سوال های مرتبط

مامان خوش قدم💙 مامان خوش قدم💙 ۵ ماهگی
خب خب من اومدم با تجربه زایمان طبیعی با بی حسی😁
پارت یک:
اول از همه بگم من با نظر خودم طبیعی رو انتخاب کردم و راضیم ولی بشدت ازینکه بی حسی زدم ناراضی
من از دوشنبه صبح دردام شروع شد ولی خفیف رفتم یه دوش ابگرم گرفتم دوسه تا اسکات بیشتر نتونستم بزنم کلا دوروزی که درد داشتم نمیتونستم ورزش کنم تنبل هم خودتونین 😑😁بعد حموم دیگه درد نداشتم تا یکی دوساعت بعدش که دوباره شروع شد ولی بشدت نامنظم یعنی یه بار هر ده دقیقه میگرفت یه بار هم نیم ساعت یه بار هر یکساعت و ... تا ۴عصر که دیگه منظم شد و هر بیست دقیقه میگرفت دیگه از ۴ پاشدم پیاده روی کردم و شروع کردم دعا کردن واسه همه😅از ساعت ۶ کم کم رسید به ده دقیقه تا ده شب
دیگه اون موقع هر ده دقیقه میگرفت ولی اصلا شدید نبود و قابل تحمل بود
خلاصه دوباره رفتم دوش گرفتم و کمرم زیر اب داغ ماساژ دادم ساعت ۱۲ونیم رفتم بیمارستان و با کمال پرویی توقع داشتم دوسه سانتی حداقل باز شده باشم ولی زهی خیال باطل یه سانت بودم کلا
دوبار ان اس تی گرفتم و ضربان پسر قشنگم خوب بود اومدم خونه ساعت ۳ شده بود دراز کشیدم خوابم‌برد ولی تا ۴پنج شیش بار از درد بیدار شدم و خوابم‌برد
دیگه از ۴دردام شدید شد و هر ۵دقیقه
وای از ساعت که نمیگذشت هرچی به ماماهمراهم میگفتم میگفت دردات کاذبه تو یه هفته دیگه زایمان میکنی😐تو‌ نهایتا الان یکونیم سانتی
منم تا ۸خونه موندم و درد کشیدم‌دیگه ساعت ۹رسیده بود به هر سه دقیقه که ۶۰ثانیه دقیق درد داشت اونم غیرقابل تحمل فقد گریه میکردم دیگه حرف مامامو گوش نکردم و رفتم بیمارستان معاینه شدم ۵ سانت شده بودم و خونریزی کردم سریع بستریم کردن مامام اومد و تا یازده و‌نیم زایمان کردم
مامان کسرا❤️‍🔥 مامان کسرا❤️‍🔥 ۳ ماهگی
من بالاخره اومدم با تجربه زایمانم🤗😁
من دو روز بود کمر درد پریودی میگرفتم و ول میکرد خیلی بد بود پاهامم میگرفت اخر یک روز به مادر شوهرم گفتم امشب اگه دردم نگرفت هم بریم معاینم کنن شاید دهانه رحمم باز شده باشه اگه باز نشده باشه هم با معاینه بعد شاید باز بشه گفت ببینیم چی میشه هرچی به شب نزدیک تر شدم دردام بیشتر و به هم نزدیک تر شدن شب ساعت 11 شب بود رفتیم بیمارستان نوار قلب گرفتم خوب بود معاینه هم کرد گفت کلا بسته ای دیگه رفتم خونه اونجا بهم گفتن اگه لکه بینی داشتی طبیعیه و اگه خون ریزی بود بیا منم اومدم خونه تا ساعت 4 صبح خونریزی داشتم نه خیلی زیاد بود نه کم دیگه از ساعت چهار کم شد و منم خیالم راحت و خوابیدم ساعت 8 صبح با درد زیادی از خواب بیدار شدم رفتم حموم اونجا دست کشیدم اونجام تمیز کنم بیام بیرون از حموم دیگه دیدم یک چیز لیز و خونی هی همین جور داره ازم