سلام خانما ه موضوعی می‌خوام براتون تعریف کنم ببینید حق با کیه اگه واقعاً حق با من نیست دوباره برم و دلجویی کنم اوایل مهر یعنی حدوداً ۳ مهر اینا من و پسرم رفتیم مدرسه جدید چون پسرم نمی‌موند منم می‌نشستم پشت کلاس داخل کلاسشون یه پسری بود که خیلی خیلی شلوغ و بی‌تربیت بود عنی یه چیزی میگم و شما یه چیزی می‌شنوی بیچاره معلم از دستش به ستوه اومده بود بعد چون پسر من تازه رفته بود من به معلم می‌گفتم اینو با یکی دوست بکن که جذب کلاس بشه معلم پیش هر کسی که می‌برد پسر من بشینه اون پسره می‌رفت تو گوش اونی که پیش پسرم نشسته می‌گفت اگه با هاکان دوست بشی دیگه من با تو دوست نمی‌شم و کم کم دیگه اجازه نداد هیچکس با پسر من دوست بشه و پسر منم گریه می‌کرد که این اجازه نمیده من با کسی دوست بشم من رفتم با مهربانی بهش گفتم این کارا رو نکن بزار با هم دوست باشیم براش خوراکی بردم و گفتم ببین اینو هاکان برای تو آورده تا با هم دوست بشین پسره اونقدر بی‌تربیت بود که برگشت به من گفت من احتیاجی به خوراکی شما ندارم کلاً الکی با پسر من لج افتاده بود زم من به آرامی خوراکی رو براش باز کردم و گفتم حالا اینو بخور حالت جا بیاد بعد پسر من که می‌خواست نقاشی بکنه می‌رفت تمام مداد رنگی‌هاشو دونه دونه پرتاب می‌کرد علم از هر طرف کلاس مداد رنگی‌ها رو جمع می‌کرد و می‌آورد ادامه توکامنت

۲۳ پاسخ

من بودم پارش میکردم

یه روز دیدم پسر من داره با شدت گریه می‌کنه رفتم جلو و گفتم چی شده اونقدر داشت گریه می‌کرد که از گریه کبود شده بود گفت ایلیار دست منو گذاشت بین مداد و با فشار دستمو فشار داد با اینکه عصبی بودم ولی باز به الیا چیزی نگفتم رفتم پیش مدیر و جریان رو گفتم نمی‌دونم این ایلیار بچه کدوم سرمایه‌داری هست که خیلی هواش دار مدیر گفت من بهش تذکر میدم بعد دو سه روز گذشت دوباره همون حرکت رو تکرار کرد و پسرم دوباره گریه می‌کرد با اینکه خیلی عصبی بودم ولی باز هم با الیار کاری نداشتم با آرامش بهش گفتم ایلیار لطفاً این کارو با هاکان نکن بابای هاکان پلیسه ها بعد دستمو کشیدم رو سرشو گفتم آفرین پسرم از این به بعد با هم دوست باشیم بعد از اون

خیلی صبوری کردی

ببین تو مسائل بین بچه ها دخالت مادرپدرا کار درستی نیست بچه ها وقتی وارد فضای اجتماعی میشن باید یاد بگیرن خودشون از خودشون دفاع کنن . شما نهایتا باید به مدیر و معلم و مادرش صحبت میکردی و ازشون‌میخواستین یا کلاسشو عوض کنن یا تهدید میکردی مدرسه اشو عوض میکنی . ولی در کل به نظرم به خاطر حرف شما نبوده اون بچه قطعا مشکل داشته یا لوسه و نازپرورده که این رفتارا رو داره باید ببرنش پیش مشاور

بنظره من تازه تو خیلی صبر کردی .بگو بچتو درست تربیت میکردی اگه انگشت بچه ی من میشکست تو جواب میدادی .وای من بودم همون اول بچشو دعوا کرده بودم حسابی

