۱۲ پاسخ

فقط‌بواسیرت بدتر نشد؟؟

ممنون از‌توضیحات خوبتون
وااای چه حس قشنگی‌
ممنون که برامون دعا کردی
و‌قدم‌کوچلوت‌مبارک باشه. ❤️❤️❤️❤️❤️

خداروشکر🥹😍 چقد حس خوبی گرفتم از اخر زایمانت🍃 قدم کوچولوت پر از برکت باشه براتون❤️

ممنون ک انقد قشنگ گفتی مبارکت باشه سالم و سلامت باشین

خداروشکر زایمان خیلی خوبی داشتی میشه بگی چیکار کردی قبلش ورزشی چیزی انجام دادی یا پیاده روی چی کارای که انجام دادیو میگی بی زحمت چون من زایمان قبلم ۴روز درد کشیدم نمیخام اینم مثل قبل بشه🥺

ب سلامتی گلممم پا قدمش پر از خیر و برکت نامدار و صالح باشه 😍😍
خیلیزدرد کشیدی؟؟
اپیدرال چی انجام ندادی؟

تی جانم مبارک باشه عزیزم ❤️😘
خیلی خیلی تبریک میگم
ان شالله خوش قدم و نامدار باشه زیر سایتون بزرگ بشه سرسبزی شو ببینید❤️😘😘😘
خیلی ممنون بابت اطلاعات عزیزم ❤️😘

عزیزم چن هفته زایمان کردی وزن نینی چقدر بود

دوساعت بعد زایمان چیکارمیکنن؟؟؟ بخیه میزنن دیگه چی؟
بعد خود ماما همراه بخیه میزنه؟؟؟

خداروشکر 😍 ایشالا همگی نی نی هامونو سالم و سلامت بغل بگیریم
مبارکت باشه عزیزم😍

مبارکه عزیزم
برش دادن؟

انشالله بسلامتی عزیزم
با تیغ بریدن؟ درد داشت کاش یکمی در این‌باره هم توضیح میدادی

