۸ پاسخ

دختر منم همینه تخم مرغ درست کردنی میدونه میاد من باید بشکونم چه برنج چه ماکارونی حتما باید اون انجام بده ماَشینم ک اصلا نمیشینه یا بعل منه یا وامیسته یا میره پشت یا میره بعل همسرم بعد گریه ک فرمون رو تو دست نزن من باید برونم و کلی کار دیگه

۹۰درصدبچهاتویه دوره سنی همینجورن پسرمنم خیلی اروم بود ولی حالا دلش میخواد به همه چی سرک بکشه خیلی خودموکنترل میکنم راه میام که لجبازنشه
تخم مرغم بشکنم میگه بده خودم گازروشن کنم چیزی بذارم روگاز همه چییی میگه منم انجام بدم

وای دلم پرازکدوم بگم. جیغ زدن بی دلیل وبهونه گرفتن الکی و گریه کردن الکی هم اضافه شده بهش

عزیززززم مثل بقیه باید اعلام کنم که ادیب هم مدام به یه چیزی گیر میده🥲
من روی کاشی های آشپزخونه، روی درب یخچال،آینه توالت، اون شاه کلیدارو نوشتم که یادم نره.. گیراشو با بکارگیری همه شون خنثی میکنم💣🥴
سخته.. خدا قوت🖐🏻🩵

پسر منم همینه به اضافه بد خوابی و بد غذایی شدید

پسرمنم همینه میخاستم برات ی توماربنویسم منصرف شدم فقط بدون تنهانیستی😁

فقط کافی یخورده نسبت ب این مدل کارشون بی تفاوت باشی،مقاومت نکنی،اسرارهم نکنی،بعدازچندوقت درست میشن،دوره ایه هرکارشون

همه این اخلاقارو بیشتر بچه ها دارن

سوال های مرتبط

مامان حسنا مامان حسنا ۲ سالگی
مامانا خسته شدم بخدا کم اوردم دخترم یه کارایی میکنه که دیگه رد میدم واقعا قلبم داره از جا کنده میشه چیکار کنم این دخارم چرا اینجوری شده نمیدونم. تا دو هفته پیش دخترم گاهی بهانه میگرفت. مثلا موقع پی پی کردن یا موقع خواب گریه میکرد و راحت اروم نمیشد. اما اینجوری نبود که با همه چیزی هرچیزی که فکر کنی مخالفت کنه. تا چند روز پیش هم اینجوری نبود که بگه غذا نمیخوام. نمیخوام بخوابم و... حتی دختر من الان بیشتر از یک ساله یه اخلاقی داره حتما باید دست من یا باباش رو بگیره که بخوابه. یعنی آرامشش بود. خیلی دوست داشت. اما این چند وقت غذا نمیخوام. مسواک نمیخوام. لباسمو عوض نکن. پوشکمو عوض نکن. بیرون نمیام. منو ببر خونه. بازی نمیخوام. تو دسشویی نرو. لباس عوض نکن. ظرفا رو نشور. پوست پرتقالو کندی بچسبون. سیب زمینی رو خورد کردی درستش کن . غذاروخوردی تف کن. امشب دیگه حتی میگفت دستتو نمیخوام بگیرم. میگفت نمیخوام بخوابم میگفتم دراز بکش میگفت دراز نمیهوام بکشم. تا از شدت خواب نینمه دراز میشد پا میشد چهار زانو مینشست. به زور چشماش رو که داشت بسته میشد رو باز نگه میداشت. حتی تشنه شد قمقمه رو برداشت اب بخوره تا گذاشت دهنش گفت آب نمیخوام. و نخورد. اینقدر غر زد تا با تشر من بالاخره دراز کشید و در دم خوابش برد. بخدا من دعواش نمیکنم. از صبح هزار بار بغلش کردم. بوسش کردم. گفتم چرا ناراحتی. از چی ناراحتی. چی اذیتت میکنه. من دوستت دارم کنارتم. بخدا اخم به صورتم نیاوردم. ولی خسته شدم دیگه. کی تموم میشه این روزا.
این موهاش ب ا قبلنه الان دو روزه نذاشته دست به موهاش بزنم ۴ روزه با گریه نذاشته یه مسواک براش بزنم
مامان ریحانه ♥️ مامان ریحانه ♥️ ۲ سالگی
امروز دخترمو بردم پارک واقعا هر بار میبرمش افسردگی میگیرم
حالا خونه خودمون از مبل میره بالا پشتک میزنه
از تخت دیروز خورد زمین خون دماغ شد ولی میبرم پارک اصلا بازی نمیکنه
فقط بازی کردن بچه ها رو میبینه
هرچی التماس میکنم برو سرسره
بعد میره اون بالا عین بید میلرزه ک منو بیار پایین
واقعا وقتی میرم میبینم بچه های کوچیکتر از خودش برای خودشون بازی میکنن مادرشون راحت روی نیمکت نشسته
من فقط باید بیفتم دنبالش
اون یکی از دختر من کوچیکتر قشنگ شیر نیخکردبا دستش با ی دست کیکشو
حالا من از صبح دو ساعت ی کسک رو دنبال خودم آوردم بلکه خانم بخوره
آخرش هم بدون اینکه ی گاز بزنه خوردش کرد پرتش داد زمین
حالا توی جمعی میریم با همه مرد ها و خانم ها دوست بشه بای بای میکنه دست میده
ولی هیچ وقت با بچه های کوچیک نمیتونه ارتباط بگیره
اصلا بهشون محل نمیذاره
نمیدونم چرا این مدلیه
خیلی دوست دارم مستقل بشه ولی همیشه وابسته س
حتی توی خونه موقع غذا آزاد میذارمش ولی فقط کثیف کاری میکنه
اینجا هم فقط داشت بازی بقیه رو نگاه می‌کرد حالا اون بچه شیش ماه از ریحانه کوچیکتر بود برای خودش بازی میکرد