(پارت پنجم)


رگو گرفتن با هزار بدبختي اون دانشجوعا اون مامايي كه زايمان اون تخت روبروييو انجام دادن رفتن كلن اين پرستاره ك بهم گفت هركاري داشتي بگو اومد بهم ي سرم وصل كرد ي امپولم زد منم اصلن درد نداشتم اون زنه كه تازه زايمان كرده بود اومد شكمش فشار داد اونم ميگفت واي دردم مياد نكنن پرستاره ام سرش داد زد بس كن ديگه يني چي انق اذيت كردي ميميري خون لخته ميشه بايد شكمتو فشار بدم لخته ها بياد منم گفتم اوه اوه اخلاق نداره خدا ب دادم برسه با اين اون رفت بيرون ب زنه گفتم راضي بودي گفت بد نبود نميخام بترسونمت ديه اون رفت بخش منم دراز كشيدم سروم داشت اروم اروم ميرفت پرستاره هي اومد بهم سر ميزد ابميوه بهم داد ديدم نه با من بد رفتاري نميكنه خوب بود ان اس تي ام بهم وصل بود ديدم گفت اهاا انقباضات داره شرو ميشه درد داري نه؟گفتم نه😐🤣گفت واقعننن گفتم والااا معاينه كرد گفت همون س سانتي ولي انقباض داري دست بزن رو شكمت چقدر سفت شدههه گفتم ولي من درد ندارم گفت خيليي خوبه درد زايمانه اينجوريه چجوري تو درد نداري اخه ديه چپ راست ميومدن معاينه ميكرد نوار قلب ميگرفتم تند تند ام ميكفت نفس بكش منم اين كارو ميكردم دردم نداشتم ديه ساعت داشت ميشد ٦ ٧غروب من درد نداشتم دختره اومد گفت داره شيفت عوض ميشه دارم ميرم من

۱۲ پاسخ

من چطور بعد بقیش و بخونم کدوم قسمت گهواره میتونم پیدا کنمت ؟؟ من بلد نیستم 😃

بقیه شو بگو تند تر

معاینه درد نداشت یعنی من میترسم

خب 🥲

خوشبحالت درد نداشتی

بقیه اش رو الان بزار من منتظرم

رمان شد حوصله ما سر رفت

خوب بعدش ؟؟

خب😍😍

خب؟؟؟

خب

گلم بقیه شم بزار

سوال های مرتبط

مامان هاكان🤱 مامان هاكان🤱 روزهای ابتدایی تولد
مامان محمد ایلیا مامان محمد ایلیا ۳ ماهگی
پارت دو تا ساعت هشت صبح درد میکشیدم ولی قابل تحمل بود بد بزور مامانم رفتم بد معاینه شدم گفت چهارسانت بازی رحمتم خیلی نرم شده بستری بشو تا کارا بستریم کردم رفتم اتاق زایمان شد ساعت نو گفتن نیاز ب امپول فشار نداری یگ سرم تقویتی زد بهم گفت راه برو نیم ساعتی را رفتم بد اومد کیسه ابمو پاره کرد ولی درد نداشتم زیاد هی ول میکرد میگرفت بد دوبار اومد معاینه کرد گفت شدی شیش باز یکم راه رفتم دوبار معاینه کرد گفت شدی هفت هشت وقتی درد داری زور بزن من بازم دردام قابل تحمل بود باز معاینه کرد گفت نو شدی زور بزن از نو سانت ب بد دردام خیلی شد دیگ هرچی زور میزدم رحمم تنگ بود باز نمیشد پارع کرد باز گفت زور بزن منم چون بی دردی بهم زده بودن گیج بودم و زیر اکسیژن بودم بد میگفت سرش دیده میشه زور بزن منم نمیتونستم بد یکی اومد شکممو فشار میداد یکی از پاین رحممو باز میکرد بد بچه اومد بیرون ک ساعت یک نیم بود کلن من چهار ساعت درد کشیدم اونم قابل تحمل بود فقط اخرش درد داشت و الان بخیه هام درد میکنه و خیلی ب دردش ارزش داشت اینم از ترحبه من ایشالا همه مثل من زایمان راحتی داشته باشین
مامان هاكان🤱 مامان هاكان🤱 روزهای ابتدایی تولد
(پارت ششم)


