پارت ۳ تجربه زایمان:
ساعت رو نگاه کردم ۱ و نیم بود. تاریخ ۲۲ مهر خدا پسرمو بهم داد.
اومدن از روی تخت جابجام کردن و بردن ریکاوری. خیلی سرد بود روم پتو انداختن. دوباره خوابیدم. اومدن ماساژ شکمی دادن که چون هنوز بی حس بودم دردم نگرفت. ساعت ۳ رفتم توی بخش. اونجا هم ۲ بار ماساژ شکمی دادن که واقعا دردناک بود. دوباره خوابیدم. مامانم میگفت اولین بار بود میدیدم داری خر و پف میکنی😂😅 تا ساعت ۱۰ نباید چیزی میخوردم. بعدش با مایعات شروع کردم ، نسکافه خوردم. سردرد داشتم، هی می اومدن برام شیاف میذاشتن و خیلی کمک کننده بود. پمپ درد نگرفته بودم و با شیاف اوکی بود همه چی. بخیه هام درد نمیکرد فقط شکمم آزرده بود که فشار داده بودن. ساعت ۱۲ که سرمم تموم شد گفتن اول ۲۰ دقیقه بشین پاهات آویزون باشه بعد بلند شو راه برو، گفتن خواستی دسشویی بزی بگو بیایم کمکت ولی بدون کمک تونستم برم . اولین راه رفتن یکم مشکل بود ولی هرچی بیشتر راه میرفتم بهتر بود برام.
کاچی خوردم. چون بعد زایمانم خیلی ورم کرده بودم یکم آرایش کردم تا موقع ملاقات یکم رنگ و روم باز بشه😄😂 خلاصه خوب بود همه چی. فقط یکم نگرانی داشتیم چون پسرم یه ۴ ساعتی توی nicu بود به خاطر تند تند نفس کشیدن ولی خداروشکر آوردنش پیشم . اخر شب هم مرخص شدیم. سوالی بود بپرسین

۱۶ پاسخ

ای جانمم عزیزمم مبارک باشه قدمش پر از خیر و برکت باشه براتون😍😍❤️❤️

سلام قشنگم حالت خوبه؟ چقدر خوشحال شدم الان دیدم بسلامتی زایمان کردی 🥰🥰🥰 مبارک باشه و قدمش خیر انشاالله خدابهت ببخشه هرسوالی هم داشتی ازم بپرس راجب بچه عزیزم🧡🧡🧡

مبارک باشه عزیزم من فکر میکردم طبیعی بودی😊نمیدونم چرا

عزیزم قدمش نورسیده مبارک
دکترخودت اومد بالاسرت؟هزینش زایمانت چند شدممنون میشم بگی واینکه راضی بودی از بیمارستان؟

سلام عزیزم خیلی برام لذت بخش بود تحربه زایمانت
من چون بارداری اولمه واقعا نمیدونم چی میشع
همچین قشنگ توصیف کردی که انگار لحظه به لحظه منم کنارت بودم
خدا بچت رو برات نگه داره به خودتم خیلی برس

مبارکه عزیزم انشالله موفقیت هاشو جشن بگیرید ❤️🌹🌹🌹🌹

مبارک باشه عزیزم
یه سوال شما گفتی بچتون دیر چرخیده ، چند هفته بود که چرخید؟؟
چکارایی انجام دادی

درخواست بده گلی

ایجانم مبارکو خوش قدم باشه براتون

خداحفظش کنه❤️

NICU چی هست؟ 😅

خدا حفظش کنه براتون عزیز دلم

دختر منم ۲۲ مهر بدنیا اومد

چ جالب دختر منم ۲۲ مهر ساعت ۱و ۳۳ شب بدنیا اومد سز اجباری شدم

یاد خودم افتادم 😁
خدا حفظش کنه برات نی نی تو عزیزم❤️

چ قشنگ همه رو توصیف کردی یاد زایمان خودم افتادم که فقط قسمت بلند شدن از تخت خیلی دردناکه یه ساعت طول کشید تا سعی کنم از کدوم سمت پاشم