سوال های مرتبط

مامان 𝑨𝒓i𝒂❤️ مامان 𝑨𝒓i𝒂❤️ ۱ ماهگی
مامان فرشته کوچولو مامان فرشته کوچولو ۲ ماهگی
پارت ۴
ولی بعد کلی ورزش اخرم با دست یه سانت وا میشد ولی عالی بود که بعد اون همه درد من درد نداشتم
دیگه رسیده بودم به ۹ سانت حس زور شدید داشتم سر بچه بالا بود دیگه انقدر زور زدم و سجده رفتم با انقباض که سر بچم اومد پایین دیگه ۱۰ سانت بودم ولی یه مانع بود تو واژن که با تمام قوا زور زدم بچه اومد تو کانال و دکترم اومد و بهترین بخیه ای که تو عمرم دیدم رو برام زد
دکتر موقر بهترین دکتر دنیا برای من تو کل بارداری بچمو گذاشتن تو بغلمو از شوق اشک ریختم
و اینم بگم من از ۴ سانت دیگه هیچچچچ دردی نداشتم
و الان تنها دردم بواسیرمه که خیلی بد شده چون قبل بارداری هم شدید بود و با زور زایمان خیلی بد شد
از طبیعی با اپیدورال خیلی راضی بودم
برای من بد درد که تازه فهمیدم ارثی از خاله هام هست باز نشدن دهانه رحم
عالی بود
بیمارستان پاستور بود شیفت صبح زایشگاه عالی بودن
و بیمارستان خوب بود
هزار بار بگردم طبیعی میارم الان خواهرخام غبطه میخورن به حال من بعد زایمان
و تخت بغل من ۵ نفر زایمان کردن و من هنوز بودم 😅
کسایی رو دیدم که ۸ سانت هم درد نداشتن
مامان مهتا💖 مامان مهتا💖 ۲ ماهگی
پارت2⃣
درداش برام قابل تحمل بود و با تنفس و ورزش ردشون میکردم .نیم ساعت بعدش اومدن معاینه ام کردن و نوار قلب جنین گرفتن که انقباضاتم خوب بود و دهانه رحم هم به ۴ سانت فول رسیده بود ‌.
که اومدن برام اپیدورال تزریق کردن .من روی تخت نشستم و اول همون جایی که میخواستن تو نخاع بزنن رو بی حس کردن با امپول و بعدش اپیدورال رو تزریق کردن من چیزی نفهمیدم خیلی.
فقط متوجه میشدم یه مایعی داره وارد لگنم و کمرم میشه انگار.همین
بعدش دردام خیلییی آرووم شد 🫠و درد حد یه انقباض کوچیک میگرفت .
ماماهمراهم هم اومد که هر چی از خوب بودنش بگم کم گفتم .عالی بود ❤️.بهم ورزش داد موقع انقباض هام و با تنفس میگفت کنترل کنم که اکسیژن کافی به نی نی برسه..
بعد ۲ ساعت رسیدم به ۱۰ سانت و فول شدم .دیگه ماماهمراهم بهم گفت فقط روی تخت دراز بکشم و زور بزنم .البته زور های کنترل شده جوری که انگار میخوای مدفوع کنی ...
تمام تلاشمون با ماماهمراهم این بود که بخیه نخورم .دیگه تقریبا سر بچه که کامل دیده میشد 👶🏻دکترم هم اومد .
اینم بگم چون اپیدورال بودم فقط حس فشار داشتم زیر شکمم و دردی نداشتم اصلا...
چند تا زور دیگه زدم موقعی که حس انقباض داشتم و سر بچه کا مل اومد بیرون و من خوشحال ترین بودم که بخیه نخوردم😄
