تاریکی محض۹۹
مامانم تقریبا باورش شده بود
_هانا بازم با این وجود نمیتوونم انقدر سرد بودنتون درک کنم؟؟ الان تو مشکل نداری سعید ک سعید همچین مشکلیو داره؟؟؟
با کمی مکث و فکر گفتم
_فعلا ک نه اما گفته خودش درمان میکنه
_تا چه حد مشکلش ینی انقدر زیاد ک حتی نمیخاد بهتم نزدیک بشه؟؟ مگ میشه اینطوری؟؟
تو دلم میگفتم وای چه گیر افتادم حالا چی بگم در مورد این مشکلات هیچ اطلاعاتی ندارم حالا ادامه دروغم باید دوباره چی بگم
_مامان سعید یکمم از لحاظ روحی و عاطفی هم سردع نسبت ب غرایز مردونش از دو جنبه باید درمان کنه یکم طول میکشه شما نگران نشید
مامانم تو فکر رفته بوود
دوسداشتم حرفامو باور کنه اما نمیدوونم تا چه حد باور کرده
_الان تو دخترم سختت نیس
_نه ... فعلا ک نه ... تا ببینم در اینده درمانش چی میشه ؟؟
_انشالله ک بهتر بشه چرا زودتر بهم نگفتی؟؟؟
_نشد وقت مناسبشو نداشتم
مامانم منو بغل کرد گف
_ببخشید ک انقدر کار سرت انداختیم وازت غافل شدم
هیچی نمیگفتم
فقد ب این فک میکردم عجب دروغ خوبی گفتم بعدا هم میتونم همینو بهونه کنم علت جداییم بگم
رفتم تو اتاقم از ترانس نگاه میکردم ب حیاط هوا حسابی سرد شده بود

۰ پاسخ

سوال های مرتبط

مامان بی تاب💔
♡yekta♡ مامان بی تاب💔 ♡yekta♡ قصد بارداری
ظهرتون بخیر مامانا♥️من همه چیمو سپردم دست خدا با اینکه چهارساله تو اقدامم پستی و بلندی زیادی داشتم تو این چهارسال اقدام از این دکتر ب اون دکتر از این دارو ب اون دارو کلی خرج و هزینه هرماه منتظر بودم ک خدا نور امیدشو تو دلم روشن کنه اما یه دفعه ای کل دنیام تیره و تار میشد تا سه هفته پیش ک دیگع کلا با خودم فکر کردم گفتم خدایا چرا من دارم انقد ب بن بست میخورم؟؟چرا هرچی صدات میزنم منو نمیشنوی دیگع تصمیم گرفتم ک همه چیزمو بسپرم ب خودش مطمئنم ک بهترین چیز هارو واسم رقم میزنه مطمئنم ک میخواد یه روزی یه جایی چنان سورپرایزم کنه ک تا ابد عاشقش بمونم 💌الانم دیگع زدم بیخیالی ولی پر قدرت دارم ادامه میدم این ماه آمپول اچ ام جی زدم سه تا بعدش دوتا اچ سی چی زدم رابطه زیاد داشتم خودمو تقویت کردم شوهرمو قبل رابطه تقویت کردم قرص اوا بوست خوردم لتروزول . امگا ۳.اسیدفولیک.دوفامد ان شاءالله ک خدا خودش کمکمون کنه!!!!!!کسی بوده با این کارا باردار شده باشه؟؟؟؟من پذیرفتم ک اگرم نشم حتما قسمتم نیست💔
مامان سام❤️ مامان سام❤️ قصد بارداری
پارت۸👶🏻👶🏻👶🏻
حدود یه هفته کارم شده بود علف دم کردن و زعفرون خوردن و شیافت گذاشتن و خبری از پریودی نبود،با خودم میگفتم این داروها اینقدر برا بدنم سنگین بوده ک زده نابودم کرده
نکنه رحمم بگن باید در بیاری و زخیم شده و کاری نمیشه کرد،نکنه دیگه بچه دار نشم و پریود نشم
با خودم هزار فکر ناجور کردم حدود دوماه و نیم بود ک از پریودم گذشته بود و با هیچ چیزی هم راهش باز نمیشد
با گریه ب دکترم زنگ زدم گفتم من پریود نمیشم چکار کنم،
اونم نگران شد گفت بیا پیشم چکت کنم دوباره،ببینم مشکل از کجاست
خلاصه اینقدر استرس داشتم اون روزا ک همش بالا میاوردم،همون روز تو راه کلینیک هم حالم بد شد از استرس و زدیم کنار و بالا آوردم
تو مطب نشستیم،دل تو دلم نبود،دکتر صدام زد و رفتم گفت برو تو اتاق سونو آماده شو تا بیام
نگم ک دیگه جون راه رفتن نداشتم،
رفتم دراز کشیدم،دکتر و دستیارش اومدن،دستگاه واژینال رو آماده کرد و منم رو تخت گریه میکردم ک حالا دکتر میخواد چی بگه و کارم ب کجا کشیده
یه لحظه دستگاه رو ک وارد کرد و چند ثانیه بعدش با تعجب ب صفحه ی مانیتور دوتاشون نگاه کردن،دلم ریخت
گفتم بدبخت شدم حتما چیز خطرناکیه،از پرسید آخرین پریود کی بوده
گفتم۱۴۰۰/۱۲/۲۸
یکم رو دکمه های مانیتور فشار داد،برگشت نگام کرد گفت خانومم حامله ای و الان ۱۲ هفتته
نسیم نسیم قصد بارداری
سلام ب همه آقا صبحتون بخیر.
دیدین وقتی زمان پریودیتون نزدیکه و نمیدونین باردار شدین یا ک میخواین پریود بشین دل تو دلتون نیس ک نکنه یه وقت پریود بشم.حالت همچنان خوبه تا میزنه پریود میشی حتی اولشم دلت نمیخواد قبول کنه تو لحظه اول میگی خب اگه دیگ بعد این خون نیاد شاید لانه گزینی باشه اما میبینینه خیلی خونش زیاده و اون موقعس ک انگار غم همه عالم جمع شده تو دلت خیلی سخته ها خیلی...آقا خلاصه میگذره چندروز ازش نزدیک میشی ب روزهای تخمک گذاری باز همه چی عوض میشه و تو دوباره هرجورشده خودتو سرحال میکنی و میگی شاید این بار بشه ک اگه نشه اصن دیگ نمیخوام حتی با خدا هم قهر میکنی ک اگه ب منم بچه بدی چی میشه خب این همه آدم دارن بدون دارو باردار میشن..چرا من این همه دارو میخورم چرا باردار نمیشم.خلاصه یکم گریه و بعدش کلی دعا ک خدایا این سریو دیگ بده قربونت برم و میری همش تقویم رو باز میکنی و روزی هزار بار روزهای سیکلت رو میشماری تاببینی ک تا کی میتونی اقدام کنی..الان نزدیک سه سال داره میشه ک کار من همینه.هی خدایا شکرت