سوال های مرتبط

مامان 🧜‍♀️مانلی🧜‍♀️ مامان 🧜‍♀️مانلی🧜‍♀️ ۶ ماهگی
#تجربه زایمان
پارت نهم:
بعد اومدن به اتاقم همه اومدن پیشم و خانواده همه بهم میگفتن که چقدر مانلی خوشگله مثل عروسکا میمونه،همون موقع هم اومدن برام شیاف و مسکن زدن و شکم بندمو وصل کردن و حدودا بعدظهر اومدن فشارمو گرفتن و شکممو فشار دادن(ی کم دردش زیاد بود🥴)چون اثر بی حسی بیشترش رفته بود برای من اذیت کننده بود،تشنگی خیلی داشت اذیتم می‌کرد ولی اجازه خوردن آب نداشتم ولی مادرم با قاشق حدود چند قطره گاهی بهم آب میداد،حدودای ساعت ۱۰ شب اومدن سوندمو کندن و گفتن باید پاشی بری سرویس که من هرچی تلاش کردم نتونستم بلند بشم آخرش ی خدماتی اومد ی هو منو کشید از رو تخت و من تونستم بلند بشم خیلی سخت بود ولی خیلی دردناک نبود بلند که شدم کمی راه رفتم حس بهتری داشتم و خیلی درد و حس نمیکردم و ساعت ۱۲ شب خودم درخواست کردم ک میخوام بچمو ببینم و رفتم بخش کودکان بچمو دیدم البته با ویلچر در کل اون شب چند بار از جام بلند شدم و این خیلی کمک کرد درد نداشته باشم و روز دوم کاملا سرپا بودم راحت تونستم راه برم و کلی پله بالا پایین کردم
مامان نیل آی مامان نیل آی ۹ ماهگی
پارت چهارم:
ساعت ۹:۲۴دقیقه وارد ریکاوری شدم و پرستار اومد دوبار شکممو فشار داد دردش خیلی کم بود... تخت کناریم بیهوشی بود وحشتناک بیقرار بود اما من هیچی حالیم نبود چون فعلا بی حس بودم... از پرستار میپرسیدم دخترم سالمه ... زردی داره و .... بعد چند دقیقه سردم شد و برایم بخاری اورد. .... بعد نیم ساعت بردنم به سمت اتاق بیرون همسرم بود میخندید ولی ی استرسی تو چشاش بود ...
وارد اتاق که شدم اومدن لباسمو عوض کردن و گفتن تا ۱۱ شب چیزی نباید بخوری ... بعدشم باید راه بزی...
من رفته رفته شکمم درد میکرد جای بخیه ها و مدام سرم و دارو میزدن خیلی خوب بود .بار اول که خواسستم بلندشم سرگیجه شدید داشتم پرستار گفت یکم بشین بعد ... بلند که شدم چند قدم اول سختم بود ولی هر چقدر بیشتتر راه میرفتم خودم بهتر میشدم...
جمعه ساعت ۳ و ۴۵ دقیقه مرخص شدیم ی دختر ناز و ظریف رو با خودمون به خونه جدیدش آوردیم😍🎂🎈🎉
از روز ۵ ام هم بلند شدم خیلی خوب راه رقتم و کارامو میکنم البته همسرمم کمک میکنه.
در آخر برای خمه مامانا ارزو میکنم به سلامتی بچشونو بغل بگیرن🤲🧿
مامان سدنا مامان سدنا ۲ ماهگی
پارت چهارم تجربه زایمان
بهشون میگفتم تا بی حسم بیاین شکمم و ماساژ بدین دوبار اومدن تو بی حسی انجام دادن دیگه اخراش که میخاستن ببرنم بخش اومدن سرم و اینا رو چک کنن متوجه شدن خونریزی کردم مسئولشون اومد گف باید ماساژت بدم الان یکم درد داره گفتمش باشه فقط یجا ماساژ نده با فاصله گفت اوکی شروع کرد دوبار ماساژ داد بعد رفتم یکم دیگه اومد ماساژ داد گف خوبه رحمت ورم نداره دیگه عالیه ببرینش بخش
درد ماساژ شکمی اینجا من یکم حس کردم و دردش مثل دلدرد شدید بود غیر قابل تحمل نبود
