پارت ۶ زایمان

پاهام گرم بود و یه اخیش گفتم و دراز کشیدم اما بالا تنه من میلرزید که اونجا پرستار گفت پای چپت رو بالا بیار که نتونستم 🥲
یه پرده کشیدن جلوم و من چیزی نمی دیدم یه حالت سرما روی شکمم حس کردم که دکتر نترسیااا دارم ضدعفونی میکنم. بیست دقیقه دیگه شروع میکنم 😅 (من اینو میدونستم الکی میگن)
دقیق ساعت ۹ صبح بود که شکمم رو یه فشاری دادن یه صدای آب مانندی اومد اما صدای بچه رو نشنیدم و ندیدمش 🥺

بعد پنج دقیقه صدای بچه می اومد از پرستار پرسیدم صدای بچه منه؟😍🥹 گفت بجز بچه ی شما اینجا هیچ بچه ای نیست .
و بزرگ‌ترین اشتباهم این بود که کلی سرم رو چرخوندم تا پسرم رو ببینم 🥺 که موفق هم نبودم
بعد چند دقیقه خودشون آوردن کنار صورتم چسبوندن
انقد حس خوبی بود که حد نداره 🥺

مقالات مرتبط

سوال های مرتبط