خانوماامروز ی روز خیلی بدی داشتم ک نمیدونم چطور بخاطر بچه تو شکمم اروم بشم
دیشب خواب خیلی بدی دیدم معمولا خواب بد ک میبینم صدقه میدم خلاصه خوابم این بود که تو ی خونه متروکه تاریک من جیغ میکشیدم روبروم مادرشوهرو جاریم بودن ک داشتن اذیتم میکردن جلوشونم مار بزرگ بود ک داشتن میخوردنش ازخواب ک پریدم نزدیک صبح بود حس بدی داشتم و طول کشید تاخوابم برد صبح شوهرم رفت حموم و چون ارشا نمیرفت گفتم به بهونه باباش ببرم زود حمومش بدم که بعدش بریم بیرون شوهرم گفت خودم حمومش میدم یکم بعدش صدا جیغ اومد وحشتناک طوریکه من با دو خودمو رسوندم شوهرم داشت حوله تن بچه میکرد ک دستش خورده بود به اب داغ و ریخته بود رو آرشا زود بغلش کردم تمام صورت و دستاش قرمز بود ولی ساکت نمیشد رفتم ارد اوردم حوله رو بزور از تنش دراوردم دیدم بازوش سوخته و تمام پوستش ریخته خیلی حالم بدشد تاحالا واسش اتفاق بدی نیفتاده نه سوخته نه اسیب دیده نه زخم شده فقط جیغ میکشیدم خودمو انداختم کف زمین حس میکردم میخوام ازحال برم زود بردیمش بیمارستان گریه هاش شیما گفتنش ترسش از اب و سرم یادم نمیره استرس بدی کشیدم کلی باهاش گریه کردم وقتی برگشتیم خواستم برم حموم گفت مامان حواست باشه اب داغ نباشه بسوزی😔

۱۶ پاسخ

مار دشمن نزدیکه
خدالعنتشون کنه
مواظبش باش منم موهای تنم سیخ شد

یادمم رفت درمورد داروهاش بپرسم شربت پروفن و سفالکسین دکتر نوشت کی و چقد. بدم؟
پماد رژودرم هم نوشت خوبه؟از کی استفاده کنم؟

حتما قبل خواب وبیدار شدن چهار قل و آیت الکرسی بخون تو گوشی ذخیره کن متن و صوتی

الهی عزیزما خدا باز رحم کرده شبا موقع خواب حدیث گوش بده یا بخون ارامش میده
یه راهکار بدم مطمئنم هر چی خواب بد ببینی رفع میشه من وقتایی که خواب بد میبینم یه کاسه کوچیک یا پشت بام میریزم یا میزارم کنار به نیامندا میدم ان شاالله که رفع بشه اتفاقی نیوفته

عزیزم صدقه بده ایشالا خوب میشه نگران نباش

بلا دور باشه عزیزم انشالله زود خوب میشه گلم

عزیزم آن شالله ک خیره
مار سیاه نشانه‌ی دشمن مار رنگ دیگه مال
صدقه بزرگی بده حتما

عزیزم ماردشمنه من توتعبیرقبلاخوندم.بلاازتون دور.ایپندهم دودکن.بهترین چیزارامشتوحفظ کن نگران نباش.به این فکرکن شایدخدای نکرده می‌تونست اتفاق بدتربیفته.خیلی مراقبش باش.خالم صورتش سوخته بودبافندک .تابره دکترعسل یاروغن زردمخلی روصورتش مالیده بودن.خوددکترپوست گفته بودبهترین کاروکردی.پروفن باشم پریده حتمابخاطردردداده.سفالکسین اگر۱۲ساعته که تنظیم کن اگرهرساعته بعدغذاهاسعی کن بدی معدش اذیت نشه

کرم رو برا بزنید هم جاش نمیمونه هم درد کمتر میکنه

عزیز دلم بخیر گذشته خیلی مواظب باش چشم زخم واقعا واقعیت داره و هست فک کنم دیروز بود عکس تو نو هم گذاشتی همه تعریفت کردن صدقه بده و از چشم بد یا حتی چشم خوب غافل نشو گلم 💚💛

الهی طفلی. مار دوشمنه منم زیاد خواب میبینم خداروشکر ک بخیر. گذشت.

منم به خواب اعتقاد دارم
ایشالله باهمین رفع بشه

الهی😭🥲🥲

حتما صدقه بزار کنار.چهار قل و آیت الکرسی و حمد شفا بخون واسه بچه تون.خداروشکر که به خیر گذشت امروز باهاش بازی کن از یادش بره.