ديگه اونم دوباره معاينه كردو رفت چند ديقه بعد يكي ديگه ك دومين بارش بود اونم اومد معاينه كرد همشونم ميگفتن همون س چار سانته بعد انقباضم همچنان داشتم شكمم سفت ميشددد يني سنگ ميشدااا ولي درد نداشتم اصلن بعد موندم همونجوري ديدم دوتا دانشجو اومدن ازم سوال اينا پرسيدن كه چند هفته اي اين داستانا رفتن اينم بگم من تولدم ١٤مهره گذاشتم بشه ١٤ابان رفتم بيمارستان حداقل با تولد شوهرم ك نشد اين ١٤تولدش مث من باشه😂بعد ديدم س تا پرستارو ماما اومدن با ٥تا دانشجووو وايسادن نفري ي دور معاينه كردن😐بعد معاينه منم خيلي سخت بود كانال رحمم بلند بودو تنگ ب خاطر همين تا ارنج ميرفتن تو تا معاينه كنن اذيت ميشدمم بعد معاينه اين داستانا شيفتو تحويل گرفت ماما همراهمم اومد انگار فرشته اسموني بود يني هرچي از خوبيش بگم كم گفتم خيلي خوب بود اومد ابميوه اينا بهم داد خرما داد گفت غذا ميخوري بيارم برات گفتم نه نميخورم منم از شبش غذا كم خودم ناهارم نخوردم همون خرما ابميوه اينا خودتون ميدونيد ديه ب خاطر چي …😂بعد ي خورده گفت درد داري ي خورده درد داشتم ديگه گفتم خيلي كم گفت باشه رفت ي خورده بعد اومد بعد ٨نفر پشت سرش اومدن گفتن ميخام كيسه ابتو پاره كنيم واي من قبضه روح شدم از اينورم خجالت ميكشيدم دستشو كرد تو با ي چيزي هي تكون ميداد ميگفت كيسه اب چسبيده به سرش نميشه اون هي تلاش ميكرد منم معذب بودم اون همه ادم اونجا منم تواون وضعيت زدم زير گريه كيسه ابم پاره شد خيلي صحنه بدي بود برام
مامان دیارا مامان دیارا ۵ ماهگی
مامان هاكان🤱 مامان هاكان🤱 روزهای ابتدایی تولد
(پارت هشتم)