میاد دیگه همون جوری اومدم تا ساعت 10 بود که دیگه مراقبت داشتم اون روز رفتم بهداشت خلاصه اونجا گفتم و گفت احتمال داره کیسه ابت باشه برو بیمارستان ساعت 11 بود رسیدم بیمارستان نوار قلب گرفت گفتن یکمی ضعیف میزنه و معاینه هم کرد گفت یک سانتی و تا همه کارارو انجام دادن شد ساعت 1 اینا دیگه گفت باید به خاطر ضعیف بودن قلبش بستری شی از الان منم گفتم نه میرم خونه تا سه چهار سانت نشدم نمیام گفتن خیلی خطرناکه و ممکنه یهو قلب بچه وایسته و مجبور شدم وایستم تا پرونده تشکیل دادیم و اینا شد ساعت 2 و بستری شدم همش زیر دستگاه ان اس تی بودم و تا ساعت 4 خوب بودم زیاد درد نداشتم دیگه از ساعت 4 تا ساعت 11 و 45 دقیقه شب که بچه به دنیا اومد داشتم گریه میکردم و داد میزدم🥺🥺🥺
مامان فاطمه🥰❤️ مامان فاطمه🥰❤️ ۵ ماهگی
تجربه زایمان قسمت ۱
سلام به همگی
من از اول بارداری چون دانشجوام دانشگاه میرفتم تا هفته ۳۸ و ۴ روز هم رفتم دانشگاه و فعالیت و اینا داشتم و خداروشکر اصلا استراحت مطلق هم نشدم
از هفته ۲۹، ۳۰ هم کلاسای ورزش رو شرکت میکردم
از هفته۳۶ هم دکترم گفت پیاده روی رو بیشتر کنم و کپسول گل مغربی رو از هفته ۳۷ یکی بخورم یکی هم شیاف بزارم که کپسول گل مغربی رو از ۳۸ هفته و سه روز شروع کردم
هفته ۳۷ معاینه که شدم ۱ سانت بودم هفته ۳۸ دو سانت شده بودم و هیچ دردی نداشتم فقط بعضی وقتا زیر دلم درد پریودی خیلی خیلی ضعیف میگرفت دکترم گفت از اون روز به بعد دوتا گپسول گل مغربی باهم بزارم هردوبار هم معاینه تحریکی کرد که دردش واقعا زیاد نبود
خلاصه گذشت تا رسید به روز پنجشنبه ۳ خرداد صبح که بیدار شدم ترشخ غلیظ زیادی رو نوار دیدم با عرض معذرت
بازم درد نداشتم ساعت ۱۱ صبح با مامانم رفتیم بازار و پیاده روی داشتیم از همون ۱۱ کمرم خیلی خفیف درد میگرفت و ول میکرد و هر ۵ دقیقه بود
حدودا ساعت ۲و نیم، ۳ ظهر بود که برگشتیم خونه باز درد خیلی خفیف داشتم که هر ۵ دقیقه بود به ماما همراهم اطلاع دادم و یه سری ورزش و دوش اب گرم و دود اسپند و اینا گفت انجام بدم تا زمانی که حدود ساعتای ۶ عصر بود که شدت دردام و طولشون یکم زیاد شد و شد هر سه دقیقه یه بار



بقیه تو کامنتا:
مامان دخملی 🩷 مامان دخملی 🩷 روزهای ابتدایی تولد
#تجربه زایمان
خب بالاخره فرصت شد بیام از تجربه زایمانم بگم ..من ۳۶ هفته رفتم سونو وزن گفت وزنش ۳۲۰۰ هست که تا ۴۰ هفته ممکنه به ۴ کیلو برسه منم چون میخواستم طبیعی زایمان کنم خیلی ترسیدم مدام استرس داشتم که من از پس طبیعی بر نمیام ، خلاصه به فکر سزارین بودم چند تا دکترم رفتم ولی قبول نکردن گفتن وزن بچه باید بالای ۴۵۰۰ باشه که سزارین کنن این وسط ماما همراهم خانم وثوق خیلی بهم دلگرمی میدادن هر وقت میرفتم