من پمپ دردم داشتم البته از ریکاوری من شروع کردم دکمه رو مدام زدن تا فرداش که میخاستن مرخصم کنن کلا درد خاصی حس نکردم رفتم بخش و اونجا چیز خاصی نبود فرداش اومدن گفتن باید راه برین من بلند شدم رفتم اینم برام اسون بود البته من ۶۰کیلو شده بودم توبارداری کلا وزنم که زیاد نبود عامل دردای کمم بود بنده خداهایی که اونجا بودن سزارین ‌کردن وزنشون بیشتر بود دردشونم خیلی بیشتر بود خلاصه از عملم و بخصوص از دکترم ناهید شهبازیان خیلی راضی بودم پرسنل بیمارستانم خوب بودن بیشتر من
مامان اورهان 👼🏼💙 مامان اورهان 👼🏼💙 روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان من ( سزارین ) پارت چهار
که لحظه شیرینی بود و به همه مانانای باردا و همه کسایی که بچه دار نمیشن از ته قلبم آرزو میکنم ، و بچه رو دادن بیرون و منو بردن ریکاوری و چون هنوز بیحسی داشتم اومدن شکممو تمیز کردن که من به شدت نگران اینم بود زیاد نفهمیدم فقط چون از زیر دلم داشتن فشار میدادن اون اذیتم میکرد که از اونجا به بعد دردام شروع شد که با شیاف کاملا قابل کنترل بود سخت تمرین بخشش فقط راه رفتن و بلند شدن بود ولی تجربه من این بود که هر چقدر که میتونید راه برید چقدر بیشتر راه برید همون قدر زود بهتر میشد چون یه نفرم با من سزارین شده بود من با کلی درد راه میرفتم ولی بعد راه رفتن بهتر میشدم من چهار بار پیاده شده بودم اون فقط یه بار و تا صبح کلی درد کشید و این که منتظر شیاف نباشین که هر هشت ساعت یه بار بیمارستان بده خودتون هر کجا که دردتون گرفت یدونه استفاده کنید خیلی کمک بود و من متاسفانه همون سر دردی که تو اتاق داشتم بعد از سه روز بازم همچنان دارم و این به شدت اذیتم می‌کنه درسته همینقدر سخت بود ولی بازم خدارو شکر که بچمو تونستم صحیح و سالم بغل بگیرم و برای شما هم این حس رو آرزو میکنم
مامان رونیکا💗محمد مامان رونیکا💗محمد ۱ ماهگی
پارت دوم
توی ریکاوری پسرم اوردن گفتن بهش شیر بده پرستار گذاشتش رو سینه ام شیر خورددیگه ساعت سه منو اوردن بخش حالم خوب بود ولی هنوز بی حس بود پاهام اومدم بخش همه توی اتاقم منتظرم بودن منو بچه را دیدن پرستار بیرونشون کرد مامانم همراه موند حدود ساعت 6 بود بی حسی رفت خیلی درد غیر قابل تحملی نداشتم اومدن زیرم عوض کردن دوتا شیاف گذاشتن برام حالم بهتر شد هر چند ساعت خودشون مسکن میزدن و شیاف میزاشتن ساعت 10 شب بود پرستارم اومد یه مسکن زد گفت نیم ساعت دیگه شروع کن ب خوردن مایعات تا بیایم از تخت بلندت کنیم همه چی خوب بود مایعات خوردم اومد سوند جدا کرد دستمو گرفت خیلی آروم شاید نیم ساعت طول کشید تا تونستم بلند شدم راه رفتم ولی اونقدر سخت نبود قابل تحمل بود تا فردا صبحش همه چیزم خوب بود حدود ساعت 9 بود درد عجیبی پیچید توی شونه هام که فقط داد میزدم و گریه میکردم که پرستار برام کیسه آب گرم اورد مسکن زد بعد ده دیقه آروم شدم کل درد شدید من اون عوارض بی حسی بود که زد به شونه هام دیگه همه چیز خوب بود ساعت 7 غروب هم مرخص شدم
