی دوست داشتم و خیلی تلاش کردم از ورزش های لگنی و پیاده روی و شیاف گل مغربی و رابطه و معاینه تحریکی و هرکاری فکرشو بکنید کردم اما دهانه رحمم حتی یکسانتم باز نشد و دیگه بستری شدم صبح دوشنبه و رفتم زایشگاه و یک دوز قرص زیرزبونی بهم دادن تا درد و انقباضاتم شروع بشه و‌من هم کلی ورزش رو توپ و دوش اب گرم و اسکات و تو اتاقم انجام میدادم و هر چند ساعت ازم NST میگرفتن و دردام پیشرفت داشت و انقباضات خوبی داشتم و‌یکسانت دهانه رحمم باز شد و خلاصه همچنان ورزش میکردم و‌تحرک داشتم تا به ۴سانت برسم و‌ماما همراهم بیاد و‌خلاصه بگم که دوبار معاینه تحریکی شدم وچندین بار معاینه دهانه رحم که کلی عذاب کشیدم و فقط گریه میکردم اما رحمم کلا یکسانت بیشتر باز نشد و من تو زایشگاه تا صبح سه شنبه درد کشیدم و کلی روحیمو از دست دادم و بعدش دکترم صبح اومد دید پیشرفت نداشتم و رحمم باز نمیشه منو آماده کردن و‌سوند وصل کردن برای سزارین و سوند هم اصلا درد نداشت و قابل تحمل بود
مامان مهتا💖 مامان مهتا💖 ۳ ماهگی
خب بالاخره منم وقت کردم بیام از تجربه زایمانم بگم براتون .کسایی که نظرشون سزارین اختیاریه حتما بخونن😬
پارت1⃣

من تو ۲۰ هفته سرکلاژ شدم بخاطر طول سرویکس پایین و فانلینگ
بیشترش استراحت بودم و با استرس گذروندم و هر شب شیاف پروژسترون و اینجور چیزا...
خلاصه گذشت تا رسیدم به ۳۷ هفته جذاب و باز کردن سرکلاژ 🪡(تجربه باز کردن اونم تاپیک گذاشتم).
تو ۳۷ هفته معاینه شدم و یه سانت باز بودم .دوباره ۳۹ هفته معاینه شدم و ۲ سانت بودم .ناگفته نماند کلی ورزش هم کردم و شیاف گل مغربی و این حرفا💊.
تا ۴۰ هفته که زایمان نکردم و دکتر نامه بستری بهم داد واسه ۱۳ دی که میشدم ۴۰ هفته و یک روز به تاریخ سونوی ان تی..
صبح پنج شنبه ۱۳ دی ساعت ۷ رفتیم بیمارستان کارای بستری مو انجام بدم🏨 .همون اول معاینه ام کردن که همون ۲ سانت بودم ساعت ۹ و رب یه قرص زیر زبونی فشار بهم دادن تا ساعت ۱۲ و رب که قرص دوم رو بهم دادن هی ان اس تی میگرفتن و کم کم دردام داشت شروع میشد .منم تا میتونستم راه میرفتم و کمرمو قر میدادم و ورزش های نرم انجام میدادم. تا ساعت ۴ که انقباضام مرتب شده بود و شدید و رسیده بودم تقریبا به ۴ سانت .ماما اومد معاینه ام کرد در خواست تزریق اپیدورال کردم که گفتن به یه ۴ سانت فول که برسی هم اپیدورال میزنیم برات هم تماس میگیریم ماماهمراهت بیاد.
مامان هانا مامان هانا ۲ ماهگی
❌تجربه زایمان طبیعی در بیمارستان پیامبران ❌پارت دوم
تا ساعت ۸ شب صبر کردم و با تنفس رد میکردم با دکتر چک کردم گفتن برو بیمارستان معاینه شی ساعت ۹ رسیدیم زایشگاه ،انقباضات و قلب رو چک کردن و با معاینه گفتن ۴ سانت هستی و ساعت ۱۰ بستری کردن .
تو اتاق راه میرفتم و تنفس داشتم بازم قابل تحمل بود تا جایی که با معاینه کیسه ابم پاره شد دردم بیشتر شد رو تخت سختم بود ازشون خواستم بیام پایین ورزش کنم ولی سرم وصل کردن و همونجوری نفس میکشیدم از همسرم خواستم دستمو بگیره و باهام دم و بازدم بشماره حواسم پرت شه.
شمارش به این صورت بود یه دم یه بازدم یه دم دو تا بازدم و تا هفت شماره ادامه همین کارو برعکسش هم انجام میدادم واقعا بهم کمک کرد.
