۴ پاسخ

خداروشکر که حال خودتون بچه خوبه عزیزم
منم چندساعت دیگه عملمه

عزیزم دلیل nicu رفتن نینی چی بود؟

من میخوام بگم بهشون کامل بیهوشم کنن

به سلامتی عزیزم چرا نخواستی بیهوش کامل بشی

سوال های مرتبط

مامان محمد مهدیار مامان محمد مهدیار ۳ ماهگی
پسر کوچولوی منم پنج شنبه به دنیا اومد توی ۳۸ هفته و ۲ روز
از تجربه سزارین اختیاری بخوام بگم ؛ اینه که من شب قبل غذام سنگین و دیر موقع بود چون ساعت ۱۰ شب با دکترم هماهنگ کردیم که فرداش عمل کنم به خاطر درد پریودی که از صبح داشتم و کند شدن حرکاتش . همین دیر و سنگین غذا خوردن باعث شد که توی اتاق عمل بعد بی حسی و موقع عمل کلی بالا آوردم و اذیت کننده بود یکم . عملم خیلی طول نکشید بعدش با بچه رفتم ریکاوری اومدن گذاشتن رو سینم برای شیر و آموزش شیردهی که تو ریکاوری با دیدن بچه خستگی کل مسیر ۹ ماه و عمل رفع شد . بعدش هم که رفتم بخش ، گهگاهی درد داشتم تا شب که خب مونید سخت ترین کار بعد سزارین حرکت کردنِ تمام سعی ام رو کردم که همکاری کنم و زود خودمو جمع و جور کنم مایعات خیلی خوردم و رفتم دستشویی و راه میرفتم تا صبح بیدار بودم به بچه هم سینه میدادم . سزارین فقط یک شب درد داره فقط مطمئن باشید اگه راه برید و مایعات زیاد بخورید و دستشویی کنید فرداش ۹۰ درصد خوب شدید .سوند رو تو اتاق عمل بعد بی حسی گذاشتن که نفهمیدم آخر شب هم کشیدن که یه لحظه بود . دکترم خانم سیمین دخت هاشمی جم بود بیمارستان مصطفی خمینی. سوالی بود در خدمتم 😍
مامان نورا خانم مامان نورا خانم روزهای ابتدایی تولد
تجربه سزارین تو بیمارستان آریا اهواز
پارت ۴
و منو بردن توی بخش و توی اتاقم
بعدم هم اومدن برام سرم وصل کردن و به خانوادم خبر دادن ک بیان پیشم. اول مادرم اومد به عنوان همراه ولی همسرم نیومد و نبودش و من بیشتر نگران شدم ک فهمیدم رفته دنبال کارای بچه و وقتی اومد گفت جای نگرانی نیست و بچه حالش خوبه و برای اطمینان بردنش NICU تا چک بشه. من اینجا بود که دردام داشت شروع میشد ولی خب با پمپ درد کنترل میکردم و شیاف هم برام زدن. از ۹ صبح که عمل من بود تا ۷ شب چیزی نخوردم و از جام تکون نخوردم. شنیده بودم که نباید سرمو تکون بدم و منم همین کارو کردم و سرمو هم حتی تکون نمیدادم و خیلی حرف نمیزدم
دیگه شب شد و من شروع کردم با نسکافه و مایعات بعد هم سوپ خوردم. سخت ترین قسمت بلند شدن بعد عمل بود که یه پرستار و مادرم کمکم کردن. سخته اما باید قوی بود و میگذره. من حتی سعی میکردم لبخند بزنم و خودمو خوب نشون بدم با اینکه بچمو ندیده بودم و خیلی حالم بد بود. فردا صبح شد و دکترم اومد چک کرد بخیمو و حالمو و مرخص شدم. با خوشحالی رفتم NICU که بچمو ببینم و فکر میکردم مرخصش میکنن اما گفتن باید ۳ روز بمونه چون ازش ازمایش گرفته بودن و باید جوابش میومد. خیلی برام دردناک بود و میتونم بگم چن ساعت سخت و گذروندم. باید میرفتم از بیمارستان اما بچم باید میموند. چون خونم هم ماهشهر بود که خب ۱۲۰ کیلومتر با اهواز فاصله داشت. حالمم بد بود که بخوام برم هتلی جایی و باید میرفتیم خونه. و بعد از چند ساعت حال بد و گریه بالاخره بچمو سپردم به خدا و پا روی دلم گذاشتم و بخاطر سلامت خودش گذاشتمش بیمارستان و رفتم...
مامان نی نی قشنگه مامان نی نی قشنگه ۱ ماهگی
تجربه زایمان
