امروز دخترمو بردم پارک واقعا هر بار میبرمش افسردگی میگیرم
حالا خونه خودمون از مبل میره بالا پشتک میزنه
از تخت دیروز خورد زمین خون دماغ شد ولی میبرم پارک اصلا بازی نمیکنه
فقط بازی کردن بچه ها رو میبینه
هرچی التماس میکنم برو سرسره
بعد میره اون بالا عین بید میلرزه ک منو بیار پایین
واقعا وقتی میرم میبینم بچه های کوچیکتر از خودش برای خودشون بازی میکنن مادرشون راحت روی نیمکت نشسته
من فقط باید بیفتم دنبالش
اون یکی از دختر من کوچیکتر قشنگ شیر نیخکردبا دستش با ی دست کیکشو
حالا من از صبح دو ساعت ی کسک رو دنبال خودم آوردم بلکه خانم بخوره
آخرش هم بدون اینکه ی گاز بزنه خوردش کرد پرتش داد زمین
حالا توی جمعی میریم با همه مرد ها و خانم ها دوست بشه بای بای میکنه دست میده
ولی هیچ وقت با بچه های کوچیک نمیتونه ارتباط بگیره
اصلا بهشون محل نمیذاره
نمیدونم چرا این مدلیه
خیلی دوست دارم مستقل بشه ولی همیشه وابسته س
حتی توی خونه موقع غذا آزاد میذارمش ولی فقط کثیف کاری میکنه
اینجا هم فقط داشت بازی بقیه رو نگاه می‌کرد حالا اون بچه شیش ماه از ریحانه کوچیکتر بود برای خودش بازی میکرد

تصویر
۱۱ پاسخ

بخاطر تنها بودنشونه عاطفه جون ، چون بچه دوروبرشون نیست نیمتونن ارتباط بگیرین

پسر منم اینطور بود
میبردمش پارک بازی نمیکرد
نفهمیذم برا چی بود
اینقد بردمش تا کم کم از سرش افتاد

عزیزم دختر منم اینطوریه هر جا میره فقط بچه ها رو نگاه میکنه و باهاش ارتباط نمیگیره جدیدا در قالب داستان بهش گفتم که دوست پیدا کردن قشنگه و نباید خجالت بکشی خیلی بهتر شده

ببرش زیاد توجه نکن خانه کودکم خوبه بعضی وقتا ببرش بالاخره باید بره با همسالاش بازی کنه امروز نکنه ۷ سالش بشه باید بره مدرسه با محیط کنار بیاد

دختر منم همینطور بود چون بچه ندیده بود تابستون خیلی پارک بردمش الان بهتر شده

عاطفه جون پسر منم چون چشم وا کرده من و باباش رو دیده با بچه ها جور نمیشه ما هم می‌بریم خانه ی بازی یا پارک خودش تنهایی بازی می‌کنه طرف کسی نمیره

برعکس دختر من عاشق بچه هاست از بچگی هر وقت بچه ببینه تلاش میکنه حرف بزنه انقد پارکو دوست داره من وقت نمیزارم براش همش میگم میبرمش ولی نمیبرم، از وسایل بازی هم قشنگ استفاده میکنه، برعکس پسر جاریم ک یک سال از دخترم بزرگتره از سرسره ایتا میترسه، حالا دختر منم زبونش باز نشده اینم مشکل منه

بعضی بچه ها همینطورن دوست دارن بابزرگترها بازی کنن
تاپیک چهارمت یه کامنت گذاشته بودم دیدی؟

از بچه دو ساله خیلی توقع داری عزیزم
فقط همیشه تکرار کن که بچم ربات نیست اونطور که من میخوام رفتار کنه هزار و یک رفتار و عادت دارن و خواهند داشت که ما خوشمون نمیاد و شاید بدمون بیاد ولی به خاطر اونا نه خودمون رو سرزنش میکنیم نه بچه

اشکال نداره هربچه ای یه مدله نگران نباش

چقدر غلط املایی داشتم🥲

سوال های مرتبط

مامان مهراد مامان مهراد ۲ سالگی
چندروز پیش با یه روانشناس صحبت میکردم درباره شیطونی های پسرم. اصلا این قضیه خیلی ذهنم رو مشغول کرده، اینکه آیا واقعا من مقصرم؟ من اونطور که باید باهاش بازی نکردم؟! یا چی! خودمم میدونم من مقصر نیستم ولی مشاور بهم گفت روزی نیمساعت باهاش بازی های هیجانی بکن! مثل توپ بازی و قایم باشک و ...
ولی باور کنید این بازی ها واسه پسر من هیجان نداره. هیجانش اینه که در یخچال و کابینتها رو محکم ببنده، دایم ماشین لباسشویی رو روشن کرده. من میبرمش پارک سرسره بازی و بعدش دوست داره دنبال بچه های دیگه بدوه.
جدیدا غذاشو که میارم بهش بدم دست میندازه و چنگ میندازه توی برنج و مشت میکنه توی دستش!
اینقد دوست دارم یه روز یه مشاوری چیزی رو بیارم خونه‌مون از نزدیک وضع رو ببینه. به من میگه هیجان نداری، باید با هیجان بگی حرفاتون یا باهاش بازی کنی. من قبول ندارم نمیگم این روشهایی که میگن بی تاثیره ولی اگه بچه، بچه‌ی شیطون یا باهوشی باشه تغییر خاصی نمیکنه.
اینم بهم گفت که همه کارایی که میکنه از هوش زیادشه.

امروز چقد دارم تاپیک میزنم 🙄