تو طول بارداری کلاس غیر حضوری سحر امینی نژاد و یوگا بارداری صالی رو داشتم و ماما همراه رو تو خود بیمارستان گرفتم که از ساعت ۱ شب باهام ورزش و وان رو شروع کرد با هر درد نفس عمیق میکشیدم و بعضی وقتا ناله طولانی میکردم…
مامان محمدجواد🦋💙 مامان محمدجواد🦋💙 ۱ ماهگی
مامانا سلام
منم زایمان کردم به لطف خدا واهل بیت علیهم السلام
طبیعی
اگه بخوام بگم طبیعی یا سزارین خوبه بنظرم هرچی طبیعیش خوبه ولی بستگی داره به اراده خود آدم
من از اول دکترم یا هرکسی می‌پرسید میگفتم زایمان طبیعی اگه خدا کمک کنه
تا به ماه نهم ک رسیدم کم وبیش ورزش میکردم هرموقع منم می‌کشید پیاده روی میکردم یا اسکات میزدم واینا
تا این که به ۳۷ که رسیدم مامای همراهم رو انتخاب کردم
دیگه خیلی فشار روم بودم هرچی روزا میگذشت سنگین تر میشدم طوری که زانو هام توان نداشت دیگه بزور بلند میشد حتما باید به چندجا دستمو میگرفتم تا بلند شدم
برا همین دلم میخواست زود فارغ شم
مامای همراه گفت شیاف گل مغربی بگیر روزی ۲تا بخور ۲تا هم بزار تو واژن اخرشب
تا ۳ روز انجام دادم
بعدش رفتم برا معاینه تو کل عمرم اولین بارم بود ک معاینه میشدم و دهانه رحم بسته رود کامل🥲یعنی دردی ک داشتم زیاد بود طوری که گفت پس چجور میخوای طبیعی بیاریی؟؟؟؟
از اون شب به بعد دیگه تو خودم بودم تو خودم میرفتم و گریه میکردم میگفتم نکنه نتونم بچمون بدنیا بیارم خیلی حالم گرفته شد...
دیگه گفتم فایده نداره ورزش ها وپیاده روی هارو شروع کردم تقریباااااا منظم انجام می‌دادم
و شیاف هم دوباره گذاشتم در حد ۳ الی ۴ روز
تو ۳۸ هفته و خورده ای ۱ سانت شدم دیگه یکم امیدوار شدم
تو ۳۹ هفته ک رفتم همچنان پیاده روی داشتم همین روزای آخر دمنوش هم خوردم حتی دمنوش عسل آویشن وگلاب اندازه یه ماگ خوردم بعد رفتم پیاده روی فرداش دمنوش دارچین و گلاب و روز آخر آویشن یه لیوان خوردم این راهاای ممنوعم😂
مامان آوا و ایلیا مامان آوا و ایلیا روزهای ابتدایی تولد
پارت دوم زایمان طبیعی
خلاصه اینکه توی پارت قبلی گفتم بین استرس طبیعی و سزارین گیر کرده بودم... دیگه بعد هزارتا نوار قلب و اینا گفتند الان همه چی اوکیه و میتونی طبیعی ورزش کنی... دردهایم خیلی کم شروع شده بود اما واقعا برام کم بود... معاینه کرد ۲ فینگر بودم اووووووو کو تا ده. قرص رو ساعت ۹داده بودند و حدود 12 و ۱ بود که داشت زیر دلم درد می‌گرفت... و من هنوز ۲ سانت..
تخت کناریم سرکلاژی بود و دهانه رحمش همون اول ۳بود و به ۴ رسید اومدن براش اپیدورال زدند... هی مسئول بیهوشی اومد گفت تو بی دردی چی میخوای؟ گفتم والا ماسک بی دردی که سر بچه اولم به دردم نخورد و اصلا تاثیر نداشت... اپیدورال هم نمی‌خوام میگن عوارض داره و اینا... از اون اصرار. که بیا اپیدورال بشو و از من انکار.... خلاصه هی تخت کناریم دهانه رحمش بازتر میشد و هی می‌گفت زیاد دردی حس نمیکنم... داشتم وسوسه میشدم منم بگم اپیدورال...
اون هفت سانت شد من تازه 4 تازه با دهانه رحم غیر نرم و سر بچه ک خوب نیومده و نچرخیده...
ماما همراهم گفتم بیاد... من هنوز درد زیادی حس نمی‌کردم و واقعا برام عجیب بود... البته بگم قبلش یک آمپول مسکن بهم زد. هیوسین بود...
خلاصه شروع کردیم ورزش با ماما..چون قبلا پکیج داشتم هر چی می‌گفت انجام میدادم و تنفس شکمی انجام می‌دادم. واقعا تنفس شکمی عالی بود بچه ها... خیلی کمک می‌کنه. خلاصه ساعت ۳دردام شدت گرفت که برام یکم سخت شده بود ورزش اما بازم انجام میدادم کنم ۵ الی ۶ بودم.... خدایی ماما همراهم عالی بود...
راستی قبل همه اینها دکترم اومد بهم سر زد و گفت بگید ماما همراه بیاد ورزش کنه من برم دو تا عمل بیان تا موقع اینو زایمان کنیم... منم خوشحال که زود میشه...
....بقیش پارت بعدی
مامان اَبرَک مامان اَبرَک ۴ ماهگی