پارت پنجم
دیگه نمیتونستم زور نزنم
وقتی فشار اخر بهم اومد و زور زدم قشنگ حس کردم پاره شدنو و دردی اون لحظه نداشتم و بچه سرش اومد و کشیدنش بیرون گذاشتنش رو شکمم گریه میکردم و نگاش میکردم میگفتم مامان مردمو زنده شدم کشتیم مامان ولی الان که نگاش میکنم با وجود دردایی ک هنوز دارم خدارو هزار مرتبه شکر میکنم
تا گذاشتنش رو شکمم جیش کرد و بردنش رو تخت نوزاد کنارم و شروع کردن ب بخیه زدن من و یکیشونم رفت تا به مامانم بگه دنیا اومده و لباسشو بگیره مامانم باورش نمیشد ک دنیا اومد وقتی بهش گفتن
گفت دختر من؟؟همین الان بردینش که تا من رفتم داروخونه و بیام دنیا اومد؟؟؟😐
دنیا اومدنشو بخیه کلش توی یه رب بود ولی با دردای وحشتناکو شدید
خلاصه وقت بخیه زدن رسید همشون ترسیده بوده میگفتن همکاری نکردی نزاشتی تیغ بزنیم فرصت نشد
خودت پاره شدی از بالا..🫣😓
از بالا دوختن تا بیاد پایین خیلییی درد داشت بی حسم نمیشد دیگه بخیه دوم سومی التماسشون میکردم میگفتم بخیه هم نمیخوام خودش خوب میشه از بس درد داشت
ولی بالاخره تموم شد بخیه هام
بعد آوردنم تو یه اتاق و گذاشتن مامانم بیاد پیشم اینقد گریه کردم تو بغلش گفتم دیدی مامان قولم داد دکتره ولی ب دادم نرسید دیدی چی ب سرم اومد
گریه میکردمو مامانمم گفت اونم باورش نمیشه که طبیعی توی رب ساعت دردت شروع شدو زود فول شدی دنیا اومد
اشکال نداره خوب میشی میری عمل زیبایی میکنیو از این حرفای دلگرم کننده
و ۱۲شبش هم مرخص شدیم ۱۲:۳۰ظهر دنیا اومده بود
الانم بعداز سه چهار روز زردیش رفته روی ۱۷ گذاشتمش زیر مهتابی برام دعا کنید زودتری بیاد پایین

تصویر
۲۶ پاسخ

کدوم بیمارستان بودی؟ کدوم دکتر؟ هزینه ایی که به عنوان شیرینی دادی چی شد؟

بسلامتی عزیزم .پاقدمش خیر باشه .نوم خدا

خو اون دکتره چی شد الکی پول گرفت یه پودر داد؟؟حتی نیومد بالا سرت بخیه بزنه حرومش باشه دزد بوده مادر طفلکی بخاطر اون پودر فشار زایمانش بحدی رسیده ک بدنش پاره شده اینا چقد پول واسشون مهمه ک با جون مردم بازی میکنن

خیلی گذاشتیش بالا نزدیک نور ترنجبین هم خودت بخور هم یکمم بده ب بچت با عرق کاسنی و بید و شاطره هم بشور پاهاشو و بدنشو میاد پایین پسر منم رو ۱۴بود دوروز گذاشتمش زیر دستگاه شد ۵

وای عزیزم🥺
منه بیچاره هم بلاهای بدی سرم اومد

باز خداروشکر ک خوبی زردی هم عادیه نگران نباش انشاالله تا چند روز دیگه خوب میشه 😘
بچه منم تو دستگاهه ببین

۲۰ سالته عزیزم ؟
چجوری از بالا تا پایین پاده شدی ؟ بدجور ؟

عزیزم تا میتونی به خاطر بچت هم که شده دراز بکش نشین میدونم تجربه داری ولی هر چه دراز بکشی زودتر سالم میشی

به مامانت بگو هر روز برات آب جوش کنن اندازه یه قابلمه، با نمک بریز تو تشت جوشش که رفت گرمیش موند بشین توش روزی یک ربع، باعث میشه عفونت نگیری و بخیه هات زودتر جوش بخورن

