پارت چهار


همسرم مدام کنارم بود و میگفت تو میتونی اینقدر نگو نمیتونم.
دردام به جایی رسیده بود که موهای سرمو میگرفتم، چشمام از شدت درد باز نمیشد و انگار تو حالتی بین بیهوشی و بیداری بودم،صداهارو میشنیدم اما چشمامو نمیتونستم باز کنم .
مجدد ماما اومد و با معاینه سر بچه رو آوردن تو لگن
اینقدر شدت دردام زیاد بود که معاینه هارو نمیفهمیدن
و اصلا متوجه ساعت نبودم .
دیگه دکترم کم کم اومد و اتاقو آماده کردن برای زایمان
به دکترم گفتم شما گفتی لگنت کوچیکه و سربچه بزرگه ،قرار بود منو سزارین کنی گفت وقتی دیدم پیشرفتت خوب بوده گفتم حیفه
همسرم کنارم بود ماماهمراهمم حضور داشت
دو نفر دیگه هم کادر بیمارستان بودن با دکترم .

یه نفر رفت روی تخت و دو زانو وایساد و دو تا دستشو گذاشت رو شکمم و فشار میداد و کل وزنشو انداخته بود رو شکمم و ازم میخواستن زور بزنم .
فشاری که اون خانم میداد خیلیییی دردناک بود اصلا نمیتونم براتون توصیفش کنم.
اون خانم کلی فشار داد و گفت دیگه نمیتونم
و فکر کنین سه بار آدما عوض شدن و میومدن فشار میدادن شکممو تا بچه بیاد بیرون .
سربچه گیر کرده بود و دکترم میخواست با وکیوم بیارش بیرون که چند بار دیگه زور زدم و اومد .
اون لحظه ای که بچه اومد بیرون رو اصلاااااا نفهمیدم
همیشه فکر میکردم اون لحظه دردناک ترین لحظه باشه اما اصلا اینطوری نبود و اگه بهم نمیگفتن که بچه اومده اصلا نمیفهمیدم…

۹ پاسخ

مبارکه انشالله

وای خوشا به حالت...الحمدالله که خوبی...
من تا ۹ سانت رفتم تهش سزارین شدم...و هنوز که هنوزه گریه میکنم چرا سزارین شدم😔

درخواست دوستی دادم قبول کن

منم يك ساعت بچه گبر كرد لگنم ي لبه داره ظاهرا ك بچه گير مبكنه و مثل شما رو شكمم بودن و بعدشم خون ريزي رحمي كردم

مبارک باشه عزیزم قدم نو رسیده
چه خوب طبیعی تونستی بیاری
الان حالتون خوبه شما و نی نی ان شاءالله؟

