سلام مامانا 😍تجربه من از سزارین تو بیمارستان پارسا
۴شنبه که آخرین سونوم رو بیوفیزیکال دادم وزن دخترم توسونو ۲۹۷۰ بود و همه چی خوب بود دکترمم نامه سزارینمو برای ۵ آبان یعنی شنبه زده بود
بماند ک شب قبل اصلا نخوابیدم از استرس ، ساعت ۴ونیم بیدارشدیم منو شوهرمو مامانم رفتیم بیمارستان ساعت یه ربع به ۶رسیدیم تاکارای پذیرش و انجام بدیم و بستری بشم ساعت شده بود یه ربع به ۷.هزینه سزارین اول و اختیاری ۲۷ تومن ، تامین که هیچی نداد چون اختیاری بود تکمیلی هم نداد چون ۹ماه انتظار کامل نشده بود از زمان ثبت بیمه.
منو با مامانم فرستادن زایشگاه شوهرمم فرستادن داروخونه وسیله بگیره بااینکه من خودم همه چی برده بودم قبول نکردن گفتن اتاق عمل گیر میده حتما باید ساک مادر ونوزاد و بگیرید و وسایلارو مجبوریشدیم گرفتیم تقریبا شد ۱۳۰۰.بهم لباس اتاق عمل دادن پوشیدم کلی منتظر موندم تااومدن آزمایش خون گرفتن و آنژیوکت زدن(کسی ک آنژیوکت و سوند زد خیلی بداخلاق بود و من واقعا دردم اومد خصوصا سوند ) بعد سوند همش سوزش داشتم.بقیه کامنت.

۱۰ پاسخ

به سلامتی باشه واست عزیزم منم سز اختیاری بودم اما چون دکترم جوری نوشته بود که مثلا نمیتونم طبیعی بیارم هم از بیمه تامین استفاده کردم هم تکمیلی تهران هم زایمان کردم

خداروشکر ک صحیح و سالم زایمان کردی و کوچولوتو بغل کردی😍❤خداحفظش کنه

بسلامتی عزیزم قدم دختر گلت مبارک باشه چشمت روشن😍

بسلامتی
وزن دخترتون با سونو یکی بود؟

خب خدارو شکر که بهتری و گذشت ارزش داره واقعا درد کشیدن بخاطر ی فرشته ناز🥹🫀تو قهرمانی مامانی ب خودت افتخار کن

مبارک باشه قدمش خیر باشه براتون گلم انشالله تمام خانومای سرزمینم صاحب اولاد سالم و صالح بشن و تمام مادرای باردار بسلامت و دل خوش زایمان کنن😍🤍

چرا واسه سوند گذاشتن پرستارهای بداخلاق رو میفرستن؟!!! 😑😑😑

مبارک باشه عزیزدلم منم میخام پارسا زایمان کنم
ینی ساک نبرم با خودم؟؟؟؟نمیزارن؟

کامنت دوم بعد خوابوندنم دکترم اومد کم کم پاهام داغ شد و چنددیقه بعد حس کردم دارم روتخت تکون میخورم یهو بچمو نشونم دادن و صداش و شنیدم اصلااا متوجه نشدم کی بریدن کی دراوردن بعدشم که ۵دیقه به ۱۰ عملم تموم شد رفتم ریکاوری (تنهابدیش اینه کادر اتاق عمل بیشتر آقا بودن دیگه کلا لخت میبیننت.اخرای عمل حالت تهوع گرفتم ک بهشون گفتم آمپول زدن سریع رفع شد.به خاطر اینکه تخت خالی توبخش نداشتن تاساعت ۱ موندم توریگاوری و بی حسیم کامل رفت و درد میکشیدم دخترمم گشنه بود یکسره گریه میکرد نمیدادن شیرش بدم.شوهرم باهاشون کلی دعوا کرده بود که چراخانوم من۴ساعته نیومده بیرون.اومدن منو جابجا کردن روی یه تخت دیگه که چون بی حسیم رفته بود خیلی درد کشیدم.پشت اتاق عمل شوهرم و مامانم و دیدم و رفتیم بخش و کلی درد داشتم اومدن برام ۳تا شیاف گذاشتن و پوشک بستن و گفتن اصلا تکون نخور هیچی نخور تا۱۰ ۱۲ ساعت.بچمو شیردادم و تاساعت ۱۰ شب اول یه نسکافه خوردم و گفتن باید پاشید راه برید لباس عوض کنید دستشویی برید که قسمت سختش اینجا بود.من اون شب خیلی درد کشیدم بدن با بدن فرق داره من بدنم ضعیفه خیلی درد کشیدم بخاطر شیاف ها دلپیچه و اسهالم داشتم.تا صبح بیداربودم و ۵ دیقه هم چشم روهم نذاشتم دخترمم بکسره شیرمیخورد.دیروز ساعت ۲ آخرین آنتی بیوتیک و برام زدن و مرخص شدم دیروز اومدم خونه رفتم حموم خیلی درد داشتم دیشب دردم بهتر شده بود اپروز یکم بهترترم