جریان پسر حدود دو سه هفته هم اومد مدرسه و چون پسر من دیگه راحت می‌رفت من دیگه نمی‌رفتم هفته پیش مدیر و مادرش اومدن جلوی منو گرفتن که تو به ایلیا گفتی بابات یه هاکان پلیسه و از اون روز ترسیده و دیگه مدرسه نمیاد خیلی ناراحت شدم و ازت دوستان گرفتم اومدم براش یه دونه کادو خریدم و بردم بهش دادم و گفتم که اینو بابای هاکان داده حالا پایین مهد پسرم خانه بازی هست پسر هر روز میاد و اونجا تا ظهر بازی می‌کنه و مامانشم میره خونه ولی حاضر نیست که بره کلاس امروز ازش می‌پرسم که چرا نمیری کلاس میگه من از کلاس بدم میاد معلم نمی‌ذاره من شلوغی بکنم بعد دوباره امروز ظهر مامانش اومده میگه می‌بینی چیکار کردی تو کاری کردی که بچه من دیگه نمیره کلاس واقعاً به نظر شما تقصیر منه به خدا خیلی داشت پسر منو اذیت می‌کرد یعنی نه تنها پسر منو بلکه کل کلاس رو اذیت می‌کرد

بزرگترین ترس من برای وقتی که دخترم بره مدرسع دقیقا همین مسئلس

شما بایست به معلمش میگفتی اونا خودشون کنترل میکردن الان همه چیزو به چشم شما میبینن بعدشم مگه معلم نبود ندیده چرا هیچ کاری نکرده

اتفاقا بهترین رفتار رو انجام دادی عزیزم ،اون بچه معلمش از دستش راحت شده ، مادرش باید بهش تذکر می‌داده نه طلبکار باشه

بخدا که خوب صبری داشتی.من همون بار اول چنان نسخه بچه رو میپیچیدم برای سالهاش باشه

بابادخوب صبر داری من اگه بودم مهد رو سرشون خراب میکردم یا دیگه بچم و نمیفرستادم اونجا اه اه طلب کارم شدن

خوب کاری کردی
میگفتی باباش میندازتت تو گونی میبرت بیابون
اگه هم مدیر گفت چرا گفتی میگفتی نه من فقط گفتم باباش پلیس اون زاییده افکار خودشه😂😂😂
خوب کردی من بودم میزدم تو گوشش

این همه صبوری کردی ی بار نگفتی برم مادرشو صدا بزنم تا تقی ب توقی خورده مادره اومده پیشت تازه شکایتم می‌کنه میگه تو مقصری عجب😐🤣

انقدر که این بچه تخسه بعید میدونم از پلیس ندیده بترسه خودتو مقصر ندون بهونشه مامانه هم اگر دیگه چیزی گفت بشورش

من که خوندم کله م داغ کرد چجور از الان بچه اینقدر عقده داره فردا بزرگ بشه ببین چی میشه بنظرم دیگه نه با مادرش حرب بزن نه با بچه ولش کن

توام میگفتی،برو از معلم وضعیت پسرت بپرس،چه قدر اذیت میکنه همه رو،دیدم تو نتونستی تربیتش کنی،من تربیتش کردم

والا خیلی صبوری کردی تازه
من بودم همون روز اول‌جرررش میدادم
ب مادرش میگفتی اینهمه صبوری کردم چقدر پسرم گریع میکرد و اذیت میشد شما جیزی نمیگفتی خوب کردم

نه عزیزم شما خیلی هم صبوری کردی با رفتار اون بچه.
مگه همسرشمارو دیده که مامانش چرت و پرت میگه😁
اصلا بنظرم توجه نکنید بهشون

ساده گیر آوردن نامردا

شما خوب رفتار کردی
به نظر مشکل خودشونه بچه خودشون مشکل داره یا بیش فعاله یا یه مشکلی داره