ديه ماما همراهم اومد گفتم توروخدااا خودتون بچرو ب دنيا بيارين من ميترسم اولين بارمه اون استادشونم اومد گفتم دستم ب دامنت خودت بچرو بيار توروخداا التماس ميكردم از اينورم دوس نداشتم اون دانشجوعا بفهمن اخه انصافن خيلي كمكم ميكردن دوس نداشتم ناراحت بشن ولي خب ميترسيدم ديه خودمو بدم دست اونا بعد اونجاام هركي اومد رفتن سزارين همشون سزارين اورژانسي يني فق من تنها اونجا بودم ك طبيعي ميخاسم بيارم ساعت ١١اينا گفتن تا ١٢زاييدي منم تو اوج درد بودم يهو ديدم مامانم با هزار ترفند اومد پيشم واي مامانم ديدم گفتم برووو چرا اومدي دوس نداشتم تواون وضع منو ببينه اونم هي قربون صدقم رفت دلداري داد رفت منم همچنان درد ميكشم اونايي كه ميگن ترسيديم فلان نترسيد هركسي فرق ميكنه بدنش با اون يكي من اولن با امپول فشارو كيسه اب پاره كردن دردادم شرو شد رحمم خيلي كانالش بلند بود ك اذيت شدم وگرنه زنداداشم ابجيم اينجوري نبودن هركدومم دوتا بچه دارن
مامان مَلِکا مامان مَلِکا ۳ ماهگی
تجربه زایمان ۵ :
ب ماماهمراهم گفتم من احساس میکنم الان دسشویی میکنم
گفت احساس فشار داری ؟ گفتم اره گفت ب کجات ؟ گفتم هم ب مقعدم هم ب واژنم ... واییییییییییی الان جیش میکنمممم😫😫😫😫😂😂 دااااد میزدم تو زایشگاه ک من الان پی‌پی میکنممممم منو ول کنین برم سرویس 😂😂🤦🏻‍♀️ ماماعه میگفت نههه اون سر بچه‌اس داره فشار میاره ( اینم بگم وقتی اومدم تو زایشگاه و چک کردن منو گفتن سر بچه هنوز کامل تو لگن نیس اگه ورزش نکنی و نیاد پایین ، زایمان برات سخت میشه . منم با درد ورزش میکردم )
ساعت ۱۰ دقیقه ب ۹ این حالت رو داشتم ک دردام شدید بودن !
ماما زایشگاه اومد گفت باید معاینه بشی . بهش گفتم ۲۰ ثانیه صبر کن من دردم ول کنه بعد معاینه کن . گفت نمیشه توی درد دهانه رحمت بیشترین حالتِ باز شدگیشه .. الان باید معاینه بشی خلاصه هرررچی خودم درد داشتم هرچی هم معاینه بهم درد داد دیگه داشتم دااااد میزدم از درد زیاد ک یکهو ماماعه گفت عه ! این ک فول شده 😍😍 سریع زنگ بزنین دکترش بیاد ....
منو حرکت دادن بردن روی تخت زایمان حالا در همین حین هی ب مقعد و واژنم فشار شدید میومد در حدی ک گلاب ب روتون احساس می‌کردم بچه الان از باسنم میزنه بیرون 😵‍💫😵‍💫😵‍💫😵‍💫🤦🏻‍♀️
روند زایمان من انقد سریع شده بود ک دیگه نمیشد صبر کنیم دکترم بیاد ک زایمان رو انجام بده ..
ماما زایشگاه اومد خودش( ب شدت خانم خوش اخلاق و کار درستی بود ♥️) اومد گفت هروقت بهت گفتم زور بزن .. گفتم من بلد نیستم چجوری زور بزنم ک !! گفت چونه تو بذار روی سینه‌ات ب داخل خم شو زور بزن هرکاری گفتم انجام بده گفتم باشه (این صحبت ها حین درد کشیدن من رد و بدل میشد!)
مامان توت فرنگی 🍓 مامان توت فرنگی 🍓 ۱ ماهگی
تجربه ی زایمان
پارت اول