مامان راܥ‌‌ࡐ‌ࡅ࡙ࡍ߭🩵 مامان راܥ‌‌ࡐ‌ࡅ࡙ࡍ߭🩵 ۱ ماهگی
تجربه زایمان پارت آخر♾️
بعد وقتی اینطوری گفتم گفتن فورا برو رو تخت دراز بکش ببینم سر بچه نیست؟
بله سر پسر گلم بود🥹
گفتن بدو تو اتاق زایمان منم مثل پنگوئن صدو هشتاد درجه پاهامو باز کرده بودم و میدوییدم🤣
رفتم رو تخت پاهامو دادم بالا یه چیزی مثل آب خنک بود ریختن رو واژنم یکم بی حس شد بعد یه آمپول زد کنار لبه های واژنم بی حس شد کامل
دیگه با تمام وجودم چهار پنج تا زور محکم زدم و ساعت ۲:۴۵ عصر روز شنبه پسر قشنگم ب دنیا اومد🥹
واییی خدا چ حس قشنگی بود اون لحظه
انشالله قسمت تمام اقدامی و چشم انتظارها بشه ب زودی😍❤️
وقتی دنیا اومد دیگه هیچ دردی نداشتم فقد گفت چندتا سرفه بزن تا جفت هم بیاد بیرون
بعدش دیگه ۲۰ دیقه طول کشید بخیه هامو زد و با گل پسرم اومدم تو بخش🥹🩵
و تا ۱ روز بعدش هم بستری بودم و روز یکشنبه مرخص شدیم🥲
نافش هم روز هشتم افتاد🫠
خیلی ببخشید ک تجربمو براتون دیر نوشتم🙏
روزهای اول خیلی سرم شلوغ بود این روزا هم مثل افسرده ها شدم خیلی تو خودمم ولی چون خیلی منتظر تجربه زایمانم بودین ب احترام خودتون براتون نوشتم
اگه کم و زیادی داشت دیگه ببخشید بیشتر از این نتوستم بهتر بنویسم🌹
مامان ویهان مامان ویهان ۲ ماهگی
زایمان طبیعی ( پارت پنجم)
درد داشتم و میگفتم چرا گریه نمیکنه گفتن گریه می‌کنه صدا گریه اش رو شنیدم گذاشتن رو قفسه سینم و همراه جیغ بچم همسرمم تلفن رو جواب داد قشنگ اولین گریه هاش و شنید و فقط سکوت کرد و تشکر میکرد ازشون منم خوشحال بودم باورم نمیشد از پسش بر اومدم بچه رو بردن تمیز کنن و بهم گفت دوباره زور بزن جفت بیاد بیرون و دوباره درد ولی این یکی فقط یکبار بود لااقل جفت اومد سبک بودم
یه چندبار محکم با دست فشار دادن رو شکمم که تخلیه بشه و رحم برگرده سرجاش خیلی درد داشت ولی خوشحال بودم
رفتیم مرحله آخر و بخیه بخیه که میزد صداش رو میشنیدم دیگه تحمل درد نداشتم التماس میکردم تورو خدا بی حسی رو بیشتر بزنید گفت زدم گفتم دیگه نمیتونم باز بی حسی زد ولی درد داشت هی می‌پرسیدم چرا تموم نمیشه گفت میشه اخراشه حدود های ۴۵ دقیقه فکر کنم بخیه زد و دیگه تمام شد
در آخر میخام بگم اون لحظه ها و ساعت ها خدا بهتون یه قدرت میده که باورتون نمیشه شاید اگر درد های دیگه بود تاب نمی آورد آدم و فراموش نمی‌کرد ولی انگار اون درد ها همشون برا همون لحظه اس
هر کی بهتون گفت دعا کنید دعاش کنید چون من به چشم دیدم معجزه دعای اون لحظه رو
اینم تجربه من سخت ولی شیرین ☺️
مامان مهرداد🫀 مامان مهرداد🫀 روزهای ابتدایی تولد
پارت چهار