سلام قدم نورسیده مبارک باشه

وای دردناک ترین حالته ممکنه وقتی میان رو شکمه ادمو فشار میدن

دکترت کی بود؟

اخ فدات عزیزم چقدر اذیت شدی

سوال های مرتبط

مامان آقا کیان 🩵❄️ مامان آقا کیان 🩵❄️ ۱ ماهگی
پارت 3#

وقتی دکترم اومد و معاینه کرد گفت یه کوچولو آمپول فشار میزنیم بهت تا دردات بیشتر ولی تا یه کوچولو از اون سروم که وارد رگام شد رحمم خیلی سفت شد و فشار زیاد اومد رو من و سریع سروم و قطع کردن دوتا آمپول مسکن به رگ دستم زدن و اکسیژن وصل کردن بعدش کم کم حالم بهتر شد دردام قابل تحمل بود و ورزش هامو انجام میدادم فقط اون یه ساعت آخر که فشار میومد به مقعدم و دکتر میگفت زور بزن و از اون ورم که کمرم و دلم درد میکرد خیلی سخت بود ولی فقط همون یه ساعت بود که نباید جیغ بزنی باید تا جایی که میتونی زور بزنی
داشتم زور میزدم اومد معاینه کرد گفت ببرینش اتاق زایمان رفتم اونجا و دوبار زور میزدم زور آخری و با جیغ و فشار زیاد زدم که احساس کردم یه چیزی ازم اومد بیرون و باز دوباره همونو احساس کردم که اول سربچه بود بعدشم بدنش اومد بیرون که پسر گل مو گذاشتن رو شکمم و من واقعا دیگه هیچ دردی نداشتم و هیچی نفهمیدم و با پسرم حرف میزدم که روشکمم بود گریه میکرد و دکتر داشت تمیزش میکرد آنقدر حس قشنگی بود که نمیشه با پیام نشونش بدم و باید خود آدم تجربش کنه تا بدونه چقدر قشنگه و حس آرامش میده به آدم
مامان نِلین 🩷 مامان نِلین 🩷 ۱ ماهگی
پارت۲ ساعت۱۲ شب هم رفتم حالت سجده رو تخت تا بچه بیاد پایین تا ساعت ۱ ، دیگه ماما بهم گفت دراز بکشمو استراحت کنم تا موقع زایمانم برسه که باید زور بزنم جون داشته باشم، منم یه ساعت دراز کشیدم، دوباره رفتم رو توپ ، که دیگه انقباضامو حس میکردم با وجود اپیدورال اما قابل تحمل،دیگه احساس میکردم بچه خیلی پایین، معاینه شدم ۹ سانت باز بودم، ماما گفت بریم سر دستشویی بشین زور بزن ، رفتم ولی خیلی فشار رو پایین تنم حس میکردم ، ترسیده بودم، حس میکردم باسنم میخواد پاره بشه از فشار… ترسناک ترین قسمتش برای من فقط همین لحظه ای بود که سر توالت فرنگی نشسته بودم
دیگه گفتن بیا رو تخت، ساعت شده بود ۳نیم، من اومدم رو تخت ، دکترمم رسید ، خیلی قدرت برای زور زدن نداشتم ، با کمک ماما که رو شکمم فشار میاورد و چند تا زور، ساعت ۴ صبح ۲۰ دی بعد از ۱۹ ساعت با حضور همسرم زایمان طبیعی کردم وقتی بچه مو درآوردن، باورم نمیشد فکر کردم فقط سرش اومده بیرون که همسرم که کنارم بود گفت نه تموم شد زایمان کردی ، بعدم بچه مو اوردن بالا دیدم و راحت سرمو گذاشتم رو‌تخت، بچمم گذاشتن رو شکمم دیگه بخیه زدن دکتر رو خیلی نفهمیدم فقط یکم سوزش داشتم که لیدوکائین زد ، از دکترم بابت تعداد بخیه ها که پرسیدم گفت زیر ۱۰ تا شده …
مامان امیرماهان مامان امیرماهان ۲ ماهگی
تجربه_زایمان_طبیعی_پارت_۶

