۲۱ پاسخ

کدوم دکتر عملت کرده بود؟

بسلامتی عزیزم مبارکه🩷🩷🩷
بالاخره کدوم بیمارستان رفتی؟

بسلامتی عزیزم. سزارین همینه دیگه. برامن و روز اول خود پرستارا پوشک مو اینارو عوض میکردن و شیاف میزاشتن و مسکن هامم سر وقت میزدن بهم. فقط صبحش ک باید راه میرفتم یکم اذیت شدم. و دسشویی رفتم و پوشکمم خودمم عوض کردم و از فرداشم خودم شیاف های خودمو میذاشتم.
بچمم پرستار با کمک مادرشوهرم میگرفتن رو سینم شیر میدادم فرداشم ک نشسته خودم شیر دادم.
از طبیعی خیلی بهتره

آخی عزیزم بازم خداروشکر که ب سلامتی زایمان کردی

با حال بدم با کلی درد یه طرفه میشدم و بچه ام شیرمیدادم،درد شدید داشتم با کلی التماس بهم سوزن مسکن میزدن تا ۴ صبح نباید چیزی میخوردم و کلی خونریزی داشتم از تشنگی و درد گلو امان بریده شده بود

بعد اینکه نوار گذاشتی باز هم احساس خیسی داشتین؟

مبارکه عزیزم

منم چون با شوهرم و دخترم بودیم و فکرنمیکردم بستری بشم از طرفی دخترم باید داخل ماشین میموند تا شوهرم پرونده تشکیل بده از طرفی دلشوره گرفتم

کدوم بیمارستان بودی

بیمارستان رفته بودی یا قتلگاه خواهر،ذلیل شده ها چی آوردن به سرت😔

فدات شم مادررررر😭😭😭💔
بیمارستان آموزشی رفتی؟؟؟؟

همه کسایی ک طبیعی زایمان کردن راحت میرفتن و می امدن و مینشستن و بچه اشون بغل میکردن ولی من ی ادم فلج یودم با کلی درد ک حتی نمیتونستم بچه ام درست بغل کنم و اینهمه درد کشیدم تا مرخص شدم

خلاصه اینکه سزارین عذاب الهی بود کلی بدنم ورم کرد با کلی درد،و اینکه توی گلوم زخم شده یهو وسط خواب نفسم میگیرع در حد خفگی اگر نتونم خودم برسونم ب اب خفه میشم

با اون همه دردنمیتونستم حتی خم بشم رو محل برش با بدبختی بلاخره شورتم پوشیدم و پوشک گذاشتم

پرستار گیر کرده بود ب مادرشوهرم ک هم تختش جمع کن هم لباس زیر و پوشکش عوض کن مادرشوهرمم گفت خودت ببر دستشویی و عوضشون کن

صبح مجبورشدم با اونهمه درد بشینم لبه تخت و با کلی سرگیجه رفتم تا سرویس

از زمانی که بهوش امدم تا چهارصبح درد شدید زایمان طبیعی کشیدم و بسی بدتر بعداز سوزنی ک درد کمتر کرد و داد زدن پرستار ک میگفت بلند شو تمام تختت شده خون

و بلاخره امدم توی بخش با کلی درد گفتن خودت بکش روی تخت بغلی با کلی درد انگارفلج شده بودم خودم کشیدم روی تخت،خیلی کم هوشیاربودم یکساعت بعد چشمام حتی بازنمیشد نمیتونستم قیافه بچه ام ببینم

ساعت ۶ و نیم اتاق عمل رفتم ۷و نیم بچه دادن بیرون و ساعت ۹ و نیم بهوش امدم درحالی ک کمی متوجه میشدم ک دارن بهم غرمیزنن بزارفشاربدیم رو شکمت و کلی فشار دادن و کلی جیغ زدم درحالی ک اصلا صدام باز نمیشد

همه با عجله و سه سوت اماده کردن لباس پوشوندن و بتادین زدن و کلی غر زدن و با عجله بردنم اتاق عمل و گفتن افت ضربان داره و من ک با ترس و اشک روانه اتاق عمل شدم و همونجا دستگاه گذاشتن گفتن ببینید دیگه اصلا ضربان داره و سریع بیهوشم کردن دیگه نفهمیدم

خلاصه یکساعت طول کشید تا بستری شدم و ان اس تی وصل کردن و هی گفتن درد داری گفتم نه ی پرستار هی بالاسرم نگاه ان اس تی میکرد و نگران میرفت می امد اومدن سوزن فشار زدن دردم یکم شروع شد ،دیدم پرستار باز رفت سراغ دکتر و با عجله امدن

سوال های مرتبط

مامان محمد هادی🎈 مامان محمد هادی🎈 ۱ ماهگی
تجربه زایمان پارت یک

سلام منم اومدم بلاخره بنویسم خیلی وقت بود میخواستم بنویسم ولی گفتم شاید کسی دوست نداشته باشه آخر دلو زدم به دریا

