عزیزم پسرتم هم شیفت دخترت مهد بذار یه ۲.۳ساعت تنها باشی،یه کم استراحت کن
منم مادرم دوره امامادرشوهرم بچمومی گیره امامن یه مدت دیدم بچم تربیتش بدشده دیگه نمیزارم مگه همسرم یک ساعت بزاریم ناخن و.... کارهام ومیزارم غروب یاوقتی همسرم هست
خداروشکر از مادرشوهر شانس اوردم مادرشوهرم ساعت ۶ میاد بچمو میبره ۱۰-۱۱ شب میاره همین یه دونه نوس میگه تمام دلخوشیه من اینه روزی نبینمش میمیرم
مادرشوهرمنم همینه همش تو زندگیمون سرک میکشه و دخالت میکنه شوهر.....بهش اجازه داده و میده
هر روز هم یا زنگ میزنه به شوهر...آمار میگیره ولی تا حالا نه چیزی برای نوه ش خریده نه نگهش داشته و کمک کرده فقط بلده بیاد بخوره و اعصابمو خرد کنه .کاش ی روز بمیره من از دستش راحت بشم بدیهاش تمومی نداره
مادر شوهر من مریض اعصابی هست خیلی تحملش میکردم و خوب فکر میکردم هست امروز فهمیدم که اینم لجنی نیست حیف حرمت احترام .
پسرم میره تو حیاط صدا میزنه حاجی خانم یا مامان جون جوابش نمیدن ولی جلو عمه هام اینا اینقدر قربون صدقش میشن
خدا لعنتش کنه
خوب آخر هفته که میاد خونت یکی دوساعت بچه هات بذار پیشش برو بیرون
همدردیم و کاملا درکت میکنم
منم شرایطم مثل شماست ولی بازار بخوام برم بچه هارو میزارم خونه خودم تنها میرم بزرگه حواسش به چیکه هست تا برگردم دختر بزرگم ۹سالشه کوچیکه هم ۴سالشه
گلم بچتو به هیچ احدی نسپار هیچوقت
شما هم جا خالی بده اخر هفته ی خودتو با برنامه بیرون پر کن. دلیل نداره هرهفته ببینیش.
نمیدونم خواهرشوهر داری یا نه! اما این مادرشوهرها هم به یه سنی برسن فقط خودشونو میندازن خونه عروس خدمات بگیرن فقط.خواهرشوهرا هم زرنگ فقط موقع خوشی خونه مادرشون پلاسن
والله من با سرم همه جا میرم حتی باشگاه تازه صبحا ساعت ۸بلندمیشه اولش سخت بود ولی الان عادت کرده و هشت صبح بلند یه روز من میرم باشگاه یه روز پسرم ژیمناستیک میره .انقدسخت نگیرب خودت ..
خوبه باز از طرف مادرت شانس داری من هم مادرم دم گوشمه هم مادرشوهرم.اما هیچ کدوم یک ساعت هم نگه نمیدارند بچمو.مادرم که اصلا نوزادهم بود یک شب بیدارنموند من استراحت کنم.چه برسه الان
منم هیچ کسو نداشتم غریبم خودم همه جا میبرم دخترمو ..حتی شوهرمم نمیگیرتش
عزیزم با تک تک سلولام درکت میکنم خیلی سخته هیچکسی درکمون نمیکنه
مادر شوهرم منم پسر منو اصلن زیربارش نرفت ک بقول شما برم تاسرخیابون و بیام.
بعد بچه ها اون جاریم مثه چی دوس داره.
جمعه اون هفته رفتم میبینم خانم خانوما از ساعت ۱۰صب تا ۶ عصرپسر ۲سالش فرستاده پیش کلفتش تا دخترش ک کلاس سومه مشقاشو باهم بنویسن. مادر شوهرم پماد میزد
حتی وقتی من تازه عروسی کرده بودم دخترش تا اونموقع ک ۵ سالش بود حمام و دسشویی میبردش . خیلی ببخشید ک و ن بچه میسوخت
منم داستانی شبیه شما دارم با این تفاوت که بچه خای جاریم رو با اینکه پسر و خیلی شیطونن نگه میدارن تو همه مراحل بارداری و زایمان و بچه داری هم پشتشون بودن اما در مورد من و دخترم دریغ از ذره ایی کمک
دقیق مثل منی منخونواده ی خودم دورن خداروشکر پدرشوهر مادرشوهرم هم خونه شون دورن ۲ساعت راه درماه یبار بیان یانه ولی درکل خیلی تنهام بچه هام عذیتم میکنن
خب به شوهرت بگو ک بهش بگو قبول کنه.حتی اگع میگع نه پرو تر از این حرفها باش بازم بزار پیشش چطور اخر هفته ها دلش تنگ میشه میخادشون ولی بقیه روزها نه
منم خانواده خودم و همسرم ازم دورنگیه بچه ۴ساله و دوساله دارم.ازصبح تا شب با بچه هام..منتها بیرون میبرمشون اما خب بقول شما گاهی ادم دلش میخواد تنها باشه و واقعا نیازه..گه گاهی شهرستان میرم بچه هارو برام میگیرن و میرم بیرون اما خب به این وضع عادت کردم.و نمیتونم حتی پسرم که دوسالشه رو بزارم پیششون چون واقعا شیطنت داره و توی یه سنیه که منم که مادرشم سخته مراقیش باشم.پس توقعی از دیگران ندارم.الان ماشالله بچه هات بزرگن.توی یه شیفت کلاس بزار یه تایم برا خودت باش
عزیزم بچه هاتون که بزرگن ببرید بزارید خانه بازی بعد برید بیرون منت مادرشوهر رو هم نکشید
دوسه ساعت بذار خانه بازی کلی بازی میکنن
دخترتم ک مدرسه میره فقط پسرته .
روزانه پیام مشاور، متناسب با سن کودکتون دریافت کنین.
سوالاتتون رو از مامانای با تجربه بپرسین.
با بازیهایی که به رشد هوش و خلاقیت فرزندتون کمک میکنه آشنا بشین.