عزیزم
براش مپاد آلفا بگیر

عزیزم ناراحت نباش به فکر بچه تو دلت باش اسپند دود کن خوب میشه آقا پسرت

سوال های مرتبط

مامان آرشا و تودلی مامان آرشا و تودلی ۴ سالگی
خانما بچه ها شماهم مهربونن؟
پسرمن فوق العاده مهربون و خوش قلبه همه به اسم مهربون میشناسنش
عاشق حیوونا و بچه هاس نمیدونم چطوربگم دیدین بعضی از بچه ها مثل بزرگا رفتار میکنن ارشا اینجوری نیس
خیلی اجتماعی و دلسوزه چندروز پیش مغازه همسرم بودیم ی بچه اومد و ارشا خواست باهاش بازی کنه اون بچه اجازه نداد چندبار دستش رو گرفت و بچه دستش رو پس زد یا دیشب تو پارک دست ی دختربچه رو گرفته بود ک باهم بازی کنن ولی دختره فرار کرد رفت پشت پدرش
هرجا بچه میبینه باهاشون حرف میزنه خوراکیاش رو تقسیم میکنه
همین الان نارنگیم نصف کردم نارنگیش افتاد از دستش
سهم خودم رو دادم برگشت گفت مامان تو چقد مهربونی و سهم خودش رو نصف کرد ک من بخورم ظهرهم بخاطر غذا کلی ازم تشکر کرد و گفت تو خیلی مادرخوبی هستی🥹
دیشبم خرید کردیم بیشتراز ده بار گفت ممنونم بخاطر فلان چیز
حس میکنم اینجوری ضربه میبینه خودم بشدت خوش قلبم و تاخالا چیزبدی ازم ندیده ک یاد بگیره و‌متاسفانه ضربه ها خوردم
بنظرتون خوبه این رفتار یا نه؟
مامان امیرعباس یاسین مامان امیرعباس یاسین ۴ سالگی
خواهراااا اومدم تجربه زایمانم بگم خیلی وقته میخواستم بگم نشد 😌
من زایمان اول طبیعی بود که بیمارستان خصوصی سینا اراک زایمان کردم درسته خیلی تمیز و خوب بود ‌ولی خیلی اذیت شدم به خاطر اذیتم دنبال سزارین کردن بودم دکترم پیدا کردم ولی دوباره پشیمون شدم ولی زایمان دومو رفتم کاشان بیمارستان خصوصی ایت الله ‌یثربی فوق العاده بود از همه لحاظ
بیست و پنج اردیبهشت درد خفیف می‌گرفتم و ولم میکردن که دستشویی لکه خون دیدم هی دردام بشتر شد زنگ زدم به همسرم چون محل کارش چهل دقیقه راه بود گفت محمد زود بیا دردام شروع شده بنده خدا رسید مامانم منو برد حموم بعد رفتم مطب دکترم شهر خودمون معاینه ام کرد دوستانت دهانه رحم باز شده بود گفت وقت داری همین الان بری بیمارستانی که میخوایی بری هیچی اومدم خونه وسایل برداشتیم زنگ زدیم به مادر شوهرم که حاضر بشه با ما بیاد بیمارستان راه افتادم به سمت کاشان منم دردام زیاد شده بود اصلا حالم داغون مادر شوهرم باهام حرف میزند که دردام فراموش کنم می‌گفت صبا میدونم تو بچه زیاد میخوایی بعد یاسین سومی دست به کار شو 🤣
مامان مش ماشالله مامان مش ماشالله ۴ سالگی
مامان و بابام ب اصرار علی قبول کردن ولی چاره ای نداشتن چون ی محله داستان عشقمون می‌دونستن عین بمب صداش پیچیده بود محله ک نه ی شهر
من و علی محرم شدیم و وای چقد این روزا خوب بوددددد
یادمه هر روز باهم عمیق تر وصمیمی تر بودیم
ولی زهرا هنوزم ب خاطر علی فقد دوس کلمه حرف می‌زد
هر روز عشقمون بیشتر می‌شد ی روز یادمه رفتیم بیرون دور زدن اومدیم گف بیا بریم خونمون گفتم نه بابام گفته ی ساعته برگردم باز گیر میده گف ده دقیقه
گفتم اگ بفهمه دیگ نمیزاره باهات بیاما گف غلط کرده مال منی دیگ
علی هنوزم گاهی ضعف می‌کرد وخسته و داغون ی گوشه میفتاد از بس غصه مادرشو می‌خورد
اونروز رفتم خونشون رفتم تو دستم گرف دستاش خیلی داغ بود گفتم چرا اینقد داغی گف تبه عشقه
گفتم دیوونه خیلی داغی ها
کف بیا بغلم سرمو چسبوندم ب سینش قلبش تند تند میزد خیلی تند ولی داغی سینش بیشتر حس میشد گفتم تو تب داری ها
گف ن خوبم گفتم ی استامینوفن بخور گف حالا بعد بخور
نگام کرد از اون نگاه‌ هایی ک آدم ضعف میکنه براش نگاش کردم گفت توروخدا با این چشما اینجوری نگام نکن سرمو بردم بالا یادمه اولین بار بود لباش گذاشت رو لبام
انگا واقعا تب عشق بود لباشممم داغ داغ روی لبام بود و من واقعا خشککککک شدم چشماش بسته بود خودمم کم کم گر گرفتم و تپش قلب
دلم نمیخواست از بغلش بیام بیرون دلم میخواست تو همون لحظه بمیرم براش و تموم شه بره این زندگی
علی بوسید منو از پیشونیم گف عاشقتم گفتم منم گف تا کجا گفتم تا آخر
هیچوقت فک نمیکردم اینقد عاشقم بشی گفتم تواناییشو داشتی دیگ عاشق کردی منو
گریه کرد گف خیلی سختی کشیدیم اشکاشو پاک میکردم و گریه میکردم
تنش هعی داغتر میشد