واقعا داره بهم سخت میگذره استرس بعد از اینکه ایا لگن دخترم خوب شده یا ن و اینکه خونه مادر شوهرم سخت میگذره اخلاقش خوبه ها خیلی مهربونه ولی بعظی از دخالتا آزارم میده بعظی از حرفا اینقد استرس دارم غذا میخورم وزنم داره میره بالا خیلی نگرانم لگن دخترم اوکی نشده باشه کل روز عصبیم و ساعتا مثل سال میگذره برام واقعا سختمه ک ابرا از همون موقع باردار شدم تا الان من درگیر بیمارستانام هردفعه یچیشه ناشکری نمیکنم ولی خستمه...از اینکه خدا میدونه من طاقت ندارم بچم اینجور باشه هرشب گریه میکنه ک نمیتونه رو کمر بخابه جریانشو گفتم تاپیکای قبلی💔واقعا خستمه از لحاظ روحی و جسمی نمیکشم💔حس میکنم مادر بدیم ک بچم اینجور شد نگاه های بقیه و حسودای فامیل نیش خند میزنن نگاه میکنن حس میکنم مادر بدیم💔

عزیزم تو که داری این همه سختی یو تحمل میکنی چرا فک میکنی بد هستی یه مادر هیچ وقت بد نمیشه عزیزم نگران نباش اینا هم میگذره حالا که زمان با ما نمیساز ما باید با اون بسازیم انشالله دخترت زود زود خوب شه🤲🏻

اصلا مادر بدی نیستی و این در رفتن لگن خیلی طبیعیه ۳۲ سال پیش پسر خواهر من وقتی بدنیا اومد لگنش در رفته بود پدر و مادرش خیلی سختی کشیدن ولی خداروشکر خوب شد ماشالله الان اصلا مشکلی نداره پس نگران نباش حتما درمانشو پیگیری کن و عقب نیانداز اصلا هم به حرف بقیه توجه نکن همه هوش و حواستو متمرکز کن روی دخترت درسته سخته ولی مطمئن باش خدا کمکت میکنه و زود میگذره توکلت به خدا باشه و از خودش صبر بخواه

سلام زهرا خوبی چیشده دختر خداسلامتی بده ب دخترمون...فداش بشم..چرا دیگ‌تو گروه نیستی

وای زهرااا ابرااا چبشدهههه

اصلامادربدی نیستی گلم درکت میکنم خیلی سخته بمیرم برای ابراخانوم واقعابچه ای رومیبینم مریضه روحیم داغون میشه انشالله خدازودزودشفاشوبده

این چ حرفیه عزیزم
انقد بگذره برات

عزیزم چرا پیش مادرشوهرتی؟
خیلی ناراحتم بخاطر وضعیت دخترتون الهی این یک ماه و نیم بزود بگذره و وفتی گچ رو باز کنی خوب خوب شده باشه دخترت قویه و از پس برمیاد مامان فداکار

عزیزم دررفتگی لگن یه چیزهایی یین همه بجه هاست وتومادرهوبی هستی که این متوجه شدی و آری درمان میکنی عزیزم