من از ده روز قبل زایمانم هم با توپ ورزش میکردم هم گل مغربی مصرف میکردم پیاده روی دو شب بیشتر نتونستم برم تپش قلب می‌گرفتم
خلاصه من یکشنبه رفتم پیش دکترم معاینه کرد گفت دهانه رحمت باز نشده نامه نوشت برای پنجشنبه ک برم سز بشم
خلاصه فرداش منم به امید پنجشنبه یکم پاشدم کارام کردم در حد ظرفامو خودم شستم لباسشویی روشن کردم 🤣
ظهرم رفتم خونه مامانم ساعت ۳ناهار خوردم و خوابیدم تا اذان مغرب
قرار بود با شوهرم برم بیرون پاشدم برم وضو بگیرم نمازمو بخونم دیدم لباس زیرم خونیه اومدم سریع زنگ زدم دکترم گفت برو بیمارستان سریع رفتم معاینه کرد گفت دهانه رحم یک سانت ان اس تی گرفت گفت خوبه برو ی چیز بخور و راه برو بعد بیا دوباره نوار بده یکم آب میوه خوردم
بعد رفتم سرویس دیدم یدلکخ های سبز هم به نوار اومده تا گفتم بستری شدم تحت نظر
مامان درسا🎀 مامان درسا🎀 ۴ ماهگی
خب بلخره تصمیم گرفتم بیام از تجربه زایمانم بگم
۱🌷
۳۹ هفته بودم که دکترم بهم نامه داد برم بیمارستان ان اس تی بدم رفتم ان اس تی دادم و گفتم تا اینجا اومدم بگم معاینه هم بکنن اینهمه پیاده روی و ورزش کردم ببینم دهانه رحمم باز شده یا نه گفتن در داری گفتم اره و بخاطر همین معاینه شدم که گفتن دهانه رحمت بسته اس و هیچی باز نشده نا امید و عصبی اومدم خونه چون دوسداشتم طبیعی بیارم گذشت ۴۰ هفته زایمان نکردم چند روز بعدش باز رفتم ان اس تی و معاینه بازم گفتن بسته ای و یه سانتم باز نشدی ترس من واسه زایمان خیلی زیاد شده بود اومدم خونه ورزشامو داشتم تا اینکه یه شب شوهرم انبه خریدم منم صب زود هنوز صبحونه نخورده بودم انبه خوردم که روز بعدش باید میرفتم بستری بشم ۴۱ هفته پر میشد همون روز صب رفتم دستشویی وقتی اومدم بیرون احساس کردم آب داغی ازم ریخت به اندازه یک استکان گفتم حتما کیسه آبه همون روزم باید میرفتم بهداشت که دفتر چه رو پر کنن تکمیل شه زود زودی اماده شدم پیاده رفتم تا بهداشت گفتم نوار قلبم بگیرن برگشتم زنگ زدم به شوهرم اونم مرخصی گرفت برگشت خونه حموم کردم و ساک بیمارستانو برداشتم و راهی بیمارستان شدیم رفتم و گفتم که ترشح آبکی داشتم داغ بود احتمال زیاد کیسه آبمه دردای پریودی خیلی کوچیک داشتم رفتم اتاق معاینه دوبار پشت سر هم معاینه
مامان فندقک مامان فندقک ۳ ماهگی
21 مرداد رفتم صبحش رفتم بهداشت بعدازظهر ساعت 5 گفتیم پیاده روی کنیم رفتم تا بیمارستان بعد ان اس تی گرفتن گفتم معاینه هم کنن یه سانت باز بودم انقد خوشحال شدم گفتم بدون درد یه سانتم خوبه دیگه بعد نوار قلب گرفتن حرکات بچم بیرون حس میکردما ولی گذاشت روم دستگاه زیاد حس نکردم دکتر تا دید گفت انقباض داری حرکات هم حس نکردی باید بستری شی ختم زایمان منم اصلا امادگیشو نداشتم گفتم نمیخام بستری شم گفت پس رضایت نامه بده یا مسؤلیت خودت برو سونوگرافی بیرون بیا نشون بده مامانم گفت نه حرکت نمیکنه شاید خطرناک باشه خلاصه بستری شدم شب تو زایشگاه خوابیدم هی ان اس تی گرفتن منم مگه خوابم می‌برد
ظهر دکتر گفت انقباض نداره بره بخش دردم نداره
باز اومدم بخش شب ان اس تی گرفت گفت انقباضه معاینه کرد دوسانت باز بودم گفتن پیشرفت کرده ببرین زایشگاه از ساعت 9 شب رفتم تا یکی دو ساعت دکتر اومد باز دید ان اس تی انقباض نشون نداد گفتم بزارین برم بخش دردام شروع که شروع شد بیام حداقل بخش تنها نیستم گوشیم دارم باز فرستادنم بالا فعلا بخشم صبح میخاستن مرخص کنن گفتن یه دونه درد نشون داده تحت نظر باش باز شب هم ان اس تی میزنن اونجا معلوم میشه
دیشب زایشگاه بودم یه عالمه دانشجو اومده بودن ترسیدم 😂برا همین اصرار داشتم برم بخش
ولی فک نکنم مرخصم کنن 39 هفته یه روزم
کمردرد پریودی هم یکم شروع شده انقد پله بالا پایین کردم نیم ساعت فقط پله رفتم الان اومدم یکم نشستم باز برم ورزش کنم
چیکار کنم زودتر دردام شروع شه
خداکنه دیگه سه چهار سانت شده باشم حالا که نگه داشتن
بماند به یادگار 23مرداد 1403
ساعت 17:23
39 هفته و یک روز
مامان جنبلی مامان جنبلی روزهای ابتدایی تولد