شب سه شنبه یعنی ۳ مهر بود که بچه خیلی خودشو صفت کرده بود و من نمیتونستم بخوابم شوهرم بهم گفتش که دراز بکش شاید از صفتی در بیاد ساعت ۷ صبح بودش که من ادرارم گرفت گلاب بروتون رفتم دستشویی اومدم دیدم شلوارم خیس شد دست زدم دیدم خیسه خیسه شوهرم رو صدا کردم زنک زدیم به دکترم گفتش بیاین پیشه من بعد به خواهرم زنگ زدم گفتش که من بچه هارو دارم صبحانه میدم بفرستمشون مدرسه وسیله هارو آماده کنم بعد بیا بریم مطب دکتر من شبش رفته بودم حمام صبح دیگه نرفتم یه چیزی خوردم حاضر شدیم رفتیم دم خونه ی خواهرم ، خواهرم رو برداشتیم رفتیم طرف دکتر
دکتر معاینه م کرد گفتش که ۲ سانت بازی برو بیمارستان رفتیم بیمارستان بعد من و بستری کردن من اصلا درد نداشتم حالم خیلی خوب بود بعدش اومدن دوباره معاینه کردن گفت همون دو سا‌نتی بعدش روی اون بعدش روی اون توپا نشستم و یوگا با توپ انجام دادم 😅 اومد دوباره معاینه کرد گفت ۳ سانتی اون موقع ساعت ۷ بود با خواهرم حرف زدیم و اینا با هم گفتیم خندیدیم اینا شد ساعت ۱۰ بودش که دکتر اومد گفتش که دردی نداری گفتم نه داخل سرمم آمپول زد بعدش رفت ساعت ۱۱ بودش که من درد داشتم ولی قابل تحمل بود
ساعت ۱۱ و نیم بودش که داد میزدم یعنی انقدر درد داشتم دکتر اومد معاینه کرد گفتش که ۱۰ سانت شدی دکتر گفت زور بزن زور بزن ولی من همون موقع دردم آروم شد😂😂 دکتر گفت چرا زور نمیز
نی گفتم که درد دیگه ندارم گفتش که الان درد داشتی که گفتم نمیدونم درد دیگه ندارم دکترم همونجا وایستاد دوباره ۵ دیقه دیگه دردم گرفت گفتم درد دارم دکترم گفت زور بزن زور بزن من تا تونستم زور زدم خواهرم م بقلم بود
مامان روشا مامان روشا ۴ ماهگی
تجربه زایمان ۲
خلاصه بستری شدم بعد تکمیل مدارک و خداحافظی و این داستانا با ویلچر بردنم طبقه بالا اتاق ۶یدونه اتاق با دستگاه ان اس تی با دستگاه فشار و اکسیژن و این جور چیزا من دراز کشیدم ان اس تی بچه رو گرفتن گفتن خوبه اومد معاینه کرد گفت دهانه رحم یک سانت با ایزی به ۴سانت میرسونیم ایزی یدونه دستگاه بود کمک میکرد دهانه رحم تا ۳یا ۴سانت باز بشه سه تا شلنگ حالت داشت یه طرف سرش بادکنک که میرفت ورودی دهانه رحم قرار میگرفتم از اینورم یدونه بهش سرم وصل بود سرم میرفت داخل و اونو باد میکرد دقیق باید میذاشتن دهانه رحمم که با باد شدن اون دهانه رحمم باز بشه به ۴سانت برسم حالا بماند با چه بدبختی و درد اونو گذاتشن دهانه رحمم خیلی خیلی خیلی شدید درد داشت بعد که گذاشت ایزی رو درازم کرد رو تخت دستگاه ان اس تی رو وصل کرد به بچه گفت دراز بکش رفت حدود یک ساعت بعد دل پیچه دل درد گرفتم گفتم خب درد زایمان داره شروع میشه حدود چند ساعتی طول کشید من رسیدم به ۳سانت اون بادکنک خودش افتاد بیرون با دردای تقریبا مثل پریود اومد معاینه کرد گفت که ۳سانت دهانه رحمش ام نرم تا شب میزاعه منم که خوشحال میگفتم اخجون دیگه تموم شد بچه فردا پیشمه اصلا فردا خونم
مامان امید💙👶 مامان امید💙👶 ۵ ماهگی
سلام خانما منم بلخره۲۸خردادزایمان کردم🥹💜
زایمان سختی داشتم
