۹ پاسخ

سلام پسر منم اینجوری بود ولی من از دو سال و نیم گذاشتمش دو سه روز اول گریه کرد از تایم کوتاه شروع کردم روز اول نیم ساعت بعد بیشترش کردم

دوماه رفت

تابستون امسالم گذاشتم یک ماهی

کلا پسرم خیلی وابسته م بود حتی پیش باباش هم واینمیساد
ولی الان خیلی بهتر شده

ایراد از اون مدیر بوده که بچه رو ب زور برده
باید ببینی بچه ت چی دوست داره بگی اون کارو بکنن
مثلا پسر من بدو بدو کردن دوست داره ب مدیرش گفتم لحظه ی اول اون بازیو کنن


تازه پسر من انقد از بچه ها میترسید که تو اتاق که بچه ها بودن نمیرفت دوهفته ی تمام توی اتاق جدا با یه مربی بود تا کم کم بردنش تو جمع بچه ها


مهد بچه تو عوض کن
اگه شرایطتشو داری بذاری خونه کسی بدون خودت بمونه تا یاد بگیره


بعضی بچه ها کلا اینجورین مثل پسر من
بهتر شده ولی باز از بچه ای که پر رو باشه میترسه

وای عزیزم اضطراب جدایی داره نکن باهاش اینجوری
تو رو خدا آخه بزور که نیست
خانمی ببر مشاور
با بازی درمانی درست میشه
ولی اینجوری اضطرابش ماندگار میشه براش

خب نبرش بذار سال بعد گناه داره بچه به محبتت نیاز داره بزار خونه باشه آخرش که میره مدرسه اونم ۱۴ سال باید بخونه اینقدر سخت نگیر بچه تو فضای خونواده بهتر بزرگ میشه تا این که پیش یه کی دیگه بشتر بچگیش رو بگزرونه

دقیقاااااا حرف منو زدی
توتاپیکم هست باورکن چندشبه کارم گریس .حتی حالااااا😥😥
هرچی گفتم جایزه میگیرم بیرون میریم ولی میگه باید خودت کنارم بشینی هی اجبارم کنم میزنه جیغ میزنه نمیدونم چیکارکنم خسته‌ شدم

پسر منم اینقده گریه و زاری کرد ک مجبور شدم بیارمش بیرون

سلام کار مدیر اشتباه بوده
استرس بچه بیشتر میشه
من خودم معلم کلاس اولم
هرسال این چالش رو دارم با چند دانش آموز😅
شما باید کم کم ازش دور بشی
اول تو کلاس پیشش باش
بعد چند وقت نزدیک در
بعدش پشت در کلاس بشین
بعد چند وقت حیاط
این مدتم بچه هر وقت خواست معلم باید بهش اجازه بده که بیاد پیش شما .

خب مهدشو عوض کن عزیزم شاید جواب داد

عزیزمم مگ‌مجبوری باگریه ببریش چ کازیه اخه توروحیش اثرمیزاره.....سعی کن باهاش حرف بزنی چتدروز بروپیشش بمون و....تاکناربیاددوست نداشت نبرش بزور

منم گفتم آنقدر پس بمون خونه دلت بگیره

سوال های مرتبط

مامان آقاکیان🧒🏻 مامان آقاکیان🧒🏻 ۴ سالگی
سلام مامان ها تو رو خدا اگه تجربه ای دارین بهم بگین چیکار کنم
پسرم از همون کوچیکی هرکی میومد خونمون گریه میکرد که یا نره یا من باهاش میرم بخصوص مادرم و مادرشوهرم خیلی میچسبید به این دو نفر که من زیاد نمیذارم مادرم و مادرشوهرم بیان خونمون میگم کیان اینجوری میکنه من خوشم نمیاد نیاید تا از سرش بیوفته آخه مادرم میدونه من عصبی میشم درکم میکنه ولی مادرشوهرم انگار از خداشه کیان تا میگه نرو اینم کلا چطر میشه خونمون.
وقتیم بریم خونه مادرشوهرم یا مادرم گریه میکنه که من میمونم اینجا که من اصلا دوست ندارم بدون من جایی بمونه با هزار کلک باباش میارتش هردفعه ولی خب من همش استرس دارم که یه وقت نمونه.
الان مادرم بعد قرنی اومد خونمون قبلش کلی باهاش صحبت کردم که وقتی خواست بره گریه نکن ولی انقدر گریه کرد که آخر مادرم مجبور شد با خودش ببرتش. من الان باردارم فردا روز بخوام مادرم هی بیاد بهم سر بزنه این بچه اینجوری کنه من چیکار کنم به خدا دیگه نمیدونم چیکارش کنم