پیششون کلی از استرسم کم میشد .. خلاصه گفتم هر چی قسمته دیگه خدایی که تا الان کمکم کرده از این به بعدم هوامو داره .. دیگه همه توانم رو گذاشتم واسه زایمان طبیعی.. تو ۳۸ هفته و ۲ روز رفتم معاینه تحریکی دهانه رحمم تا ۳ سانت باز شد ولی خبری از درد نشد به لکه بینی افتادم که گفتن طبیعی هست ، ۳۹ هفته و ۱ روز بودم روز جمعه ۲۷ ام ساعت ۶ صبح با کمر درد بیدار شدم پاشدم یکم راه رفتم دیدم تقریبا هر دو دقیقه درد دارم میگرفت و ول میکرد حالت تهوع خیلی شدید هم گرفتم حالم بد شد گفتم دیگه دردام شروع شد هم خوشحال بودم هم یکم ترسیدم .. خلاصه شوهرم رو بیدار کردم گفتم درد دارم تا جایی که بشه تو خونه تحمل میکنم بعد بریم بیمارستان من درد میکشیدم اون ذوق میکرد که بچه داره میاد😂 خلاصه تا ساعت ۹ و نیم هر طور بود تحمل کردم و دوش آبگرم گرفتم دیدم دردام بیشتر شد واقعا نمیتونستم تحمل کنم رفتیم بیمارستان معاینه کردن گفتن دهانه رحمت ۴ سانته ۶۰ درصد نرمی ، گفتن معاینت خیلی خوبه بستری میشی امروز زایمان میکنی ، ادامه رو تو کامنت ها میزارم
مامان نریمان♥ مامان نریمان♥ روزهای ابتدایی تولد
سلام اینم داستان زایمان من😊♥️
از دوروز قبلش یه دردایی خفیفی داشتم رفتم بیمارستان معاینه کرد گفت یک سانت بازی فعلا موقت نیس اومدم خونه به فردا شبش ساعت ۹ درد اومد سراغم هر بیست دقیقه میگرفت ول میکرد به شوهرم گفتم بریم بیمارستان گفت نه تو الان چند که درد داری گفتم این درد فرق داره زنگ زدم خواهر شوهرم اومد بهش گفتم هر بیست دقیقه میگیره ول میکنه دیدم گفت درد زایمانه رفتیم بیمارستان معاینه کرد گفت یک سانته تغیر نکرده برو خونه دوباره اومدم خونه رخت خواب پهن کردم بخوابم دیدم درد امونم نمیده همش راه میرفتم تا دردم ساکت بشه ساعت شد ۵ صبح دیگه نمیتونستم تحمل کنم شوهرم بیدار کردم رفتیم بیمارستان بهم گفت تا ساعت ۸ صبح دکتر ندارم برو پیاده روی کن رفتم پیاده روی ولی خيلي درد داشتم ساعت ۸ رفتم داخل معاینه کرد گفت ۴ سانت بازی بستریم کرد ساعت ۹ صبح برام امپول فشار زدن البته با دوز پایین چون خودمم درد داشتم همش احساس دستشویی داشتم ولی هیچی نمیومد وقتی که درد میگرفت فقط نفس عمیق میکشیدم اصلا جيغ داد نمیکردم تا ساعت ۴ بعد ظهر من درد کشیدم ساعت چهار نیم دکتر اومد کیسه ابم پاره کرد ساعت ۴ چهل پنج دقیقه دخترم دنیا اومد ولی بعدش خودمو خیلی اذیت کردن هم با بخیه زدنشون هم شکممو خیلی فشار دادن خیلی اذیت شدم ولی خداروشکر که دخترم سالمه انشاالله همه مامانا به سلامت زایمان کنن♥️💞🥰😘
آواتار مامان یه فرشته کوچولو مامان یه فرشته کوچولو یه فرشته کوچولو ۱ سالگی
مبارکه عزیزم.
خوش قدم باشه و خوش روزی
مامان تیام مامان تیام روزهای ابتدایی تولد