سلام دوستان

یه سوالی ذهنم رو درگیر کرده. یکی از دوستان خانوادگی ما پسرش ۶-۷ سالش هست پنج شنبه جایی رفته بودیم که اینها هم بودن پسرش یه توپ داشت دختر منم توپ اورده بود همون مدل همون رنگ..
فقط خیلی کم توپ دختر من کم بادتر بود دخترم بهونه کرد و کلی گریه کرد که اون یکی توپ رو میخواد من بهش گفتم این واسه شماست..
بعد همسرم مه دید دخترم خیلی گریه میکنه به پسره گفت موقت توپ رو عوض میکنی؟ بعد دوباره پسش بدیو پسره گفت نه.
مامان پسره که دورتر وایساده بود گفت واسه خودشه حالا چهه فرقی می کنه.
به نظرم درسته که هرگز نباید وسیله بچه رو به زور گرفت ولی مثلا تو سن اون پسره میشد زراش توضیح داد که مثلا این کوچولو و داره گریه میکنه حالا یه کوچولو توپت رو عوض کن.
یه جورابی بچه های الان همدلی بلد نیستم البته نه همه مثلا یه دختر دیگه تو همون سن و سال بود خیلی بچه عاقلی بود و ربتارش با کوچکترها عالی.
به نظر شما تا کی باید به بچه ها گفت این واسه خودته و به کسی نده

۷ پاسخ

شما به بچه خودت یاد بده به مال خودش قانع باشه این حس قانع نبودن اموزش دادنی نیست یه حس وشما تا الان اون حس رو به بچتون ندادین حتی تو تایپیک هم میگید اون چون بزرگتره باید همدلی میکرد ..بله اگه همدلی میکرد که خیلی بهتر بود اما هم نکرد رفتارش غیر منطقی نبود اگه توپ ها شباهت نداشتن بازم باید برای دخترت توضیح بدی اون مال شما نیست شاید اون لحظه گوش نده اما گفتن شما خیلی بهتر از اینکه توقع داشته باشی اون بچه همدلی کنه ....

سلام عزیزم کلا بچه ها عادتشون هس وسایلاشون نمیدن ب کسی هرچند مث هم باشه حس مالکیت دارن نمیشه توقع کرد الان پسرمن 5سالشه و همینه اخلاقش نمیشه هم زور بگیری ازشون همون جور ک دختر شما توضیح روقبول نداره اون سن هم همینطور هستن توصیح وتوجیح تو کتشون نمیره شاید بزرگتر بود آره ولی این سن همینه اکثرن مگر ک با میل خودشون وسایلاشون دست کسی بدن

ولی خود من باهاش حرف میزنم چی میشه توپ هس یا وسایل دیگه دختر منم نمیده ولی من باهاش حرف میزنم میده

ارع چون منم شنیدم بزور پدر مادر بچه نباید چیزی رو اسرار کنه بدی به بچه ای دیگه

سلام

اتفاقا هر چی سنشون بالا تر میده بدتر میشن بین ۵ تا ۷ سال اوج لجبازی و استقلال طلبیه

منی که درگیر طرحواره ایثارگری هستم و همیییییشه خودمو نابود کردم برا دیگران خیلی دلم میخواد همونقدر سفت باشم مثه اون پسره