انشاالله صحیحو سالم باشه همیشه عزیزم مبارکه❤️

خدا قووووت دلاوررر خدا قوووت پهلووون ایرانی
شیرمادر نان پدر حلالت باشهههههه
بر طبل شاهانههههه بکوووووب 🤣🤣
پا قدمش مبارک باشه عزیزم
آره عسل خوبه جلو عفونت رو هم‌میگیره

خیلی پر هیجان بود دیرم میشد ببینم آخر چیشدی مثل رمان ها😂😂😂خداروشکر بخیر گذشته

چقدر درد کشیدی ولی چقدرم قوی بودی ک از پسش برامدی
الان چی گفتن درباره پارگی از بالا؟

منم خیلی وحشتناک درد کشیدم فقط جیغ میزدم و گریه میکردم .به حدی حالم بد بود که وقتی شوهرم به مامانم زنگ زد حال منو بپرسه مامانم میگفت فقط براش دعا کن اصلا حالش خوب نیست مامانم برام گریه میکرد. دردای وحشتناکی بود ولی بچمو گرفتم بغلم همچی یادم رفت. یه دونه بخیه خوردم ولی درد دارم هنوز بعد از ده روز .

عزیزم نگران نباش منم دخترم اول زردیش 13 بود گذاشتیم زیر دستگاه باز بردیمش 16 شده بود یک هفته خودمون هی دستگاه گرفتیم و زیرش بود تا اینکه بعد سه هفته خودش کم کم برطرف شد

منم بخیه هام خیلی زیاده

چه تجربه سخت و وحشتناکی بود
خداروشکر که هر دوتاتون سالم و سلامتین❤️
ولی تو رو به هرچی میپرستی دیگه اینجوری رو جون خودت و بچت ریسک نکن

وای منم سر زایمان اولم اون بخیه هارو حس میکردم خیلی بد بود از زایمان بدتر بود

واای خدااا چقد هیجان انگیز بوود
دقیقا مثل فیلما ...
قدمش مبارک باشه واست عزیزم

پولرو از دکترت گرفتی من نگران پولم 😂😂مبارکه

برا نی نی من ۱۶بود ۳شب دستکاه آوردیم خونه و شیرخشک میدادم ک تند تند مدوفع ادرار کنه
دیگه اومد رو ۷

واسه پسرت چشم بند زدی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟

تجربه آت گفتی یا دخودم افتادم دخترم دنیا اومدش .سخت بود ولی دخترم دیدم دردام یادم رفت ش

دردپسر پشت سرهم هستش کیسه ابت پاره بشه بچه میادش عزیزم .برعکس دختر دردت میگیره ول می‌کنه

بچه منم عذاب کشید بعد اون چشم بنده حساسیت داشت چشم هاش عفونت کرد پرز داشت خودم آب شدم روزی یه قطره آب انار شیرین بهش دادم خوب شد

زود زود شیرش بده بجای دستگاه نیم ساعت ساعتی یبار شیرش بده

بچه گناه داره. پسر من تمام بدنش سوخت زیر نور

عزیزم برو پیش دکتر اطفال قرص فئو باربیتال بگیر آب رو آتیش برا زردی
اینقدر بچو رو نزار زیر این نور تلف میشه من پسرم تا روی 20 رف زردیش دو هفته زیر نور بود هی مرخص میشد هی میرف بالا تا رفتم پیش دکتر اطفال این قرص رو بهش داد خدا خیرش بده

