۲۶ پاسخ

لنتییییی کلی خندیدم🤭😂😂😅

من برعکس تو توی دعوا استخوان پاره میکنم هی میگم خدایا خودت منو کنترل کن پارش نکنم😂

😂😂😂
عزیزم قابلیت استندآپ کمدین شدین داری کلا همه چیز بامزه تعریف میکنی👌

ولش کن خُل جان😂دنیا به یه ورت باشه

دقیقا شوهر من 🤣🤣🤣🤣🤣

🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣

🤣🤣🤣🤣🤣👏🏻

وااااای مگه میشه چه زود کانال عوض کرده 🤣🤣🤣🤣

چه باحالی خیلی خوبه اینجوری

چ خوبه ‌ک اینطوری هستی من خیلی حرص میخورم خیلی همه چیبرام مهمه

اتفاقا عالیه این اخلاق😅
پایدار باشین

چون مغزت میخواد ازت محافظت کنه و تو این شرایط که هورمون کورتیزول زیاد ترشح میشه با همین واکنش خنده از بدن مخافظت میکنه تو نت هم میتونی راجبش سرچ کنی

بهاره چند سالته عزیز

همینجوری خوبه همیشه یه نفر باید نیم من باشه اگه هر دو طرف من باشن نمیشه دعوا مهم اینه مشکلات حل بشه وگرنه قهر و تلخی چه فایده ای داره

اخر شبی این چی بود من دیدم خندم گرفت😂 ببخشید یه لحطه فکر کردم طنزه

😅😅😅😅 از دست شوهرت نذاشت این ذوق ۲۴ساعت برات بگذره ..منم همین اصلا دعوای نیستم همین بس کنیم ذارت خنده ام میاد ناراحتی دعوا خاتمه پیدا میکنه

همینجـــورے ادامه بـــده😅

تنها نیستی عزیزم 😆😆😆😆
منم توی بحث ها ساکتم معمولا 🤣 بعد یهو میگم خب تموم شد؟ میزنم زیر خنده و بحث تموم میشه 🤣🤣🤣🤣😆😆😆😆 بعد شوهرم میگه من دارم دعوا میکنم تو میخندی 🤣🤣🤣

منم دقیقاتوبحث باشوهرم خندم میگیره حالایعنی خیلی عصبانیم ولی خندم میگیره بعدمیگم حالامثلامن تونستم حرفوبه برکرسی بشونم😁😁😁

وای خیلی باحالی 🤣 تنها نیستی عزیزم من کلا نمی تونم قهر بمونم با هیچ کسی البته😐

خیلی خوبه که

وای خداخیرت بده 😂😂

چه زود نظرش عوض شد 😂😂😂

منم نمیتونم میدونی چرا چون ما منطچری از حرفامون نداریم معمولا فکر میکنیم همه مثل ما ان
هر یه جمله ای که تو خونه اینا یا اصلا اطرافیان یکی مبگه یه منظوری داره از معاشرت با ادما متنفر شدم
تو دعوا هم شوهرم هرچی میگه حس میکنم منظوری نداره به خودم تلفین میکنم نه منظوری نداشت فلان بوده بهمان یوده یه چیزی گفته

ب این میگن خنده عصبی

بخدا منم اینجوریم دقیقا موقع نارحتی ودعوا خندم میگیره ولی واویلا اگه به نقطه اخر برسه