همسرم مدام کنارم بود و میگفت تو میتونی اینقدر نگو نمیتونم.
دردام به جایی رسیده بود که موهای سرمو میگرفتم، چشمام از شدت درد باز نمیشد و انگار تو حالتی بین بیهوشی و بیداری بودم،صداهارو میشنیدم اما چشمامو نمیتونستم باز کنم .
مجدد ماما اومد و با معاینه سر بچه رو آوردن تو لگن
اینقدر شدت دردام زیاد بود که معاینه هارو نمیفهمیدن
و اصلا متوجه ساعت نبودم .
دیگه دکترم کم کم اومد و اتاقو آماده کردن برای زایمان
به دکترم گفتم شما گفتی لگنت کوچیکه و سربچه بزرگه ،قرار بود منو سزارین کنی گفت وقتی دیدم پیشرفتت خوب بوده گفتم حیفه
همسرم کنارم بود ماماهمراهمم حضور داشت
دو نفر دیگه هم کادر بیمارستان بودن با دکترم .

یه نفر رفت روی تخت و دو زانو وایساد و دو تا دستشو گذاشت رو شکمم و فشار میداد و کل وزنشو انداخته بود رو شکمم و ازم میخواستن زور بزنم .
فشاری که اون خانم میداد خیلیییی دردناک بود اصلا نمیتونم براتون توصیفش کنم.
اون خانم کلی فشار داد و گفت دیگه نمیتونم
و فکر کنین سه بار آدما عوض شدن و میومدن فشار میدادن شکممو تا بچه بیاد بیرون .
سربچه گیر کرده بود و دکترم میخواست با وکیوم بیارش بیرون که چند بار دیگه زور زدم و اومد .
اون لحظه ای که بچه اومد بیرون رو اصلاااااا نفهمیدم
همیشه فکر میکردم اون لحظه دردناک ترین لحظه باشه اما اصلا اینطوری نبود و اگه بهم نمیگفتن که بچه اومده اصلا نمیفهمیدم…
مامان قند عسلم🫀 مامان قند عسلم🫀 ۲ ماهگی
تجربه سزارین
دیگه اونجا اونقدر از حال رفته بودم که دیگه هیچ حسی ب پسرم نداشتم فقط ارزو کردم خدایا عاشق پسرم بشم ی حس پشیمونی داشتم میون اون دردها من رو بیهوش کردن و ساعت ۱۱ونیم به هوش اومدم اونقدر میلرزیدم که با صدای لرزان فقط پسرمو صدا میزدم (گرشااا) (گرشاااا) حدودا نیم ساعت بود که میلرزیدم دست شوهرم و مامانمو محکم گرفته بودم کم کم حالم بهتر شد و برام شیاف گزاشتن من خونریزی هم کردم و شکمم رو هم فشار دادن که خیلی درد بدی بود
از فرداش که سوند رو برداشتن من شروع کردم به راه رفتن و خوردن مایعات گرم هر لحظه حالم بهتر میشد و تمام کارام رو خودم میکردم و الان هم تموم کارامو خودم میکنم با وجود مادرم تنها بخش دردناک زایمانم فقط وقتی بود که ۱ساعت ونیم درد طبیعی کشیدم حالا بعضی از مادرایی که طبیعی زایمان میکنن و کلی ساعت درد میکشن واقعا خدا بهشون قدرت و قوت بدنی داده امیدوارم همتون زایمان راحتی داشته باشید فقط از فاطمه زهرا کمک بخواین و خدا در پناه حق باشید❤️
مامان دنیز مامان دنیز ۲ ماهگی
#تجربه سزارین پارت ۲
حالت تهوع شدید هم گرفته بودم ولی فقط حسشو داشتم بالا نمی اوردم بعد چند دقیقه دیگه صدای گریه بچه رو شنیدم اونموقع بود که انگار کل دنیارو بهم دادن و نا خودآگاه اشکام میریخت🥹بعدش تمیزش کردن و نشونم دادن و دیگه بردنش و بخیه هامم که دکتر زد تموم شد بردنم ریکاوری که نیم ساعت اونجا بودم که سردم نبود اما لرز داشتم تا نیم ساعت که بردنم تو اتاق و من پمپ درد هم خاستم که برام از اتاق عمل گذاشتن جابجام که کردن اومدم تو اتاق اصلا حرف نزدم و زیر سرم هیچی نگذاشتم چون اگه اینکارو نمیکردم بعدش سردرد شدید میگرفتی که خداروشکر من نداشتم
کم کم اثر بی حسی از بدنت میره ولی تا موقعی که بره یه حس عجیبی داشتم دوس داشتم همش پاهام سریع تکون بخوره
خلاصه اولی بود که دردم شروع شه سریع پمپ درد رو فشار میدادم حتما حتما پمپ درد بگیرین که خیلییی خوبه من فقط کل دردم تو این بازه زمانی یک روز بیمارستان اندازه درد پریودی بود راه رفتنش هم انچنان سخت نبود برام چون کم کم شروع کردم به بلند شدن نیم ساعتی طول کشید تا اروم بلندشدم دیگه خوب بود شما هم همینکار کنید حتما
مامان محمد حسن 🩵 مامان محمد حسن 🩵 روزهای ابتدایی تولد
از ساعت ۱۱ که ورزشارو شروع کردم خیلی سخت بود...فاصله دردا کم شده بود و شدتش زیاد یکی از ورزشا این بود که درد شروع می‌شد پاهامو میکوبیدم زمین اول پای راست بع پای چپ و این خیلی سخت بود که با وجود اون درد پا رو بیاری بالا بکوبی زمین بعد درد که قطع میشد کمر و باسن رو چپ وراست و حالت قر دادن انجام میدادم...ماما همراهم واقعا انگیزه می‌داد بهم یکی دیگه از ورزشا رو توپ بود که درد شروع میشد رو توپ بالا پایین میشدم درد که قطع میشد چپ و راست..از ساعت ۱۲ دیگه نتونستم ورزشارو ادامه بده دردا دیگه زیاد شده بود رفتم رو تخت برای نوار قلب همینطوری که رو تخت بودم ماما همراه موقع درد کمرمو ماساژ میداد خیلی خوب بود واقعا ماساژ رو من خیلی تاثیر داشت..چون میگف بعد ضربان قلب میریم سراغ ورزشا ولی وقتی دید ماساژ انقد تاثیرش خوبه همینجوری ادامه دادیم تا ساعت ۱و ربع اینا که گفتن فول شدی و آماده ای برای زایمان...این زورای آخر و شدتش خیلی مهمه هی باید نفس بگیری و زور بدی قسمت پایین مثل مدفوع کردن حدود ۴۵ دقیقه طول کشید تا دیگه نفس مامانش بدنیا اومد
و اونجا بود که سبک ترین آدم روی زمین بودم و دیگه هیچ دردی نبود بعد از اینکه بدنیا اومد گریه میکرد تا تمیزش کنن ولی وقتی گذاشتنش رو سینه ام آروم آروم شد و فقط نگاه میکرد از خدا میخوام همه ی خانوما این لحظه زو تجربه کنن
واقعا زایمان من جز زایمان های طولانی بود ولی خب خداروشکر که به سلامتی تموم شد و من از اون دردا هیچی یادم نمیاد
ولی به نظرم حتما ماما خصوصی بگیرید هم از لحاظ جسمی و هم روحی خیلی کمکتون میکنه💪🏻