سوال های مرتبط

مامان پناه مامان پناه ۶ ماهگی
پارت ۳

تا گفت وسایل استریل فهمیدم ک میخوان برش بزنن
قبل برش امپول بیحسی زدن به اون قسمتی ک قرار بود برش بخوره بعد برش دادن ک من از برش هیچی نفهمیدم فقط موقعی ک دخترم سرش داشت فشار میاورد به دهانه واژنم یکم حس سوزش داشتم
ساعت ۱۸ و ۱۰ دیقه تقریبا دخترم دنیا اومد و گذاشتنش رو شکمم ک واقعا بهترین حس دنیا بود تا موقعی ک تو بغلم بود همه دردام تموم شد ک بعدش ازم گرفتن و گذاشتنش رو تخت مخصوصش و اونور دخترمو تمیز کردن این سمت هم مامایی ک عامل زایمانم بود دوباره یه بی حسی به قسمت برش خورده زد و شروع کرد بخیه زدن ک خب حرکت رفت و امد نخ و سوزن بخیه رو حس میکردم ولی درد و سوزش اصلا فقط یکی از بخیه هام یکم سوخت
بعدش گفتن همسرم اومد بالا سرم و بعد اون مامانم و مادرشوهرم اومدن بالا سرم یکی یکی بعد بچه رو بردن بخش نوزادان و ماما هایی ک بالا سرم بودن شروع کردن به فشار دادن شکمم ک خوب اینم یکم درد داشت ولی قابل تحمل تر بود برام
دوساعت بعدش هم منو انتقال دادن به بخش و دخترمو اوردن پیشم
من اصلا دوست نداشتم طبیعی زایمان کنم چون واقعا بعدش مراقبت از بخیه ها یکم برام سخت بود و تا حدودا یه هفته هم موقع نشستن و بلند شدن حس سوزش تو قسمت اخرین بخیه داشتم ولی الان کاملا خوب شدم فقط خونریزیم تا قبل ده روز کم بود ولی الان دوباره شدید شده و امروز اندازه یه کف دست ( اندازه خود کف دست به غیر انگشت ها ) ازم لخته خون اومد
در کل بد نبود برام زایمان طبیعی اونقدری ک فکر میکردم سخته و نمیتونم نبود
همه سختیش برای من همون لحظه ک گفتن فول شدی و زور بزن بود تا لحظه دنیا اومدن دخترم بعدش دیگه سختی نداشتم
مامان 𝑨𝒓𝒊𝒚𝒂𝒏 مامان 𝑨𝒓𝒊𝒚𝒂𝒏 ۴ ماهگی
خلاصه من رو تخت زایمان خیلییی زور زدم تا بچه بدنیا بیاد و این سخت ترین قسمت زایمانم بود😮‍💨🥲🥲

مدام یه ماما میفتاد رو شکمم و منی که از معاینه میترسیدم اونموقع انقدری درد وحشتناک داشتم که دکترم دستش توم بود و من میگفتم فقط ترو خدا درش بیاد تموم شه اما نمیومد🥲ـ

میگفتم جرا نمیاد پس ترو خدا میگفت زور بزن درست تا بیاد نمیدونم میگفت گیر کرده فلان چیه
انقدزی ماما منو فشار داد و افتاد رو شکمم و پاهامو تو شکمم جمع کرده بودم و فقط زور میزدم

تا اینکه دکترم تاااا پایین یه برش ناقابل تا مقعد برام زد فهمیدم چ بلایی سرم اومد🥴🥴🥴
اونقدر زور زدم ک بلخره نمیدونم بعد چندمین زور بچه بدنیا اومد

اون لحظه ای ک بدنیا اومد بهترین لحظه زندگیم بود دردام تموم شد
خیلیشیزین بود از اینکه تموم شد خوشحال بودم

گفتم خانم دکتر ترو خدا بیهوشم کن بخیه بزن امپول بی حسی زد یه ماما هم اومد دوتا پاهامو بست تا تکون نخوردم رحمم خونریزی شدید کرد
دکترم واقعا اذبت شد خودمم جونم در اومد دیگه
اونقدری بهم مسکن زدن و زیر زبونی که جون حرف زدن نداشتم فقط چشام باز بود یکعالمه بخیه خوردم دکترم نگفت که نترسم امااا خیلی داغون شدم سر بخیه هام
و رسما تا مقعد پاره شدم 🥴
بخیه تموم شد
کفت برو از تخت پایین ادرار کن مادرم اومد دستمو بگیره کمکم کنه از درد و گیجی نمیتونسم رو پام وایسم منو گذاشتن رو برانکارد و بردن بخش