قرار بود طبیعی زایمان کنم ولی چون خونرسانی به جنین کم بود و ممکن بود خطرناک باشه سزارین رو انتخاب کردم، صبح روز سه شنبه ۱۷ مهر ساعت نه و نیم با مادر و همسرم به بیمارستان رفتیم. دیگه سرم زدن و چند ساعت منتظر بودم. تا اینکه بالاخره ساعت حدود ۲ بردنم اتاق عمل. البته قبلش سوند وصل کردن که خیلی بد بود. گفتم نمیشه بعد بی حسی سوند وصل کنید گفتن نه! واسه من که سوند سخت بود ولی همه میگن سوند رو اصلا حس نمیکنی. خلاصه رفتیم اتاق عمل، اونجا هم آمپول بی حسی زدن که اصلا سخت نبود و مثل یه آمپول معمولی بود. بعدش گفتن دراز بکش و پاهاتو بلند کن که نتونستم پامو بلند کنم. یه پارچه کشیدن جلوم و عمل رو شروع کردن. درد نداشت ولی حس میکردم دارن یه کارایی میکنن. منم هی حرف میزدم بعد دکتر گفت واسش مسکن بزنید. مسکن نبود بیهوشی بود که البته خدا خیرشون بده اگه نمیزدن خیلی بد میشد. البته بیهوشی کامل نبود ولی خب یه کم بود مثل یه حالت خواب و بیداری. وسطاش بچه رو نشونم دادن که چون بیهوش بودم در حد یک ثانیه یادمه
ادامه در پارت دو
مامان شیدیلی مامان شیدیلی روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان (۴)
تا شب ناشتا موندم و تشنگی خیلی کلافه کننده بود بعدش اجازه دادن چیزی بخورم تا خوردم اومدن گفتن چیزی نخور صبح باید ازمایش دیابت بدی🫤
شبش یکم سخت گذشت سینم شیر نداشت و نی نیم خیلی گرسنه بود تا صبح با بخیه هام نشستم و بهش شیر دادم (اگه بر میگشتم عقب با خودم شیر خشک می‌بردم و میدادم تا بچه سیر بشه و خودم بتونم استراحت کنم )
بلند شدن و نشستن برام سخت بود ولی اونقدر دردناک نبود قابل تحمل بود بعدشم اومدن چک کردن و مرخصم کردن
درکل بخوام بگم زایمانم خیلی خوب بود و کاملا راضی بودم
تعریفایی که درمورد بیمارستان کمالی شنیده بودم اونقدرا که میگن بد نبود کسی که تو اورژانس بستریم کرد واقعا مهربون و صبور بود
تو اتاق عملم همه عالی بودن و واقعا چیزی نبود که منو اذیت کنه
شاید یکی دوتا پرستار بودن ک بد اخلاق بودن که با من کاری نداشتن با یسری مریضا سر یسری چیزا بحثشون میشد
از درد سزارینم بگم فقط همون قسمت رفتن بی حسی دردناک بود برام که با شیاف اوکی میشدم
ماساژ رحمم موقع بی حسی زدن
نگران هیچی نباشید همه چیز قشنگ تر از چیزی که فکرشو میکنید اتفاق میوفته
مامان مهرسا جونم💖 مامان مهرسا جونم💖 ۶ ماهگی
خوب بالاخره می‌خوام تجربه ام بگم
۳۰اردیبهشت صبح رفتم آزمایش دادم اومدم خونه بعد ساعت ۴رفتم دوباره بیمارستان بستری شدم ،۳۱ازدیبهشت ساعت ۶گفتن لباسهای عمل بپوشین ولی ساعت ۱۱نوبتم شد ،با هماهنگی قبل با دکتر سوند رو بعد بی حسی زدن ،امپول بی حسی دردی نداشت ،بدنم شروع شد گرم شدن ، و احساس خیلی کمی حس کردم بدنم داره تکون میخوره فقط از پرستاران میخواستم باهام حرف بزنن بعد یهو خواب رفتم بهوش اومدم تو ریکاوری بودم کم کم درآمد شروع شد.بعد یکساعت رفتم بخش دخترمم آوردن پیشم که خداروشکر خوب بود شروع کردن سرم زدن تا رحمم جمع بشه .تا شب چیزی نخوردم بعد گفتن کم کم مایعات با نی بخورین تا سوند رو در بیارن ،هر شش ساعت هم شیاف میزدن .همراه پوشک میزاشت و منم تا جایی که می‌تونستم برای شیاف کمک میکردم ،صبح بیدار شدم کمی درد داشتم ولی یواش شروع کردم راه رفتن .طرفای ۱۰و نیم هم نامه ترخیص دادن .الان ک اومدم خونه جای بخیه هام می سوزه و کمردرد دارم .به خاطر داروی بعد از بی حسی بهم زدن ی گاز بدی توی کتف و پهلوم بود که اصلا نمی تونستم بخوابم و رفتم درمانگاه سرم زدم .الان کمی بهترم
سزارین دوم
بیمارستان امیرالمومنین
دخترم با وزن ۳۲۰۰ ولی کوچولو بود خداروشکر مشکلی نداشت
زردی خیلی خیلی کمی داره
الان کمی راه میرم ولی زیاد نمیتونم بشینم
سوالی بود در خدمتم
مامان بچک مامان بچک ۴ ماهگی
تجربه سزارین

