گلی من تقریبا همین شرایط رو داشتم با دروغ بستری شدم ۴۰ هفته پر بودم میترسیدم بچم مکونیوم بخوره رفتم گفتم دو روزه تکون نخورده گفتن هسچیش نیست باز خودشون. زنگ زدن برگرد بستریت کنیم ، منم برگشتم بماند ک خیلی خیلی اذیت شدم. چون بیشتر از درد ترسم وحشتناک زیاد بود وقتی رفتم زایشگاه دیدم چخبره ، ولی با نیم دوز آمپول فشار ، از ۱۰ و نیم شب تا ۵ صبح زاییدم کخودشونم باورشون نمیشد آخه اینقدر من گریه کردم داروهامو قطع کردن قرار بود صبح شروع کنن به تزریق دوزای بعدی🥲 ولی معجزه خدارو دیدم اونشب حتی خودم باورم نمیشد بتونم زایمان طبیعی
منم همینطوری بودم صبح روز چهارشنبه رفتم قرص زیرزبونی داد بهم دردم نمیگرفت امپول فشارو زد دزدام شروع شد روندش ازون چیزی ک تصور میکردم خییییلی آسون تر بود اصلا استرس نداشته انگار درد پریودیه فقط یکم بیشتر
فقط اینکه تا جایی ک میتونی جیغ و داد نکن اصصصلا چون تمام انرژیت از بین میره نمیتونی زور بزنی
زور بزن ولی بدون داد و فریاد این خیلی کمکت میکنه نفس عمیق هم خیلی خوبه
کودوم بیمارستانی شما؟
من با ی سانت دهانه باز ساعت۱۱شب رفتم بیمارستان
باآمپول فشار قرص پمپ درد ساعت ۷زایمان کردم
عشقم رابطه بدون جلو گیری داشته باش امروز حتما
وای نگم برات
نمیخام استرس بدم بدن با بدن فرق داره
من با دو سانت ک باز بودم کیسه آبم ترکید
آمپول فشار زدن از ساعت ۷ عصر تا ۱۲ شب ک زیر سرم بودم سه سانت بیشتر باز نشد
خیلی ام درد کشیدم
آخرش ساعت ۲ شب زایمان کردم
خیلی اذیت شدم
امپول که میزنن درد میاد سراغت یک کم نسبت به اونایی که درد دارن بیشتر اذیت میشی ولی راهیه که باید بری من سر هر دو تا بچم اینجوری بودم بعد این که خودشون کیسه ابو پاره کردن فقط یک ساعت درد زایمان کشیدم و بعد بچم بغلم بوده برو در پناه خدا و با دل خوش بچتو بغل بگیری عزیزم
روزانه پیام مشاور، متناسب با سن کودکتون دریافت کنین.
سوالاتتون رو از مامانای با تجربه بپرسین.
با بازیهایی که به رشد هوش و خلاقیت فرزندتون کمک میکنه آشنا بشین.