درسته پیشرفت خوبی دلشتم زایمان راحتی داشتم اما بخیه هام اذیتم کرد دردی که به قفسهسینم و شکمم فشار دادن و بخیه هام خیلی اذیتم کرد طوری ک مثل سزارینی ها با گریه از تخت میومدم پایین و هنوزم ک چهار روز میگذره با بدبختی راه میرم
مامان امیر حسین مامان امیر حسین ۸ ماهگی
سلام مامانا من دیروز درد داشتم زیر شکمم و کمرم یکم درد میکرد ساعت شیش صبح رفتم خونه مادرم تا ساعت ۱۰ درد کشیدم بعد رفتم بیمارستان اونجا معاینه شدم گفت سه سانت دهانه رحمت باز شده بستری شدم اینقدر درد کشیدم بعدش یه سیخ پلاستیکی زد کیسه آبم پاره شد بعد گفت هر موقع دردت زیاد شد بشین زور بزن تا سر بچه بیاد پایین منم همین کار رو میکردم اما فایده نداشت دو ساعت زور زدم تا بلاخره منو بردن اتاق زایمان اونجا برام برش دادن یه نفر محکم با دستاش رو شکمم رو با تمام زور فشار میداد تا سر بچه اومد بیرون بچه شروع کرد به گریه کردن بعد بچه رو بردن که تمیز کنن بعد از اون شکمم رو فشار میدادن تا جفت بیاد بیرون نزدیک به ۱۰ بار فقط شکمم رو فشار دادن چون جفتم تیکه تیکه شده بود هعی دست مینداختم در بیارن یه تیکه آخر جاموند گفتن همراه خونت میاد بیرون بعدش ۱ساعت فقط خانومه داشت بخیه ام میکرد تا ساعت ۶ رفتم بیرون بعد بخیه هم اومدن دیدن که جایی که بخیه زدن ورم کرده یه دارویی زدن بهم که جای بخیه هام می‌سوخت ولی بلاخره به هر سختی بود زایمان کردم اینم از جوجه من 🥺💖
مامان رادین مامان رادین ۲ ماهگی
خانم ا بضی ها گفتن از. زایمانت بگو. من. الان همه رو مینویسم. خواستین. بخوبنن
من دوشنبه رفتم. بیمارستان برام ختم بارداری زد برایه پنچشنبه من پنچشنبه نرفتم شنبه رفتم بیمارستان گفتش. برو تا درد هات شروع بشه با اصرار خودم. ختم بارداری زد ساعت. ۱۱. بستری شدم. ساعت. ۳ کیسه آب پاره. شد ساعت. ۵ بهم سرم. زدن. درد هام. شروع. شد. ساعت. ۶ از. تخت. اومدم. پاهاين یکم. ورزش‌ کرد درد هام شروع شد
بهدش شروع کردم. به داد زدن. همش میومدم معاینه میکردن ۶ ساعت باز بودم بهدش. هعی. سرم زدن. تا ۹ شب به دنیا نیومد
بهدش این که خیلی /داد زدم گفتم مادرم بیاد دیگه قول. میدم. داد نزنم. بهدش مادمر اومد منو. فرستاد دستشویی پشتم رو خالی. کردم. دستشویی کردم. رفتم رو. تخت. دکترو اومد. معاینه گرد گفت بچه اومد. پاهین. دکترو‌ گفت. زور. بزن آنقدر. زور. زدم که نگو.
بچه اومد. بیرون. درد هام گم. شد بهدش. بچه که اومد. بخیه زدن
با نینی. منو بردن. یه اتاق. دیگه پیشه بقیه. ساعت. 10:15 دقیقه به دنیا. اومد
مامان فنچول🐣(علیسان) مامان فنچول🐣(علیسان) ۳ ماهگی
# تجربه زایمان من پارت ۷
خلاصه کم کم که بی دردی داشت تاثیر میکرد من همنیجوری میگذروندم تا اینکه باز زنگ زدم ماما اومد گفتم توروخدا یه معاینه بکن ببینم چند سانت شدم معاینه کرد گفت فول شدی ولی سر بچه بالاست باید بری حالت سجده