سوالی داشتید در خدمتم
مامان 🩷 نیهان 🩷 مامان 🩷 نیهان 🩷 ۲ ماهگی
ادامه تجربه زایمان🤭
من روز قبلش رفته بودم سونو و دخترم هنوز بریچ بود تو بیمارستان چند بار معاینه کردن و سونو کردن دیدن آره بریچه امروز تو بیمارستان کلا ۴ تا سزارینی بود من ساعت ۱۰ و نیم رفتم زایشگاه دیگه تا نوبتم بشه و معاینم کنن شد ۱۲ ظهر تو اتاق عمل بهم بی حسی زدن که سریع پاهام داغ شد اصلا هیچی حس نمی‌کردم تو سرمم هم به چیزی زدن که گیج شدم تو خواب و بیداری بودم و هیچی متوجه نمی شدم حتی نفهمیدم کی زایمانم تموم شده اونجا دخترم و نشونم ندادن بردنم ریکاوری نیم ساعت شایدم بیشتر اونجا بودم مدام چکم می کردن وای من و یه لرزی گرفته بود انگار سرما تو عمق استخونم بودم ، اومدن شکمم و فشار دادن که چون بی حس بودم هیچی نفهمیدم سه بار فشار دادن تو ریکاوری بعد بردنم تو بخش تو اتاق اونجا دخترم و نشونم دادن 🥹🥹🥹🥹 یه بار دیگم شکمم و فشار دادن که چون بی حسی ها رفته بود واقعا درد داشت اما الان خداروشکر من و دخترم خوبیم هر ۴ ساعت هم شیاف میزنم واقعا جوابه و درد بخیه ها مثل پریودیه و قابل تحمله مدام راه میرم گردنم خیلی درد گرفته بود گفتن راه بری خوب میشی که بله خوب شد ، تجربه سزارین خوب بود اصلا اینطور که اطرافیان بد تعریف میکردن نبود فقط مشکل اینجاست شیر کم داری تا چند روز اول من اینقدر سینه هام و ماساژ دادم تا یکم شیر بیاد 🥲 دیگه از بیمارستان هم بگم واقع بیمارستان تمیز و خوبیه پرستاراش همه مهربونن و خانم دکتر زهرا موهبتی من و سزارین کرد فقط دانشجو داره که اونا فقط نگاه میکنن معاینه با دکتر با ماما هست دانشجو ها کمک حالن و نوار قلب میگیرن و بقیه کارا
مامان مهنا مامان مهنا روزهای ابتدایی تولد
تجربه سزارین بیمارستان صارم پارت ۲
.
راستی سوند رو توی بی حسی زدن برام و هیچی حس نکردم. بعدش بردنم ریکاوری و از همونجا دردم شروع شد. اما هرچی گفتم درد دارم برام مسکن نزدن برام و گفتن باید بری بخش. حدود یه ربع ریکاوری بودم بعد رفتم بخش و اومدن بهم لباس پوشوندن و شورت و پوشک برام گذاشتن و شیاف گذاشتن برام. خیلی پرسنلش مهربون بودن و عین مادر رفتار میکردن اصلا نمیزاشتن آدم خجالت بکشه . خلاصه کارامو کردن و بعد بچه رو اوردن ولی داخل تختش بود و نمیتونستم ببینمش. توی بخش هم با وجود شیاف درد داشتم و هم دردای محل عمل بود هم درد پریودی. و از همه اینا بدتر ماساژ رحمی بود . تا وقتی بی حس بودم که چیزی نمیفهمیدم اما توی بخش اومدم بی حسیم رفت و هربار ماساژ میدادن واقعا درد وحشتناک داشت و عذاب میکشیدم. خونریزیمم زیاد بود و ماماها میگفتن باید زیاد ماساژت بدیم خطرناکه خونریزیت که انقدر شدیده. خلاصه تا میومد یه کم شیاف عمل کنه و اروم بشم میومدن ماساژ میدادن و درد وحشتناک میگرفت تو تنم