سلام اعصابم بهم ریخته گفتم یکم درد دل کنم

یه ماه سر کار میرم صبح ها دخترمو میزارم پیش مادر شوهرم همسایمونه
زن خوبیه معلم بازنشستست دخترمو خیلی دوس داره ، دخترمم اونو خیلی دوس داره از بغلش بغل من نمیاد😐 اما ته دلم عذاب وجدان دارم ک دخترم تربیت کسه دیگ رو جز خودم قراره بگیره یا اینکه روز ب روز ب اون وابسته تر شه و منو زیاد دوس نداشته باشه ، از طرفی هم مادر شوهرم زیاد دخترمو میبره کوچه ، زن های همسایه هم میان هی بغل میگیرنش و بوسش میکنن الانم مریضی زیاده ، میخوام امروز بگم زیاد بیرون نبرش ،
حالم بده حس میکنم مادر خوبی نیستم
با اینکه ساعت دو میام و دیگ با خودمه کلی باهاش بازی میکنم اما باز دلمـ نمیخاد جز تربیت خودمو داشته باشه و حس میکنم ناکافی ام براش
دخترمم خیلی مادر بزرگشو دوس داره بغل من میاد گریه میکنه چون میدونه اون بیرون میبردش ، در واقع واسه بیرون رفتن گریه میکنه

عزیزم خیلی خوبه که مادر شوهرت بچتو میگیره و خیلی فرزندت اونو دوست داره و در کنارش حس امنیت داره
به جای اینکه ناراحت باشی برای مادر شوهرت هر از گاهی هدیه ای بگیر و از زحماتش تشکر کن
واقعا اگر نمیگرفتش مجبور بودی به یه غریبه اعتماد کنی و نمی دونستی در نبود شما چه رفتاری با فرزندت می‌کنه

ول کن بابا سرکار برو من ارزومه جای شما باشم این همه مادر شاغل

من ب این شرایط تو غبطه میخورم میخام یکی باشه بچمو نگه داره برم سر کار دوباره ولی هیچکی نیس و من روز ب روز افسرده تر

حساس نشو ب این چیزا بچه اخر سر میاد زیر دست پدر و مادر حالا سر کارم نری تو خونم باشی نصف روزو میره اونجا

خوبی ؟؟ کاش من کسی رو داشتم بچه رو نگه دارم حالا مگه چند ساعت پیش مادر شوهرته .... قدر نعمت بدون بخدا. خوب بود پیش پرستار غریله بود هر روز دلت مثل سیر و سرکه میجوشید

به اینم توجه کن کخ بچه اینده میخواد به خاطر بچه داری این زحمتو به جون میخری و بیرون از منزل کار میکنی منم بچه هامو میذارم پیش خواهرم و میرم سر کار به اندازه کافی میتونیم براشون وقت بذاریم ولی در اینده کمبود مالی داشته باشن ناراحتیش تا همیشه همراهمونه

عزیزم خیلی ناراحتی و تربیت برات مهم و شده دغدغت سرکار نرو خواهر من بخاطر این چیزا قید کاری ک خیلی دوس داشت و زد و نشست بچه شو طوری ک خودش دوس داشت بزرگ کرد