کامنت اول
.یه سرم بهم وصل کردن که دهنم تلخ شد حدودای ساعت ۹ربع اومدن با ویلچر منو بردن منم استرسسسس از بعد سوند لرز کرده بودم حالم خیلی بد بودسردم نبود ولی بدنم میلرزید تا پشت دراتاق عپل شوهرمو مامانم اومدن رفتم داخل یه اتاق نشستم تانوبتم بشه بعد یه خانوم اومد منو برد اتاق عمل خیلی مهربون بود دکترم اون روز ۳تا عمل پشت هم داشت که من دومی بودم.ساعت ۹ونیم منو بردن داخل اتاق عمل بهم دستگاه وصل کردن سرم زدن یه دست دیگمم آنژیوکت زدن یه سرم دیگه زدن فشارم پایین بود.بعد آمپول بی حسی و زدن که اصلااا درد نداشت مثل آمپول عضلانی بود تازه برای من یه بار نرفت دراوردن دوباره زدن فقط اصلااا نیابد تکون بخورین

سوال های مرتبط

مامان فندوق🌰 مامان فندوق🌰 ۳ ماهگی
پارت یک سزارین
خب خانوما من به انتخاب خودم سزارین شدم تو بیمارستان پارسا و دکترمم مریم کریمی بود.
من ۵ صبح ۲۸م رفتم بیمارستان برای زایمان و تا پذیرش شدم و فرم و اینجور داستانا تموم شد ینی ساعت ۷ یا ۷ونبم اگر اشتباه نکنم رفتم برای اماده شدن اتاق عمل که از شانس من اون روز شلوووغ ترین روز بود فک کنین دکترم تو یک روز ۱۴تا سزارینی داشت خلاصه لباسه اتاق عمل و پوشیدم و گفتن که میخوان انژیوکت و سوند و وصل کنن 🤦🏻‍♂️منم گفتم که من از قبل با دکترم هماهنگ کردم که سوند و بعد بیحسی برام بزنن نه قبلش که اونم بهم گفت امروز سرمون خیلی شلوغه نمیتونیم اینکارو کنیم ☹️اول انژیوکت و وصل کرد ولی نذاشتم سوند و وصل کنن گفت میرم و میام اونموقع برات میزنم.وقتی اومد خودمو مظلوم کردم گفتم من تاحالا اصلا بیمارستان نیومدم چه برسه اتاق عمل استرس دارم توروخدا بعد بی حسی برام بزنین من حتی از امپولم میترسم 🤣دیگ دلش به رحم اومد و منو بردن تو یه اتاق که همه کسایی که اونروز زایمان داشتن اونجا بودن تا نوبتشون شه منم همین که رسیدم اونجا دیدم به همشوون سوند وصله و همشون از سوزش اشکشون در اومده بود منو که دیدن گفتن تو چرا سوند نداری گفتم واسه من بعد بیحسی انجام میدن.بعد همشون میگفتن ای کاش ماهم میخواستیم ازشون که اونموقع انجام بدن.
ادامه دارد 😂دیگ دارم با جزئیات مینویسم که همه مراحلشو بدونین.
مامان نی نی مامان نی نی ۵ ماهگی
مامان 💙هامین💙 مامان 💙هامین💙 روزهای ابتدایی تولد
#پارت اول تجربه سزارین
سلام خانما اومدم از تجربم از سزارین بگم براتون بعد۱۷روز امروز وقت کردم بیام وتجربمو بگم
من خودم ب شخصه از اون دسته آدمایی بودم که کل ۹ماه ب فکر سزارین بودم وب شدت میترسیدم ولی روزی ک روز سزارینم شد ی آرامش خاص داشتم خیلی آروم بودم و همه اینارو از چشم این میدیدم ک کار خداس این حجم از ریلکس بودن ونترس بودن من وتمام ترسام ب یکباره ریخته شده بود جوری ک من ترسو ک سزارین برام مثل کابوس بود اون روز دوس داشتم اولین نفر برم اتاق عمل و اون روز چیزی ک منو قوی کرده بود شوق دیدن بچم بود ک خیلی حس خوبی بود خیلییی اول از همه صبح ۸صبح رفتم بیمارستان