رفتم تو اتاق اتاقه که مخصوص زایمان بود.. فوق العاده دردام شدید بود.
تا دراز کشیدم دکتر گفت زور بده من هی زور دادم باز گفت خوب نمیدی زور بده منم وااااقعا با تمام توانم زور میدادم اما دکترم خیلی سرم غر میزد متاسفانه و میگفت همکاریت خوب نیست اینجوری پیش بری میبرمت سزارین هااا.. و واقعا از لحاظ روحی این حرفش اذیتم کرد چون طاقت یه درد دیگه نداشتم.
از طرفی حدود ۴ نفر دیگه هم اطرافم بودن که با دکتر و ماما همراهم نمیشدن ۶ نفر.‌
من خوابیده و ۶ تا سرم اطرافم!!
دیگه یک خانم تپل قد بلند با دستش شکممو شروع کرد فشار دادن.. جووووری فشار میداد که فکر میکردم الانه که بمیرم.. نفسم در نمیومد و جیغایی میکشیدم که تو کل عمرم اصلا نکشیده بودم..
و بچه از شدت استرسو فشاری که بهم اومده بود ضربان قلبش اومده بود پایین.
اون نتونست با فشاراش کاری کنه یکی دیگه اومد و به بقیه گفت فلانی تو دستاشو بگیر فلانی تو هم پاهاشو بگیر.. و خودشو کامل خودشو انداخت رو شکمم..
لحظات سخت و وحشتناکی بود.. به شدت خون از دست دادم.. که تو همین فشارا یهو بچه رو دکتر کشید بیرون.. منم بدنم آزرده و کوفته بود.. چون نه اپیدورال داشتم.. نه بیدردی وریدی نه حتی از این گازای انتونوکس! کاملا فیزیولوژیک زایمان کردم😟
اون لحظه حس کردم که دکتر بی‌حسی به واژنم زد.
بعد به متخصص بیهوشی گفت بهش بی دردی بزنید.. اونم اومد بهم گفت با هزینش مشکلی نداری؟ ۱۵۰۰ بود.. گفتم نه فقط توروخدا بزن طاقت بخیه ندارم.
و وقتی زد دیگه نفهمیدم چی شد.
مامان مهتا💖 مامان مهتا💖 ۲ ماهگی
پارت2⃣
درداش برام قابل تحمل بود و با تنفس و ورزش ردشون میکردم .نیم ساعت بعدش اومدن معاینه ام کردن و نوار قلب جنین گرفتن که انقباضاتم خوب بود و دهانه رحم هم به ۴ سانت فول رسیده بود ‌.
که اومدن برام اپیدورال تزریق کردن .من روی تخت نشستم و اول همون جایی که میخواستن تو نخاع بزنن رو بی حس کردن با امپول و بعدش اپیدورال رو تزریق کردن من چیزی نفهمیدم خیلی.
فقط متوجه میشدم یه مایعی داره وارد لگنم و کمرم میشه انگار.همین
بعدش دردام خیلییی آرووم شد 🫠و درد حد یه انقباض کوچیک میگرفت .
ماماهمراهم هم اومد که هر چی از خوب بودنش بگم کم گفتم .عالی بود ❤️.بهم ورزش داد موقع انقباض هام و با تنفس میگفت کنترل کنم که اکسیژن کافی به نی نی برسه..
بعد ۲ ساعت رسیدم به ۱۰ سانت و فول شدم .دیگه ماماهمراهم بهم گفت فقط روی تخت دراز بکشم و زور بزنم .البته زور های کنترل شده جوری که انگار میخوای مدفوع کنی ...
تمام تلاشمون با ماماهمراهم این بود که بخیه نخورم .دیگه تقریبا سر بچه که کامل دیده میشد 👶🏻دکترم هم اومد .
اینم بگم چون اپیدورال بودم فقط حس فشار داشتم زیر شکمم و دردی نداشتم اصلا...
چند تا زور دیگه زدم موقعی که حس انقباض داشتم و سر بچه کا مل اومد بیرون و من خوشحال ترین بودم که بخیه نخوردم😄
مامان آریا مامان آریا ۲ ماهگی
ساعت شش صبح بود که ماما اومد سرم زد اما سرم جدید یه آمپول فشار هم تو سرم تزریق کرد ساعت 9بود که من دردام شروع شد جوری که طاقتم طاق شده بود ساعت دوازده ظهر داد جیغ میزدم درخواست کمک داشتم ولی امان از یه کمک فقط گاز بی درد آورده بودن که رو من تاثیری نداشت تنفس هم رو من اثری نداشت و ساعت سه نیم بود که ماما اومد منو چک کرد اما یکی دیگه بود که سنشم بیشتر بود می‌گفت زور بزن پاهات باز کن دستات بزار زیر زانوت تا میتونی زور بزن نمی‌دونم چجور ولی موقع زور زدن اندازه اون آمپول فشار بهم فشار نمی‌آورده در واقع لگنم برای جوجم زایمان طبیعی عالی بود دکتر بدو بدو اومد لباس پوشید می‌گفت زور نزن درحالی که من زور نمی زدم بچه خودش بود که داشت فشار می‌آورد یهو دادزم سر بچه اومد بیرون و پسرم اومد دنیا من راحت شدم خوشحال بعد اون جفت اومد بیرون پسرم گذاشتن رو سینم بعدش گفتم بگیریتش از دستم نیفته چون لرز داشتم کلی بخیه خوردم شاید ده دقیقه داشتن بخیه میزدن الآنم خونم مرخص شدم دو روزه اینم داستان زایمان من😍
مامان نیل آی🩷 مامان نیل آی🩷 ۳ ماهگی
زایمان طبیعی ۴ ،ساعت ۵ اینا رفته بودم تخت زایمان، هی به خودم و همسرم فحش میدادم میگفتم این چه غلطی بود من کردم و اونقدر دردام شدید بود و خسته شده بودم که ۳۰ ثانیه که درد نداشتم خوابم میبرد که دیگه نمیتونستم زور بدم ،آوردن سرم فشار زدن که دردام بیشتر بشه و زورام بیشتر بشه ،دکترم میگفت زورات به درد نمیخوره اینطوری بشه باید سزارین بشی و بهم گفت برو بشین سرویس زور بده ،من که از شدت دردا نمیتونستم تکون بخورم اما راه دیگه نداشتم با همسرم رفتم سرویس و زور دادم چند تا ،دکترم گفت کافیه بیا ،رفتم رو تخت و دکتر به ماما گفت هر وقت زور داد تو هم شکمشو فشار بده نینی انگار یه جاییش گیر کرده که نمیاد ساعت ۶.۳۰ اینا بود و ماما یه جوری شکممو فشار داد که مردم هر چقدر بگم از دردش قابل تصور نیست و من غیر ارادی ماما رو هل دادم کنار که فشار نده و دکترم میگفت زورات به درد نمیخوره منم نمیدونستم دیگه چیکار کنم فقط میخواستم از اون همه درد خلاص شم یه بارم توضیح داد که چه جوری باید زور بدم و من دقیقا همونطوری زور دادم و ماما همزمان فشار داد و ۲ ۳ تا زور دیگه دادم و نینی ۶.۵۰ به دنیا اومد
مامان جوجه پنبه مامان جوجه پنبه ۳ ماهگی
مامان فسقلی مامان فسقلی روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان قسمت پنجم