نه خوب کردی به نظرم خیلی صبور بودی من اگه بودم با مامانش دعوام میشد

آفرین به شما میدونم بچه هستن ولی اصلا نمیتونم صبر شما رو داشته باشم

تو که معذرت خواهی کردی هدیه هم گرفتی دیگه لازم نیست کاری واسشون کنی بچه پرو

سوال های مرتبط

مامان 🫶HAKAN🫶 مامان 🫶HAKAN🫶 ۴ سالگی
سلام مامانا من پسرمو پیش ۱ ثبت نام کردم، دوتا کلاس بودن پیش ۱و۲ که پیش ۱ از سه سال تو کلاسشون بودن، پسرم نرفت تو کلاس پیش ۱، گفت میخام برم اون یکی کلاس یعنی پیش ۲، چون هم فضاش بزرگتر و بهتر بود هم مربیش بهتر بود، البته خودمم با پسرم هم نظرم چون مربی اون کلاس اصلا کنترل کلاس دستش نبود و کلا عکس العمل خاصی نداشت، مربی باید با رفتارش و حرفهاش بچه هارو جذب کنه که این کلا یجور بیحالی بود، خلاصه به مدیرشون گفتم میشه تو کلاس پیش ۲ باشه گفت آموزشهاشون فرق داره و سال دیگه واسش تکراری میشه ولی من دقت کردم دیدم نقاشی و شعر و کاردستی و این چیزا یاد میدن که هر دوتا کلاس دارن، ولی مثلا واسه پیش ۲ یکم فرق داره، خودمم تو خونه با پسرم نقاشی و کار با قیچی و یسری کتاب ریاضی و انگلیسی قبلا کار کردم یعنی به نظرم جلوتر از اون پیش یکی هاس، سال بعدم نمیخام اینجا ثبت نامش کنم میخام جایی ثبت نامش کنم که مدرسشم بعد همونجا بره، پس تکراری نمیشه واسش، فقط چن تا کتاب دارن که اونا واسش تکرار میشن، حالا نظر شما چیه بذارم توی همون کلاس پیش ۲ بمونه؟ امسال هدفم فقط اینه که یکم مستقل و اجتماعی بشه و سرگرم باشه، در ضمن اینم بگم که یه دوجا قبلش رفتم ببینم کلاسشون چطوریه کلا پیش ۱ و ۲ باهم بودن
مامان مهدیار و ارمیا مامان مهدیار و ارمیا ۵ سالگی
سلام یه سوال ذهن منو درگیر کرده مانده بودم اینجا بپرسم یا ن خیلی خودم ناراحتم کلافه شدم اینقدر فکر کردم دوروزه پیش رفته بودم خونه پسر خالم پسرم یا بچه پسرخاله ک‌ یکسال از پسر من برگتره داشتن تو حیاط بازی می‌کردن ما هم داشتم حرف می‌زدیم بعدش گفتم برم ببینم بچها چکار میکنن دیدم پسر پسر خالم پشت پسرم وایستاده و شلوار پسر منو کشیده پایین من برموقعه رسیدم یعنی اولش بود دعوا کردم و پسر خودمو دعوا کردم و آوردم بعد از چند دقیقه آمدم خونم دیگ ب مادرش ک میشه دختر خالم چیزی نگفتم از پسرم پرسیدم گفتم اون ب من گفت این کارو کنیم من نگفتم و نمی‌دونستم منم پسرمو‌ چندتا زدم اینقدر ک ناراحت بودم فقط اولین بار بود این کارو دیدم من برام سواله ماندم چکار کنم از سرش بپره ب باباش هم نگفتم چون خیلی حساسه همیشه میگه جایی میری مراقبش باش با کسی بازی می‌کنه حواست باشه کار بد ب بچه یاد ندن منم بخدا ماندم چکار کنم میترسم دیگ هم ب خودم قول دادم حواسم بیشتر بهش باشه چکار کنم الان من کمک کنید دارم دیوانه میشم