۲ پاسخ

پسر من چون با محیطش آشنا نبود روز اول ک بردمش چسبیده بود بهم میگفت یا نرو یا منم ببر گفتم مامان تو ک ذوق داشتی بیایی ببین بچه ها رو با هم بازی میکنن
بعد گفتم من میشینم تو برو با دوستات بازی کن اولش نمیرفت دیگه مربی مهدشو ک دید باهاش حرف زد آروم تر شد دیگه کم کم عادت کرد من نرم خداروشکر
مربیاش خیلی خوبن نمیزارن بچه ها اذیت بشن

سلام پسر من اولش ک اصلا راضی نمیشد بره بعد راضیش کردم رفتیم خوشش اومد اما میگفت باید من بشینم کنارش چندروز کنارش بودم بعد رفتم کنار نشستم بعد از چند روز نصفه کلاسو رفتم بیرون بعد دوباره بعد چندروز کلا بیرون اتاق نشستم بعد نصف وقتشو ب بهانه دکتر رفتن یا چیزی خریدن رفتم و برگشتم و بالاخره دیروز موفق شدم بزرامش مهد و برگردم خونه اما قبل از اینکه وقتش تموم شه اونجا بودم
خیلی طولانی بود اما موفق شدم با عجله و لجبازی ممکنه این پروسه خیلی خیلی طولانی تر بشه

سوال های مرتبط