تاپیک جدید
شیردهی در روزهای اولیه ی بعد از زایمان
آغوز و شیر سفید
.
.
.
یادمه پسرم بدنیا اومده بود تو پنج روزگیش دیگه نتونستم طاقت بیارم به شوهرم گفتم بریم دکتر مامانمم مراقب من اومده بود خونمون بعد زایمان همه باهم رفتیم فوق تخصص به دکتر گفتم بچم اصلاااااا نمیتونه شیر بخوره سینه ی چشمم که کلا زخممم شده بود نوکش گفتم گشنشه تروخدا ی کاری کنید دکتر کلییی نویانو معاینه کرد از پوشک و شکم و پهلو و همه همه جیش و پی پیش از همه چی پرسید آخری شوهرم که رفته بود دارو بگیره دکتر اومد پیش من و مادرم گفت به به شیر بده منم گرفتم زیر سینم گفتم نگاه کنید آقای دکتر نمیخوره
ی آمپولی آورد با اون نوک سینما کشید داخلش آیییییی خیلی درد داشت خصوصا اون سینم که زخم شده بود گفت شیر داری که مادر چقدرم خوبه
بعد اومد جلو گفت نهههه نمیخوره نه چرا به بچه انرژی منفی میدی بهش بگو آفرین تشویقش کن تا اونم خوب بخوره بعدشم چرا استرس و اضطراب و گرما داری آروم باش آروم باش
از اتاق شیردهی رفت بیرون
منم حالت گرفتن نوزادو که دکتر بهم یاد داد رو گرفتم نویانو گذاشتم زیر سینم یعنی باورتون نمیشه بگم وقتی تشویقش میکردم عین ی گل خوشبوی بهاری گل از گلش باز شد و شیرو کامل خورد
دکتر بهم گفت هروقت خودش خواست شیر بده هروقت خودش سینه رو داد بیرون از زیر سینه بلندش کن
راستی برای رفلاکس و کولیک هم اگه سوال داشتین بگین تو تاپیک بعدی راجع به اون صحبت میکنم