خلاصه اومدن کیسه ابمو بزنن
زنه گفت پاهاتو قشنگ باز کن تا جایی که میتونی ،کلی ام نوار بهداشتی و اینا گذاشتن زیرم ،هرچی دستشو فشار میداد می‌گفت آنقدر بالاعه که دستم اصلا نمی‌رسه ،یعنی قشنگ تا مچ دستشو داخل کرده بود ،چه دررررردی داشت😭
آخرش نتونست و خود دکتر رو صدا کرد
دکتره اومد دوباره اونم همین کارو کرد هرچی فشار میداد دستشو داخل و بیشتر دستشو میکرد داخل می‌گفت اصلا آنقدر بالاعه که دستم نمی‌رسه
یه چیز لوله ای درازی بود اونو آورد همراه با دستش کردش داخل و به اون یکی دکتره و پرستاری که اونجا بود گفت از بالا شکمشو محکم فشار بدید
انقدددر درد داشت که التماسشون میکردم😭 میگفتم ولم کنید ،نمیخوام،میخوام برررم..😭
اون لحظه دلم میخواست بیرون میبودم،پیش همسر و مادرم می‌بودم
دلم میخواست شوهرم کنارم باشه برم بغلش آروم شم ولی خب نمیزاشتن که..😭😥
الآنم که میگم اشکم سرازیر شد..
پاهامم محکم گرفته بودن
خلاصه کیسه آب زده شد و یهو کلی آب ریخت ازم ،کلی ام خون ازم اومده بود
مامان 🩷ماهلین🩷 مامان 🩷ماهلین🩷 ۲ ماهگی
پارت دوم:

ساعت ۶ و نیم بود که پرستار اومد و بهم آمپول فشار زد،از یه نیم ساعت بعدش دیگه دردا اومد سراغم،اولش هر ده دقه بود و قابل تحمل ،رفته رفته رسید به هر ۵ دقه و دیگه قابل تحمل نبود دردام،پرستار اومد معاینه م کرد و گفت ۲ سانتی ولی دردام برا ۲ سانت خیلی زیاد بود ،ساعت شد ۹ و نیم گفتم برام آمپول اپیدورال بزنین پرستار زنگ زد به دکتر ولی دکتر قبول نکرده بود گفته بود نه و کپسول فشار براش بیارین ،دیگه من از درد داد میزدم ولی کپسول فشار رو نمیاوردن یه ساعت طول کشید تا کپسول رو آوردن اومد آموزش داد و استفاده کردم ولی هیچ تاثیری روی کم شدن دردام نداشت اتفاقا وقتی استفاده میکردم دردام بیشتر میشد گذاشتمش کنار ولی پرستار اومد گفت اینو استفاده کنی کمک می‌کنه دهانه رحمت بیشتر باز بشه و بچه بیشتر بیاد پایین ،دیگه با هزار زور و زحمتی بود استفاده کردم ،احساس دستشویی داشتم ولی نمیذاشتن برم می‌گفتن احساس زوره نه دستشویی ،اگه هم داری رو تخت دستشویی کن
رسید دم ظهر و موقع اذان،صدای اذان اومد نهار برامون آوردن و منم گشنه ولی از شدت درد نمی‌تونستم بخورم دیگه دیدم تحمل ندارم و احساس میکردم دسشویی بزرگ دارم داد زدم خانوم پرستار من احساس زور دارم نمیتونم دیگه تحمل کنم اومد معاینه کرد و گفت ۶ سانتی فوری ببرین اتاق زایمان،ویلچر آوردن و منو بردن اتاق زایمان ساعت ۱۲ و ربع بود که من رفتم انقد داد زده بود لبام کویر شده بود و گلوم واقعا احساس میکردم پاره شده بدجور درد میکرد
مامان فرشته کوچولو مامان فرشته کوچولو ۲ ماهگی
پارت ۴
ولی بعد کلی ورزش اخرم با دست یه سانت وا میشد ولی عالی بود که بعد اون همه درد من درد نداشتم
دیگه رسیده بودم به ۹ سانت حس زور شدید داشتم سر بچه بالا بود دیگه انقدر زور زدم و سجده رفتم با انقباض که سر بچم اومد پایین دیگه ۱۰ سانت بودم ولی یه مانع بود تو واژن که با تمام قوا زور زدم بچه اومد تو کانال و دکترم اومد و بهترین بخیه ای که تو عمرم دیدم رو برام زد
دکتر موقر بهترین دکتر دنیا برای من تو کل بارداری بچمو گذاشتن تو بغلمو از شوق اشک ریختم
و اینم بگم من از ۴ سانت دیگه هیچچچچ دردی نداشتم
و الان تنها دردم بواسیرمه که خیلی بد شده چون قبل بارداری هم شدید بود و با زور زایمان خیلی بد شد
از طبیعی با اپیدورال خیلی راضی بودم
برای من بد درد که تازه فهمیدم ارثی از خاله هام هست باز نشدن دهانه رحم
عالی بود
بیمارستان پاستور بود شیفت صبح زایشگاه عالی بودن
و بیمارستان خوب بود
هزار بار بگردم طبیعی میارم الان خواهرخام غبطه میخورن به حال من بعد زایمان
و تخت بغل من ۵ نفر زایمان کردن و من هنوز بودم 😅
کسایی رو دیدم که ۸ سانت هم درد نداشتن
مامان تیـــام (کُنجد) مامان تیـــام (کُنجد) ۲ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی🤰🏻
پارت پنجم🙋🏻‍♀️

یه حالت خوابالوییه خوبی بهم دست داده بود☺️
یه چیزایی رو که یادم نمیاد😂
ولی همشرم میگفت اینقدر اروم بودی اصلا درد نداشتی و همش میگفتی میخوام بخوابم
ولی دردارو متوجه میشدم ولی خیلی کمتر
دلم میخواست بخوابم که دکتر گفت بخواب ولی بعد از کم شدن اثر مسکن دردا هی زیاد تر میشدن
یه اتفاق نادر از نظر دکترم که برام پیش اومده بود، این بود که دهانه رحم باز شده بود ولی واژن باز نشده بود😬
یادمه دکتر به ماما میگفت من سر به اون بزرگی رو چطور از سوراخ به این کوچیکی بگیرم😕
نه به بعضیا اینقدر گوشتشون زود پاره میشه نه به فرزانه که سفته گوشتش🙄نمیدونم تعریف کرد یا کوبید😂😂😂

دکتر گفت بخاطر سفت بودن گوشتت واژن هنوز باز نشده
برای همین پوزیشن سجده رو بهم داد
که تو هر درد، من نفس بگیرم، زور بزنم و دکتر همزمان معاینه کنه😬
هربار معاینه واقعا بد بود، من دردی حس نمیکردم بخاطر معاینه دکتر ولی سر بچه رو فشار میداد داخل تا بچه خودشو هل بده سمت بیرون و باعث باز شدن و سریع شدن روند زایمان بشه که با هربار فشار کلی آب ازم میریخت...
مامان 💗👶🏻panah مامان 💗👶🏻panah ۲ ماهگی