۲۷ بخاطردرد شب اصلا نخوابیده بودم دیگه ۵صبح رفتم بیمارستان معاینم کرد گفت همون یه فینگری ان اس تی گرفت تو اون انقباظ نشون داد گفت پاشو برو یکم راه برو منم خیلی درد داشتم بعد گفت حالا بخواب یبار دیگم معاینه کنم همین ک دراز کشیدم یه چیزی ازم ریخت بهش گفتم یه آبی داره ازم میریزه گفت خونه پاشو لباساتو بپوش باید بستری شی رفتم بلوک زایمان بدترین شب عمرم بوداون روز۶بارمعاینه شدم بهم میگفتن الکی اومدی...گفتن نرخصی برو بخش فردا دکترمیاد مرخصت میکنه من۳۹هفته ۱روزم بود بعم میگفتن توهنوز دوهفته وقت داری تا۴۱هفته نشی آمپول فشار نمیزنیم
خلاصه رفتم بخش بستری شدم صبح با درد خیلی بدی بیدار شدم همین ک نشستم دوباره یه چیزی ازم ریخت بدو بدو رفتم دست شویی دیدم خونه با لخته های خون رفتم ب پرستار گفتم معاینم کرد گفت همون یه فینگری زنگ زد اومدن منو دوباره بردن بلوک زایمان هی هرکی از راه میرسید دست میکرد میگفت هنوز یه فینگری الکی نگو درد دارم....
خلاصه ظهر ساعت۴کمر درد خیلی شدید و بدی گرفتم که هی میگرفت ول میکرد وقتی میگرفتم ناخداگاه از درد فقط جیغ میزدم یه پرستاره بداخلاق اومد گفت چیه چرا سردرد میدی ب ما....اوند معاینه کرد گفت۳سانت بازی برو زیر آب گرم....منم هرچی میگفت گوش میدادم دیگه دردام خیلی غیرقابل تحمل بود فقط با آب گرم میشد تحملش کرد خلاصه پرستار اومد بالا سرم معاینم کرد گفت۶سانتی زد کیسه آبمو پاره کرد دیتگاه نوار قلب گذاشت رو شکمم ضربان قلب بچم خیلی تند تند میزد یه دکتر اومد معاینم کرد گفت بند ناف دورگردن بچس تو چطوری نفهمیدی
مامان فاطمه مامان فاطمه ۸ ماهگی
تجربه زایمانم 💫🤍❤💖
من روز دوشنبه ۱۴ اسفند ماه رفتم پیش دکترم معاینه تحریکی کرد و گفت سه سانت اندازه دو انگشت باز شدم بعد از معاینه لکه بینی گرفتم تا عصر شب درد داشتم نه در حد درد پریودی و نامنظم
رفتم حموم ورزش کردم دوش آب گرم گرفتم قر کمر رفتم
فردا ساعت ده صبح که بیدار شدم هیچ درد ی نداشتم فقط کمر درد پریودی که چند روزی بود داشتم
ساعت ۱۱ ی تیکه حالت ترشح غلیط و خونی
بیشتر شبیه لخته خون بود ازم اومد کارمو کردم ساعت ۱ رفتم بیمارستان
دکتر اومد معاینه کرد گفت همون دو انگشت دیروز
اولش نمی‌خواست بستری کنه و گفت هنوز دو انگشتی من گفتم درد دارم
آن اس تی وصل کرد و متوجه شد که من درد دارم بستریم کرد تا ساعت ۴ دردام خیلی کم بود ساعت ۴ اومد امپول فشار وصل کرد بهم
دردام‌زیاد تر از قبل شد و داشت منطم‌میشد ولی خیلی شدید نبود قابل تحمل بود
ساعت ۷ دکترم‌ اومد و کیسه آب و ترکوند ی آب داغ و زیادی ازم خارج شد
از اون موقع به بعد دردام منم تر و شدید تر شد ساعت ۹ تا ۱۰ توی اتاق راه رفتم بهم توپ داد روی توپ ورزش کردم
کمی غذا خوردم
ساعت ۱۰ و رب اومد معاینه کرد گفت ۵ ۶ سانتی ی ۵ دیقه ای دوباره راه رفتم. بعد ردی تخت دراز کشیدم و امپول و دوباره بهم وصل کرد ی دفعه انگار بدنم واکنش نشون داد ی درد شدیدی منو گرفت و احساس مدفوع زیاد داشتم. دکترم و صدا کردم گفت اون مدفوع نیس سر بچته اومد و با تعجب گفت فول شدی
همین الان معاینه کردم ۵ ۶ سانت بودی
خلاصه اومد و با چند تا زور دختر نازم به دنیا اومد🥰 ۴ تا هم بخیه خوردم
دخترم ۱۵ اسفند ماه❤ ساعت ۱۰ و نیم 💜۳۹ هفته و ۵ روز 🩵با وزن ۳۶۵۰ 🧡
مامان اهورا💙 مامان اهورا💙 روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان طبیعی(🤟)