تصویر
۱ پاسخ

من دخترم قدرت مکیدن نداشت قطره قطره با قطره چکان میدادم بهش خیلی روزای بدی بود

سوال های مرتبط

مامان مهربون مامان مهربون ۱۱ ماهگی
من به خاطر شرایطی بدی که داشتم نتونستم به بچم درست و حسابی شیر بدم و دخترم عادت کرد به شیشه شیر متاسفانه و دیگه سینه ی منو نگرفت،با اینکه شیرم خیلی زیاد بود و فواره میزد و سینم انقدر سنگین میشد مجبور میشدم زیر دوش آب گرم بدوشم،سعادت شیر دادن به بچم رو نداشتم😔 با اینکه شیرم زیاد بود اما نمیخورد و میک نمیرد و کم کم شیرم خشک شد،البته هنوزم اگه فشار بدم چند قطره ازش میاد...
خیلی تلاش کرده بودم،آب قند زدم،روی سینه شیرخشک ریختم با سرنگ،رابط سینه گرفتم،انواع پوزیشن ها و صداهای مختلف رو امتحان کردم،اما هیچ کدوم بچم رو به سینم برنگردوند.
حس عذاب وجدان شدیدی دارم،حس میکنم بچم منو دوست نداره و مادر رو نمیشناسه،حس میکنم خدا منو لایق شیردهی ندونست،لایق ندونست تا از شیرم بچم تغذیه بشه
دیشب تو مهمونی که داشتم برا بچم شیرخشک درست میکردم،عمه ی شوهرم به مادرشوهرم گفت از اول شیرخشک میداد؟
بعد مادرشوهرم گفت آره دیگه چون شیرش کم بود بچه نمیگرفت اینم شیرخشک داد،بعد با یه حالت آخه بیچاره ای منو نگاه کرد
درصورتی که اصلا اینطوری نبود ماجرا....
خیلی دلم شکست،دلم میخواد یه بچه دیگه بیارم تا هرجوری هست بتونم بهش شیر بدم
تو مهمانی ها همش میترسم برا بچم شیر درست کنم،چون باز هرکی ببینه حرف میزنه و ایراد میگیره یا نصیحت میکنه و از خوبی های شیر مادر میگه...
من که عاشق شیردادن بودم،مگه دست خودم بود؟
مگه زوری شیر رو از بچم گرفتم؟خیلی فشار بدی روم هست...
مامان 🌟آرام جانم🌟 مامان 🌟آرام جانم🌟 ۹ ماهگی
سلام خواهرا عزاداریتون قبول . من سوال دارم لطفا جواب رو کامل بدید
من بچم کلا شیر خشکی شد و بعدش شیرم رو خشک کردم
اوایل بچم خیلی زیر سینه بود و اصلا خواب درست نداشت و همش میخواست زیر سینه باشه و بهداشت سینم رو تست کرد و گفت شیرت عالیه پس چرا همش میخواست سیر سینم باشه ؟؟ چرا مثلا نمیخورد و یه دوساعت بخوابه بعد دوباره بخواد فقط ۵ دقیقه میخوابید دوباره پامیشد شیر میخواست با اینکه سینم رگ میکرد و شیرم زیاد بود واقعا برام سواله خواهرا همه بچه ها صبح تا شب و شب تا صبح زیر سینه هستن پس کی کاراشون رو میکنن ؟ من بعد سینم زخم شد خیلی بددددد و عفونت کرد و خون و چرک ازش میومد تا امدم به سینم برسم شیر خشکش دادم بعد که خوب شد سینم رو دیگه نگرفت😭😔احساس میکنم خیلی کم کاری کردم الان دارم فکر میکنم ولی اون موقع اوضاع روح و جسمم داغون بود و توان اینو نداشتم هی بدوشم و بهش بدم دیگه نمیرسیدم به کارای دیگه و خواب و خوراک نداشتم و اعصابم ضعیف
خیلی دلتنگ میشم چرا من لیاقت نداشتم به بچم شیر بدم اصلا بچه دار شدم بزارمش زیر سینم آرامش بگیرم .خدایا منو ببخش
یعنی فقط میگفت من سینت رو میخوام صبح تا شب باورتون میشه دوساعت مک میزد وقتی خوابش میبرد میزاشتمش زمین دوباره بیدار میشد شیر میخواست یعنی اوایل همه اینطورن؟
مامان مهراد مامان مهراد ۹ ماهگی
ادامه از تاپیک قبل
بیمارستان دیگه کارای بستریمو انجام داد، همه نگران بودن ولی من سعی میکردم آروم باشم و بگم همه چی خوبه، وقتی وارد اتاق عمل شدم به دکتر گفتم من یه لیوان آب هویج خوردم گفت پس نمیتونم بیهوشت کنم و بی حسی از کمر، گفتم کمر درد نگیرما میترسم، گفت نه، خیلی خیلی میترسیدم اما بشدت حفظ ظاهر میکردم😅بی حسی رو زدن بهم و میگفتن اصلا تکون نخور، یه پرستار مردم اونجا بود که کله منو محکم به سمت پایین نگه داشت که تکون نخوره، وخیلی خوب بود، موقع تزریق اصلا درد نداشتم یعنی از یه آمپول معمولیم کمتر درد داشتم، بعدش دراز کشیدم و پاهام یواش یواش شروع کرد به گز گز کردن، بعد بهم میگفتن پاهاتو تکون بده که نمیتونستم و راستش ازین موضوع خنده م میگرفت🥴بعد برش انجام شد و من راستش میفهمیدم😐البته هنوزم نمیدونم توهم میزدم یا میفهمیدم چون پزشکم میگفت بابا من هنوز برش نزدم که، اما درد اصلا اصلا، بعد یهویی فشار آوردن به زیر قفسه سینم که خب حس جالبی نبود و یکم درد داشت، پزشکم میگفت بخاطر اینه که برشت خیلی کوچیکه و میخوام بچه با فشار خارج بشه، و بعد زندگی مامان به دنیا اومد😍👶آوردنش بالای پرده، بچم ترسیده بود چشماشو باز باز کرده بود و از گوشه چشم نگاهم میکرد، بردنش برای وزن، من اصلا سر و گردنمو تکون نمیدادم حتی پزشکم گفت نگا کن به بچت گفتم نه کمر درد میشم😅گفت الان مشکلی نیست، خلاصه بعدم آوردن چسبودنش به صورتم انقد آروم بود هیچی نمیگفت،ازم فیلم و عکس گرفتن و بعدا بهم دادن، خیلی حس زیبایی بود، بعدش رفتم ریکاوری و به پزشکم گفتم قراره شکممو باز فشار بدین؟ یکم معاینه کرد و گفت نه
ادامه در تاپیک بعدی
مامان یاسین مامان یاسین ۸ ماهگی
چنددفعه بود که یاسین پی پی میکرد و نشت میداد به لباسش ، بعد دو سه ساعت میومدم بشورم میدیدم دور تا دور اونجایی که پی پیش ریخته رو لباسش یه هاله ی نارنجی مایل به قرمز افتاده 🤕 انگار آب پی پیش این رنگی بود
یبارم اومدم پوشکش عوض کنم اون کش های کنار پوشک قرمز خیلی کمرنگ مایل به نارنجی بود
با اینکه چون شیرخشک هم با شیر خودم میخوره پی پیش سبزه .
منو میگین که اینقد ترسیده بودم 😖 فکر میکردم خونه
دیروز میخواستم بیام اینجا بگم همسرم گفت تو رو خدا اینجا چیزی نپرس یهو میان میترسوننت در صورتی که من مطمعنم چیزی نیست
گفت بزار من فردا از سرکار برگشتم از اونجا ظرف آزمایش مدفوع میارم ازمایشش میگیریم اگه مشکلی داشت میبریم دکتر جون دکتر هم میگه اول آزمایش بگیر بعد دوباره بیار. خلاصه امروز ظهر نمونه مدفوعش گرفتم با هزار ترس و لرز فرستادیم .
الان جوابش اومد همه چیش اوکی بود 😭😭🥲🥲🥹🥹😍😍
یعنی آدم خودش هرچیش بشه ولی به گلبول بچه اش طوریش نشه 🥲