صبح رفتم بیمارستان فشار و ضربان قلب بچه رو‌ چک‌ کردن بعد یک‌ربع قبل از رفتن به اتاق عمل برام سوند گذاشتن موقع گذاشتنش یکم سوزش داشت و یکم احساس ناراحتی داشت بعدش تا بی حس بشم بعد رفتیم اتاق عمل و بی حسی نخاعی که برام‌ زدن رو میتونم بگم متوجه نشدم و‌ اصلا درد نداشت چند دقیقه بعد هم نی‌نی رو دنیا آوردن و آوردن گذاشتن رو صورتم خیلی سریع بود و حس خوبی داشت من اصلا فشار هم که بعضیا میگن متوجه نشدم بعدشم رفتم ریکاوری و باز نی‌نی رو آوردن شیر دادم بهش همه چیز عالی بود تا وقتی بردنم بخش اومدن حسابی شکمم رو فشار دادن اون درد داشت بعدم عصر که بی حسی رفت دردام شروع شد که مسکن زدن برام و غول مرحله آخر بلند شدن‌ و راه رفتن بود که خیلی سخته فرداشم مرخص شدم و اومدم خونه چون پانسمان ضد آب بود دوش گرفتم راحت سبک شدم ولی تا امروز بلند شدن برام سخته و گاهی درد دارم که دکتر شیاف داده. امروزم رفتم بخیه کشیدم که اونم متوجه نشدم اصلا و‌ تمام. سزارین واقعا لحظه تولد خیلی خوبه ولی بعدش مراقبت میخواد و اصلا آسون نیست حتما باید کمک داشته باشی یه ۲۴ ساعت سخت داشت و در کل میتونم بگم راضیم
مامان مهراد مامان مهراد ۱ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی پارت ۲🥳
خلاصه از ساعت یک ظهر ان اس تی و کارای مربوطه رو انجام دادن و سرم فشار رو از خیلی کم شروع کردن ، تا ساعت سه درد خاصی نداشتم انقباض و خیلی کم گرفتگی ، کم کم زیاد می کردن که اذیت نشم ، تو این بین ورزش می کردم تو اتاق یکم دردام بیشتر شد شبیه درد پریود ولی قابل تحمل بود برام نفس عمیق میکشیدم و رد می کردم ، بعد بهم گفتن بشین رو نوپ درد اومد بالا پایین شو ول کرد قر بده رو توپ ، حدود یک ساعت رو توپ بود و دردام بیشتر شد ولی همچنان با ماساژ که همسرم می داد و نفسای عمیق رد می کردم ، معاینه شدم ۵ سانت بودم ، وان رو آماده کردن و دراز کشیدم تو وان به همسرم گفتن آب گرم و بگیر رو شکمش و کمرش ، یکم که گذشت دردام شدت گرفت و کم کم صدام در اومد ولی بازم سعی می کردم با نفس کشیدن کنترل کنم ، ( اینم بگم که من می‌خواستم اپیدورال بگیرم ولی دکترم گفت چون زایمان اولی تا ۷سانت تحمل کن ) برای خودت و بچه بهتره و من تحمل کردم (درد. زایمان آخرا سخت هست ولی یکسره نیست نترسید اون بین تایم ریلکس کردن دارید) من مرتب خرما و مایعات می‌خوردم که ضعف نکنم،هفت سانت که شدم برام بی حسی رو زدن و کم کم پاهام گرم و شد تمام دردا رفت بعد بی حسی در عرض یه ربع دقیقه از هفت سانت کامل فول شدم ( در حال که دکترم می گفت یه ساعت تا فول شدن داشتی) در واقع بهم کمک کرد بی حسی که زود فول شم ،