سوال های مرتبط

مامان احمدرضا🤍 مامان احمدرضا🤍 ۴ سالگی
اول اینو بگم که از بارداریم چون تیروئید بارداری دارم خیلی عصبی هستم
جمعه با شوهرم دعوا کردم در حد لالیگا.سر اینکه با پسرم بیرون بودن وقتی اومدن من صدای جارو برقی تو گوشم بود صدای در زدنو نشنیدم اونم اومده داد و بیداد ک چرا در باز نمیکنی مگه کری، اونم کجا تو راه پله که همسایه ها شنیدن منم اومد تو خونه حقشو گذاشتم کف دستش.
بعدشم ساک پیچیدم و رفتم خونه مامانم
بعد یادم اومد که شنبه آزمایش دارک و شبشم یه مهمونی خونه مادرشوهرم دعوت بودیم که دلم میخاست تو اون مهمونی باشم
دیگه بعد از اینکه ناهار خونه مادرم خوردم گفتم بذار تا زوده برگردم
دیگه ساکمو برداشتمو دست از پا دراز تر برگشتم و سعی کردم کوتاه بیام تا برنامه های شنبه رو رد کنم
البته شوهرم سرسنگین بود
دیگه صبح ازمایشمو رفتیم دادم شبم مهمونی رو رفتم
و برگشتنی که خرم از پل گذشت منم مثل شوهرم سرسنگین شدم
و تا الان هم اون سرسنگینه هم من
حوصلم دیگه سر رفته
شوهرمم آدمی نیست که اگه پیش قدم بشم آشتی کنه بدتر بزش به کوه میره
چیکار کنم ب نظرتون ؟
مامان شاهان🧒👨‍👩‍👦 مامان شاهان🧒👨‍👩‍👦 ۵ سالگی
مامانا سلام چطورین؟
من یخورده این روزا استرس دارم نمیدونم اصلا چجوری بگم
این‌که‌ شوهرم برای دفترش یه منشی خانم گرفته
همش میبینم این دختره برای شوهرم پاچه خواری میکنه
دیشب شوهرم تو اینستا یه کلیپ بهم نشون داد بعد آخرش گفت اینو اون دختره فرستاده منم گفتم چه غلطا بعدش که خوابید دیدم اون کلیپ رو فقط لایک کرده بعدش شوهرم اونو فالوش نکرده ولی اون فالو کرده
رفتن اس هاشو دیدم که فرستاده من دل‌درد دارم نمیتونم امروز بیام سرکار
اینم گفته باید یکروز قبلش هماهنگ میکردین ولی خب باشه نیایین
چیز خاصی ندیدم واقعیتش اصلا به شوهرم شک نداشتم و ندارم
ولی دلم میخواد تند تند برم دفتر بهش سر بزنم یا شاهان رو بزارم پیشش بمونه
بدبختی این‌که‌ شاهان خودش نمیمونه حوصلش اونجا سر میره
وگرنه باباش زیاد میگه بیا بریم
الان منتظرم شاهان بیدار بشه بریم اونجا تا یکم اون دختره ببینه و این کارای بی مزشو بذاره کنار
برم ببینم اصلا یارو چیه چیکارست بلاخره از قیافش مشخص میشه
از یک طرفم میگم فعلا نرم چون شوهرم میفهمه که حساس شدم شاید لج کنه
قبلا زود زود سر میزدم ولی دو سه ماهی هست نرفتم اونجا
چیکار کنم الان بنظرتون؟
مامان هلیا مامان هلیا ۴ سالگی
بنطرتون قهر کنم خیلی لوسع؟

شوهرم گفت داداشم میاد ایرپادمو بگیره

منم گفتم باشه اکثرا میاد داداش با خانوم بچه ها میاد یا اگه تنهام باسه همیشه میاد خونه اگه بیاد بالا اگه شوهرم برع پایین نمیاد
دخترم خواب بود ایفون زدن گفت برو جای بچه رو بندار شوهرم گفتم لباسم مناسب نیست شاید داداش بیاد تو رفت میندازم
داداشش اومد جلو در منم لباسم مناسب نبود چادر سر کردم احوال پرسی گفتم نمیای داداش گفت نه
شوهرم ایرپاد بهش داد دو س دقیقه حرف زدن جلو در اسانسور من جلو در خد واحد موندم که حرفشون تموم شه تعارف کنم دوباره بیاد تو
برادرشوعرم برگشت منو نگاه کرد که ی چیزی بفهمونه من نفهمیدم
شوهرم برگشت گفت صد بار میگم برو تو نمیفهمی ی چیزایی اصلا یادم نمیاد
بدون خداحافظی اومد تو در قفل کرد بعدش گفت صد بار میگم گوش نمیدی که
منم گفتم لیاقت احترامم نداری من گفتم الان نیام جلو ذر میگه دوست نداره بیام خونتون
خب میگفتی ی لحظه برو من کار دارم با داداش دیگع دعوامون شد
خیلی بهم برخوزد رفتارش تند بود