ساعت۷بود به سمت بیمارستان رفتیم و ساعت۸رسیدیم اینقد درد داشتم نمیتونستم راه برم قشنگ هی میگرفت و ول میکرد رفتیم سمت زایشگاه و اون ماما قبلی نبود خداروشکر شیفت یکی دیگه بود و خیلیی مامائه خوبی بود تا دید خیلی درد دارم گفت سریع بیا دراز بکش معاینه کنم دراز کشیدم و معاینم کرد گفت دختر تو از کی درد داری گفتم از دیشب گفت ماشالله خیلی خوب تحمل کردی ۵.۶سانت بازی و بچه اومده پایین دیگه زنگ زدن دکترم اومد نیازی به ماما نداشتم بستریم کردن و گفتن اپیدورال میخوای گفتم نه تحمل میکنم مامائه گفت آره دیگه بیشتر درداتو تحمل کردی نمیخواد گفتن اتاق خصوصی میخوای گفتم آره منو بردن تو اتاق و ماما اومد کیسه آبمو با یه چیز دراز پاره کرد و هی معاینه میکرد یه ماما دیگه هم اومد بهم یچیزی داد گفت دردات که شدت گرفت اینو فوت کن دردات کمتر میشن ساعت۸ونیم بود چون اتاق خصوصی بود گفت هرکی میخواد میتونه کنارش باشه مادرشوهرم اومد خیلی خوب بود دستاشو سفت میگرفتم و انقد جیغ میزدم که گلوم خشک میشد و هی بهم آب میداد بهم که آب میداد حالت تهوع میگرفتم سعی میکردم کمتر جیغ بزنم که گلوم خشک نشه وقتی دردم میگرفت حس میکردم که بچه الانه که بزنه بیرون و هی داد میزدم که داره میادو ماما ها میگفتن عزیزم ما حواسمون هست به شوهرمم گفتن میتونی بیای داخل ولی شوهرم تحمل نداشت منو اونجوری ببینه سریع اومد و رفت دیگه دکترم اومد وقتی دیدمش خیلییی آرامش گرفتم مادرشوهرم رفت بیرون دکترم گفت تا دردت گرفت فقط زور بزن و پاهاتو تکون نده که پاره بشی منم ۲.۳تا زور زدم و پسر قشنگم ساعت۸:۵۰دقیقه شب بدنیا اومد
مامان دلوین🧚🏻‍♀️ مامان دلوین🧚🏻‍♀️ ۷ ماهگی
پارت دوم
ماما اومد بدون اینکه معاینه کنه بهم لباس داد گفت عوض کن بعد میام معاینت میکنم منم لباسام عوض کردم بعدش ک اومد معاینه کرد گفت چهارسانتی پرونده تشکیل دادن بستریم کردن من بردن تو اتاق زایمان مامایی که بالا سرم بود خیلی مهربون بود بهم گفت دردات چقدن منم گفتم قابل تحمل هستن سروم وصل کرد بهم آمپول فشارم داخلش زد کیسه آبمم همونجا پاره کرد دردام خیلی کم بود هیچ واکنشی نشون نمیدادم وقتی میگرفتن کم کم بخاطر همون فشار شدیدتر میشدن ماما اومد معاینه کرد گفت پنج سانت شدی تو نیم ساعت عالیه پیشرفت خیلی خوبی داشتی ولی کاشک همینجوری ادامه پیدا میکرد💔از ساعت 8 شب من پنج سانت بودم تا 12 شب کلی درد میکشیدم ولی الکی رحمم بیشتر باز نمیشد از درد خودم ب تخت میزدم سروم از پیشم تا اخر باز شده بود یهو دردام جوری وحشتناک شد ک چشمام تار شد فقط ناله میکردم ماما سری اومد سروم تا آخر بست هم حال خودم خراب شد هم ضربان قلب بچم بالا رفت از اونجا ب بعد دیگه نفس کشیدن برام سخت شد که بهم اکسیژن وصل کردن از ساعت 12 ب بعد دردام خیلی وحشتناک و غیر قابل تحمل شد وقتی میگرفتن حالم بد میشد صدام در نمیومد فقط ناله میکردم تنها تو اتاق بودم کل پرسنل رو ب رو اتاقم ولی اصلا توجه نمیکردن بهم ماما میومد بهم سر میزد میگفت نمیتونم برات کاری بکنم باید تحمل کنی ساعت دو بود ک ماما اومد معاینه کرد گفت داری فول میشی الان فقط زور بزن تو دردات وقتی دردام می‌گرفتن کلی زور میزدم نفسم میرفت با اینکه اکسیژن داشتم