سوال های مرتبط

مامان آرسام و دلسا😍 مامان آرسام و دلسا😍 ۳ سالگی
مامانا امشب دلسا رو پیش دو تا متخصص بردم اولی گفت گوشش به شدت عفونت داره و باید همین امشب ببری بستری کنی وگرنه پرده گوشش پاره میشه🥺😥 و کلی اصرار که حتما ببر همین بیمارستانی که خودم میگم بیمارستان خصوصی بود با شبی ۴ میلیون هزینه، حتی به حرفای من گوش نکرد ببینه چی بگم فقط سریع نامه نوشت برای بستری کردن گفتم خونم اینجا نیست گفت اصلا لندن باشی گفتم آقای دکتر یه بچه دیگه هم دارم که خیلی بهم وابسته اس گفت اینقد میزاییدی چه😐😐 گفتم هزینه اش زیاده گفت خوب ببر بیمارستان دولتی اونجا ده تا مرض دیگه هم بچت میگیره وای که متنفر شدم از هرچی پزشکه با چشم گریه کنون اومدم بیرون چقد یه آدم میتونه بی فکر باشه که بدون درک کردن مادر بچه هرچی دلش میخواد بگه چون به نفع خودش بود بستری کنم تا اونجا پول بیشتری گیرش بیاد خداروشکر که شوهرم بود و جفت بیا پیش یکی دیگه هم ببریمش بردیم پیش یه متخصص دیگه که خیلی هم معروف بود تا معاینه کرد گفت گوشش عفونت داره ولی خیلی کم با دارو درمان میشه و براش آزیترو خارجی نوشت و چقد منو آروم کرد با حرفاش گفت نگران نباش این دارو ها رو بده جلو باد سرد نبرش تا فردا خوب میشه همش میگم خدا خیرش بده نه از اون نه از اون دکتر فرصت طلب که بخاطر حالا درصدی پورسانت جوری منو ترسوند که به گریه افتادم
میخوام بگم تو هر شغلی لازمه اول انسانیت و شعوره
مامان جوجه ها مامان جوجه ها ۳ سالگی
مامان 🦋🐣🦄 مامان 🦋🐣🦄 هفته چهاردهم بارداری
کسایی که دلش رو ندارن نبینن یه خواب عجیب دیدم ⛔️خیلی میترسم .کسایی که تعبیر خواب بلدن یا اگر کسی رو میشناسین بلده تروخدا معرفی کنین حالم خیلی بده لطفا ببینین تاپیک رو : من بعد از اذان صبح خوابم برد . خواب دیدم تو یه خونه که طبقه پنجم یا ششم بود دخترم از الان یکم بزرگ تر بود و یه پسر هم داشتم بودم و دخترم رو دیدم که من هواسم نبود و از بالکن پرت شد پایین برف میومد و شب بود رفتم جلو دیدم جنازشو . دور از جونش ‌. یکم گذشت و باورم نمیشد فقط میگفتم یا حسین نه نکن من میمیرم . رفتم بالا سرش مرده بود خودمو میزدم و گریه میکردم دو سه روز گذشت و مراسم ختم بود و دخترم رو با کفن آورده بودن بغل گرفته بودم و لالایی میخوندم و گریه میکردم (همچنان توی خواب گیر کرده بودم ) اومده بودم تو پذیرایی و همچنان میگفتم من میمیرم از این داغ . چند نفری هم دور خونه نشسته بودن یهو دیدم یه موجود مهیب ترسناک بالا سر دخترم بود یچیز بین زن و مرد خیلی بزرگ هیکل و ترسناک روح دخترم در بدنش ول بود و من میدیدم. همه ی آدم های اطرافم محو شدن دویدم طرف اون موجود التماس کردم نبر نبرش . اومده بود روحش رو ببره . یهو حمله کرد بهم و چسبوند با یه دست منو به دیوار . گفت تو کی هستی که دخالت میکنی . گفتم منو ببر ترو. به خدا از دخترم بگذر من میمیرم بدون اون (ادامه اش و تو بخش پاسخ ها میزارم ) یا تاپیک بعدی بخدا دارم خلاصه میگم
مامان شاهان مامان شاهان ۲ سالگی
سلام
دیروز وقت دکتر داشتم تو خود بیمارستان اتلیه داشت از یه هفته قبل به شوهرم گفتمو وقت گرفتم
دیروز قبل رفتن سریع رفتم ارایشگاه موهامو شنیون کردم به مامانمم زنگ زدم گفتم بیاد که هم کمکم تو اتلیه باشه هم واسه پسرم لباسا رو واسه عکس عوض کنیم
از لحظه ایی که نشستیم تو ماشین شوهرم شروع کرد غر زدن و تیکه انداختن رفتیم اتلیه با لحن بد به مامانم پرید بعد که پسرم گریه کرد مامانو پسرم رفتن بیرون شوهرم جلو زنا که عکس میکرفتن شنگول شده بود بعد عکس رفتیم دیدیم مامانم پسرمو برده پارک بهش کفتم تو برو پیش بچه منو مامانم بریم دکتر یهو دیدم از زمین بازی رفته بچه رو به زور بغل کرده که ببره تو ماشین بشینن و شاهانم داره جیغو داد میکنه
از دیروز انقد ازش بدم اومده دلم میخواد خفش کنم تا الان یه کلمه باهاش حرف نزدم
قرار بود امروز پسرمو ببره مهد منو پسرم بیداریم شوهرم خودشو زده به خواب که نبره
ساعت دو وقت دندونپزشکی داره بیشرفم اگه بزارم بره حالا که دلسوزه کار خودشه
مامان اِی لان Ailan مامان اِی لان Ailan ۳ سالگی
خصوصی

همیشه به ایلان میگم بیا با هم بازی کنیم یه اسباب بازی بده یه اسباب بازی بگیر

اینجا زیادی به دلیل تک فرزندی بچه ها در بعضی خانواده ها به بچه هاشون اهمیت میدند مثلا جا خواب بچه ها تا ۷-۸ سالگی ممکنه تو اتاق پدر و مادر باشه یا مثلا مادر میخوابه پیش بچه

ایلان درجا اسباب بازیشو میده و میگه این برای تو اسباب بازی تو برای من
و دوباره پس میده

خیلی تربیت بچه ها مهمه
میبینم که چقدر بعضی مامانا میگند که بچم میزنه جیغ میزنه یا هر چیز دیگه رفتارهای ایلان رو من خیلی مواقع درست کردم و تا اونجایی که میدونم از سن ۲.۵ میشه درستش کرد به مرور
ولی خب صبر و حوصله بسیار میخواد چندین بار روش صندلی رو گفتم که بازخورد مثبت و منفی داشته ولی خب با مشاورم هم صحبت کردم گفت کاملا روش درستی هست

تربیت کودک یهویی انجام نمیشه کم کم و با انظباط
به مثال غذا نخورد وعده بعدی غذا میخوره نخورد گشنه میخوابه فرداش میخوره
این یه مثاله نه اینکه ظلم بکنیم به بچه نه درست تربیت بکنیم