گفتم چرا دکترم نیومده گفت داره میاد تو راهه خلاصه هعی پوزیشن میداد من انجام میدادم زور میزدم ولی. انگار پیشرفتی نداشتم درد اومده بود سراغم دوباره خیلی شدید
دوست داشتم هرچی سریعتر به دنیا بیاد دیگه خسته شده بودم دکترم اومد معاینه کرد اونم گفت اینجوری نمیشه بهم سرم وصل کردن و آمپول فشار زدن دردای وحشتناک تر اومد سراغم گریه میکردم توروخدا اپیدورال و تمدید کنین میگفتن نمیشه میگفتم پس سرم و قطع کنین من دیگه نمیکشم میگفتن باید بچه به دنیا بیاد دیگه خیلی طول کشیده میگفتم احتمال میدین چقدر دیگه به دنیا بیاد میگفتن نیم ساعت دیگه شایدم دو ساعت دیگه فکر کردن به اینکه دو ساعت دیگه هم درد بکشم اشکم و در میآورد. فتم تو دستشویی و آب گرفتم به خودم نمیذاشتن دوش بگیرم میگفتن عفونت میگیری چون کیسه آب پاره شده ولی میذاشتن تو سرویس بشینم آب بگیرم
بهم گفتن باید زور بزنی به مقعد فشار بیاد و پی پی کنی
خلاصه تا تونستم زور زدم چهل دقیقه فک کنم همینجوری زور زدم بعد گفتن برو رو تخت رفتم و دکترم باز اومد و می‌گفت زهرا فقط همکاری کن
زور بزن فک کن میخوای مدفوع کنی دیگه فقط زور میزدم حس میکردم کار با دو سه تا زور تمومه ولی برا من از این خبرا نبود یه سی چهل باری فقط زور زدم توانم تموم شده بود یه ماما هم افتاده بود با آرنج رو شکم فشار میداد بچه بیاد بیرون الان رو شکمم همونجایی که با آرنج فشار میداد کبوده🫠
مامان maman.delvin مامان maman.delvin ۱۲ ماهگی
پارت 3
تا رسیدم بیمارستان دو سه دفعه استفراغ کردم
رفتم پذیرش جریانو گفتم گفتن واسه معاینه اماده شو
رفتم رو تخت معاینم کردن ۳ سانت باز بودم پرونده تشکیل دادم فرستادنم اتاق زایمان
یعنی بدترینن حال دنیا رو داشتم اومدن دو سه دفعه معاینم کردن دیگ واقعا داشتم مرگمو میدیدم از درد ولی همچنان از رو تخت بلند شدم تو سالن پیاده روی کردم
یکی دو ساعت بعدش ماما اومد بالا سرم گف هر وقت احساس مدفوع کردی صدام کن
بعد نیم ساعت دیدم بچه خودشو قشنگ داده پایین با جیغ و دردی ک داشتم دکارمو صدا کردم اومد معاینه کرد گف شدی ۸ سانت
وسایلارو حاظر کردن و تقریبا ی بعد نیم ساعت بچم ب دنیا اومد خیلی کمشون کردم ب جای جیغ کلا خودمو فشار میدادم یعنی حس میکردم میخام مدفوع کنم و بالاخره دخترم تو ساعت ۱۲ و ربع ب دنیا اومد قربونش برم ک با اومدنش کل دردام از بین رف
ولی اینم بگم موقع بخیه زدن بی حس نبودم ولی واقعا طبیعی ارزششو داره ک اینهمه درد بکشی چون بعدش دیگ هیچ دردی نداری فقط بخیه ها اذیت میکنن ک اونم با وجود شیاف حل میشه
مامان نِلین 🩷 مامان نِلین 🩷 ۱ ماهگی
