۳ پاسخ

عافیت باشه واقعا خدا قوت منم پسرم مریض شده تب داره بیدارم

اختلاف سنی بچه هات چقدره ؟

منم درحال کاردستی درست کردنم برای دخترم.پسرم هم بیداره برااونم همزمان دارم درست میکنم.دوروز شهرستان بودم.شنبه رم غیبت کرده نرفته مدرسه.شب رسیدم.اول پسرمو بردم دکترپاشو دید بعد رفتم مقوا رنگی و چسب خریدم ساعا ۱۰ اومدم خونه شامشونو دادم دخترمو خوابوندم وسیله هارو یکم مرتب کردم.کاردستی درست کردم.الانم دارم میخوابم هنوز پسرم بیداره.تو ماشین توی راه خوابیده بیدارشده خوابش نمیاد..صبحم ۶ باید پاشم.اول دختربره مدرسه بعد پس بره ازمایش خون.شوهرم هم میره دوبازه شهرستان. باید تودم دخترمو ببرم مدرسه و بیارمو به خونه،زندگی برسم.توی،هفته ی ۳۱بارداری ک تو اون به هم ریختگی هورمونام.تو اون سنگینی و کمردردو شکم دردو معده دردم.همه مشکلات دارن عزیزم.خدا سلامتی بده

سوال های مرتبط

مامان جوجه ها مامان جوجه ها ۳ سالگی
سلام خانوما، مامانایی که دوتا بچه یا بیشتردارین، شما هم بچه اولتون رو بیشتر دوست دارین؟ یا من خیلی غیرعادی ام😔من دوتاپسردارم یه سه سال وچهارماهه یه دونه ۴۰ روزه، از ترس اینکه اولی غصه نخوره کلا زیادبچه دومم رو بغل نکردم بلندبلندنازش ندادم مثه یه پرستارکهنه شو عوص میکنم به موقع حموم میبرم نگرانم سردش یا گرمش نشه ده روز اول یه سره شیر دوشیدم بهش دادم که زردی ش بالانره با اینکه بی حسی سزارین اذیتم کرده بودو اصلا حالم خ وب نبود، بعداون شیرم سیرش نمیکردوکمکی شیرخشک دادم بانظردکتر
شاید روزی یه بارمن با شیشه شیربهش شیربدم بقیه دفعات یا پدرش میده یا مادرمن یا بقیه اطرافیان اگه باشن، اون موقع که اولی نوزادبود وقتی گریه میکرد بغل کسی آروم نمیشد تا من بغل میکردم اما این بپه اینطوری نیست
منم دلم براش تنگ نمیشه
اگه من اتاق بخوابم اون توی سالن، اصلا برام مهم نیست
انگارخیلی کمتر از اولی دوسش دارم نمیدونم چرا ایمطوری شدم، انگار ذهنم میگه تو فقط باید رادمهرو دوست داشته باشی😔😔😔خیلی ناراحتم از خودم
مامان پریناز مامان پریناز ۳ سالگی
قبل اقدام به بارداریم با خودم فک نیکردم میگفتم وای یک بچه ناز اروم خدا بهم میده بشه سه چهارسالش بره تو اتاقش بازی کنه منم براش غذاهای خوشمزه درست کنم باهم دونفری کیف کنیم ناهار بخوریم بعد بیایم رو تخت هرروز ظهر همدیگ بغل کنیم بخوابیم عصرا کلی با هم خوش بگذرونیم با خودم ببرمش ارایشگاه موهاش دائم خشگل کنم ببافم یک سره با هم خوش بگذرونیم وای چقد بچه خوب قشنگ خلاصه این رویا بامن همراه بووووود تا الان که دقیقا رویای دختر سه چهارساله که تو رویاهام بود شکرخدا خدا براورده کرد ولی با یک سری تغییرات دخترم اصلا اروم نیس اصلا ننیره تو اتاقش بازی کنه یک سره از صبح به جونم نق میزنه یک سره جیغ داد من درحال اشپزی پریناز جیغ گریه که بیا بامن بازی کن بیا با من بازی ارایشگاه این چیزا که هیچی دسشویی باید با خواهش التماس برم تورو خدا وسط بازی بزار برم دسشویی 🤣🤣🤣🤣🤣برا خواب خودش نمیخوابه که هیچ خودمم به زور از دستش فرار کردم بدو بدو اومدم رو تخت دائم دارم میگم تورو خدا پریناز باهات کلی بازی کردم خسته شدم بزار برم یک کم استراحت کنم 🤣🤣🤣🤣همین خل ساده بودم نسبت به بچه ها زخم خورده هایی که مثل من یک رویای دیگ داشتن یک چیز دیگ شد دستا بالا
مامان جوجه ها مامان جوجه ها ۳ سالگی
سلام به همه خانوما من ۲۲ روز پیش سزارین کردم دومین سزارینم بوده
سراولی داخل شکمم خیلی خیلی دردداشت تا نزدیک چهارماه از زیرناف تا محل برش میسوخت رفتم دکتر گفت جفتت خیلی جوان وبزرگ بود و کندنش ز رحم زخم بزرگی درست کرده وتا یه مدت درد همرات میمونه که بعدچهارماه تموم شد من تمام اون مدت شکم بند زایمان رو محکم میبستم طوری که روی زخممو کامل میپپوشوند و خیلی با شکم بند دردم کم میشد حموم میرفتم مثلا درد رو متوجه میشدم
به همه هم میگفتم بعدسزارین شکم تون رو ببندین
این دفعه بخیه م از دفعه قبل بهتره تا ۸ روز که چسب ضدآب روی بخیه م بود شکم بندرومحکم میبستم یکی هم بالاترمی بستم چون کمرم خیلی دردمیکرد اون کمکم میگردصاف واستم یه چادرکمری هم مثه مادربزرگای قدیم می بستم از روزی که چسب رو برداشتم دیدم یه طرف بخیه م میسوزه دهمین روز رفتم بخیه رو کشیدم دکترگفت همون طرف هنوز بدنت نخ رو آزاد نکرده تا بخیه م روکشید مردم از درد، گفت تحمل کن بذاربکشم، از همون وقت کل بخیه م میسوزه به عمق دوسانت انگار تازه چاقو خورده اصلا نمیتونم شکممو ببندم راه میرم همه جام دردمیکنه شکمو ببندم هم یه سره باید سرپابمونم یا درازبکشم همین که بشینم شکم بندمیخوره به زخمم آه از نهادم پامیشه باید چیکارکنم ؟ کسی میدونه؟ به دکترگفتم گفت زود خوب میشه ولی الان دوازده روزه من دردوسوزش دارم موندم اصلا چیکارکنم شکمم هم داره میادجلو