شب قبل عمل رفته بودم زایشگاه و تشکیل پرونده داده بودم وقتی رسیدم بیمارستان بهم لباس دادن انژوکت وصل کردن و ساعت ۹برام سوند وصل کردن سوند برای من یکم دردناک بود چون هم عفونت ادراری داشتم هم ۳ساعت طول کشید که منو بردن اتاق عمل دکترم دیر اومد ولی بازم قابل تحمل بود ساعت ۱۲ صدا زدن رفتم توصف انتظار برای عمل اونجا بعدچن دیقه صدام زدن و وارد اتاق عمل شدم اصلن اتاق عمل ترسناک نبود اصلن روی تخت عمل نشستم گفتن خم شو خم شدم آمپول بی حسیو زدن ک اصلن نفهمیدم نترسین فق تکون نخورین وخودتونو شل بگیرین ادامه پارت بعدی ..
مامان شاهان✨👼🏻 مامان شاهان✨👼🏻 ۴ ماهگی
خب میخوام از تجربه سزارینم بگم
پارت اول
من ۱۹ تیر ساعت ۱۲ ظهر حرکت کردم سمت بیمارستان..منو همسری و زنداییم،،ساعت یکونیم دو بود رسیدیم و مدارک و به پذیرش دادیم و منو بردن که بستری کنن،مم قرار بود ساعت ۳ عمل شم ولی متاسفانه عملای دکتر جابجا شد و طول کشید و منو ساعت ۶ ونیم بردن اتاق عمل،،قبلش تو تریاژ سوند بهم وصل کردن که من تنها عذابی ک کشیدم سر همین سوند بود،،سوند کوچیک وصل کرده بودن و من خیلی درد داشتم هرچی هم میگفتم میگفتن طبیعیه در صورتی که من پد زیرمو کامل خیس کرده بودم چون سوند کوچیک بود ادارم میریخت بیرون..پرستار اومد و پد زیرمو عوض کرد،،دیگه ان اس تی و یه سری آزمایش گرفتن و ساعت ۶ ونیم منو بردن،،من کم کم استرس گرفتم ولی جو اتاق عملش خیلی خوب بود خیلی برخورداشون عالی بود،،موقعی ک منو میزاشتن رو تخت دکترم دید پد زیرم خیسه و بررسی کرد و برام سوند بزرگتر زد اونم بعد بی حسی،،،آمپول بی حسی هم اصلا درد نداشت من اصن چیزی حس نکردم😐کم کم پاهام گرم شد و بی حس شدم و پسر قشنگم ساعت هفتو بیس دقیقه بدنیا اومد
مامان نی نی قشنگه مامان نی نی قشنگه روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان
قرار بود طبیعی زایمان کنم ولی چون خونرسانی به جنین کم بود و ممکن بود خطرناک باشه سزارین رو انتخاب کردم، صبح روز سه شنبه ۱۷ مهر ساعت نه و نیم با مادر و همسرم به بیمارستان رفتیم. دیگه سرم زدن و چند ساعت منتظر بودم. تا اینکه بالاخره ساعت حدود ۲ بردنم اتاق عمل. البته قبلش سوند وصل کردن که خیلی بد بود. گفتم نمیشه بعد بی حسی سوند وصل کنید گفتن نه! واسه من که سوند سخت بود ولی همه میگن سوند رو اصلا حس نمیکنی. خلاصه رفتیم اتاق عمل، اونجا هم آمپول بی حسی زدن که اصلا سخت نبود و مثل یه آمپول معمولی بود. بعدش گفتن دراز بکش و پاهاتو بلند کن که نتونستم پامو بلند کنم. یه پارچه کشیدن جلوم و عمل رو شروع کردن. درد نداشت ولی حس میکردم دارن یه کارایی میکنن. منم هی حرف میزدم بعد دکتر گفت واسش مسکن بزنید. مسکن نبود بیهوشی بود که البته خدا خیرشون بده اگه نمیزدن خیلی بد میشد. البته بیهوشی کامل نبود ولی خب یه کم بود مثل یه حالت خواب و بیداری. وسطاش بچه رو نشونم دادن که چون بیهوش بودم در حد یک ثانیه یادمه
ادامه در پارت دو