پارت۲ ساعت۱۲ شب هم رفتم حالت سجده رو تخت تا بچه بیاد پایین تا ساعت ۱ ، دیگه ماما بهم گفت دراز بکشمو استراحت کنم تا موقع زایمانم برسه که باید زور بزنم جون داشته باشم، منم یه ساعت دراز کشیدم، دوباره رفتم رو توپ ، که دیگه انقباضامو حس میکردم با وجود اپیدورال اما قابل تحمل،دیگه احساس میکردم بچه خیلی پایین، معاینه شدم ۹ سانت باز بودم، ماما گفت بریم سر دستشویی بشین زور بزن ، رفتم ولی خیلی فشار رو پایین تنم حس میکردم ، ترسیده بودم، حس میکردم باسنم میخواد پاره بشه از فشار… ترسناک ترین قسمتش برای من فقط همین لحظه ای بود که سر توالت فرنگی نشسته بودم
دیگه گفتن بیا رو تخت، ساعت شده بود ۳نیم، من اومدم رو تخت ، دکترمم رسید ، خیلی قدرت برای زور زدن نداشتم ، با کمک ماما که رو شکمم فشار میاورد و چند تا زور، ساعت ۴ صبح ۲۰ دی بعد از ۱۹ ساعت با حضور همسرم زایمان طبیعی کردم وقتی بچه مو درآوردن، باورم نمیشد فکر کردم فقط سرش اومده بیرون که همسرم که کنارم بود گفت نه تموم شد زایمان کردی ، بعدم بچه مو اوردن بالا دیدم و راحت سرمو گذاشتم رو‌تخت، بچمم گذاشتن رو شکمم دیگه بخیه زدن دکتر رو خیلی نفهمیدم فقط یکم سوزش داشتم که لیدوکائین زد ، از دکترم بابت تعداد بخیه ها که پرسیدم گفت زیر ۱۰ تا شده …
مامان هانا مامان هانا ۵ ماهگی
تجربه آخر زایمان
بعدش بچرو سریع بردن از پیشم و باز گفتن زور بزن😐جفتت هنوز نیومده پایین هم زور بزن هم سرفه کن ولی من صدام ک در نمیومد ب خاطر اینکه صدام و مینداختم تو گلوم ب خاطر زور توانم نداشتم ک زور بزنم، بیخیال دراز کشیدم گفتم نمیتونم دکتر و صدا کردن اومد دست انداخت تو و یکی شکمم و بدجور فشار داد جفت اومد بیرون و دیگه واقعا دردی نداشتم جز ی درد پریودی ساده، رسید ب قسمت افتضاح بخیه😅بی حسی زدن و قسمت داخلی و بخیه زدن هیچی نفهمیدم منم خیلی زیاد بخیه خوردم چون دکتر قشنگ با قیچی پاره کرد و میگفتن واژنت اصلا بافت خوبی نداره، بخیه واقعا خیلی دردآور بود نمیدونم چطوری بقیه میگن ما اصلا نفهمیدم درد بخیر، قسمت بیرونی و ک بخیه میزد گفت اینجا اصلا بی حس نمیشه و قراره دردارو بفهمی، هر بخیه ای ک میزد من دقیقا می‌فهمیدم، بدبختی دیگه این بود ک هر 10دیقه یکی میومد شکمم و فشار میداد، بخیه ها نیم ساعت طول کشید و رفت و هر ی ربع میومدن شکمم و فشار میدادن ولی دیگه دردی نداشتم، فقط هنوزم بعد دو روز بخیه هام خیلی درد میکنه در حدی ک نمیتونم بشینم و خیلی سخت راه میرم و یاد دردایی ک کشیدم میفتم حس میکنم قرار نیست دیگه بچه بیارم😅😂ولی ب هانا ک نگاه میکنم میبینم چقدر این دردا می‌ارزید، زایمان چ سزارین چ طبیعی سختی های خودشو داره ولی واسه من واقعا طبیعی خیلی سخت بود، الانم ک بچم تو دستگاهه ب خاطر زردی دعا کنید فردا مرخص بشه من بعد ی هفته درد و بخیه و فلان آرامش بگیرم، امیدوارم همه ب سلامتی و با درد کمتر زایمان کنید ♥️