شوهرم اصلاارزشی برام قائل نیس خیلی خوشکلم طبیعی ن عمل ن چیزی همه ارزوشون بودباهام ازدواج کنن ولی گیرشوهرم افتادم ک قدرمونمیدونه همش دنبال اینواونه دیشب گوشی شودیدم ب دوستمون ک زنوشوهردوست هم هستیم هی پیام داده نمیدونم پست واینابراهم فرستادن استوریاشوریپلای کرده ک نبینم فازغم داری نبینم ناراحتی.نمیدونم خب شب خوش خوشکله.بازپیامای عادی درهمین حدفرستادن فیلم وایناتواینستابعدم بازاحوال پرسی کرده گفته خب دیگه فعلن خدافظ گله.خیلی دلم شکسته امشب ک تنهام گفتم یبارنشدبمن بگه نبینم ناراحتی نبینم فازغم داری یابهم بگه خذافظ خوشکل وگل واینادیدین میگن مردابلدن همه کاری ولی توادمش نبودی ک برات بکنن قبلنم دخترعموی شوهرم گفت برادوست دخترش یه دسته گلای بزرگی میخریدباتاکسی میفرستادسرکارش ک سوپرایزبشه نمیدونم میبردکافه براش طلامیخریدک اینارومیدونستم خودمم ولی خب مامانش نذاشته دوست دخترشوبگیره ولی منویبارکافه نبرده یبارگل نگرفته منم ادمم منم دلم میخاست بایکی ازدواج کنم ک دوستم داشته باشه ن ک قدرموندونه بابدبختی وبیکاری وبی پولیش ساختم الانم کم خرج میکنم نمیپوشم نمیخورم ک اقاسختش نباشه ولی دنبال اوناییه ک مورنگ میکنن ناخن میکارن مژه میکارن وب خودشون میرسن من ک سروساده بودم نخاست بهم احترام نمیذاره ادم حسابم نمیکنه کاش مامانابفهمن ک نمیذارن پسرشون دوست دخترشونوبگیرن یه دختردیگه رواین وسط بدبخت نکنن

۶ پاسخ

همیشه خوشگلا سگ خور میشن

همیشه خربزه شیرینو شغال گاز میگیره

خب اشتباه میکنی توام ب خودت برس خوشگل کن ن بخاطر شوهرت بخاطر خودت وفتی اومد سمتت دیگه محلش نده

ببخشبد ولی از قدیم گفتن زنی ک خرج نداره ارج نداره.
ب شوهرت ی بار بگو فلانی.،شوهر زنه بهم‌همش پیام‌میده تو واتساپ و اینیستا کلیپ‌میفرسته گفتم بگم داستان نشه بعدا عکس العملشو ببین

خانومی اصلا دلت برا مال شوهرت نسوزه اول خرج خودت و پس انداز دور از چشم داشته باش اگه خرج نکنی خرج یکی دیگه میشه
از فردا شروع کن برو لباسای خوشگل و رنگ ناخن بزار

بیخیال شوهرمنم اینجوریه تاوان نمیدونم کدوم گناهمونوپس میدیم

سوال های مرتبط

مامان پرروچه مامان پرروچه ۳ سالگی
سلام دوستان
میگم شما همه ی تصمیمات ی ک مربوط ب کودکتون باشه رو میذارید بر عهده ی فرزندتون؟ یا شمام دخالت میکنید؟
مثلا بگه من الان این لباس رو میپوشم درحالی ک مناسب اون مکان نباشه، شما قبول میکنید؟
یا بگه من از آمپول میترسم پس تزریق نمیکنم، شما قبول میکنید؟
یا مثلا بگه من مدرسه نمیرم دوست ندارم درس بخونم، از درس خوندن بدم میاد
من میخوام هرروز گوشی بازی کنم!
یا من شام و ناهار نمیخوام به جاش تنقلات بده
میخوام بدونم بنظرتون میشه به بچه ها تا این حد اطمینان کرد ک تصمیماتشون رو خودشون بگیرن ؟؟؟ توان تشخیص خوب و بد رو از هم دارن؟؟؟



این سوالات وقتی ب ذهنم رسید گ یه مادر راجب گوشواره نوشته بود، و مادر دیگه گفته بود من صبر میکنم تا زمانی ک خودش دلش بخواد گوشش رو سوراخ کنه!
بنظرتون اینقدر رشد عقلانی پیدا کردن ک حالا خودشون بخوان تصمیم‌گیری کنن؟؟

من اصلا نمیتونم همچین اجازه ای بدم ک خودش برای همه چیز تصمیم بگیره، فکر می‌کنم احتیاج داره ک من کمکش کنم ،راهنماییش کنم. خوب و بد رو بهش نشون بدم .....
من بهش اجازه میدم بعضی تصمیمات ساده رو بگیره مثلا این ک کدوم عروسک رو بیاره مهمونی
ولی این ک راجب سلامتی و تنش بخواد تصمیم بگیره، بنظرم فرزندم توان تصمیم‌گیری درست رو نداره
مامان توت فرنگی😍 مامان توت فرنگی😍 ۴ سالگی
مامانا دلم گرفته. خواستم اینجا درد و دل کنم. چند وقتیه شیطنت و لجبازی پسرم خیلی زیاد شده، خیلی هم ب من وابسته اس. من افسردگی و اختلال اضطراب فراگیر دارم و تحت نظر روانپزشکم و همسرم بیشتر اوقات سرکاره. جدیدا پسرم حتی نمیخواد من با تلفن هم. صحبت کنم. امروز اومدم خونه مامانم ک یکم حالم بهتر بشه،تا رسیدیم پای پسرم سر خورد و افتاد زمین و گریه کرد، منم خیلی ترسیدم. بعد خواهرم تو اتاق بود و پسرم با گریه رفت تو اتاق و ماشینشو برداشت و پرت کرد، ماشین لعنتی صاف خورد تو سر خواهرم! خواهرم برداشت ماشینای پسرمو پرت کرد و چند تا حرف بار پسرم کرد. منم گفتم خب حالا این بچه اس نمی‌فهمه تو چرا داری ماشینارو پرت میکنی و شروع کرد هر چی از دهنش در میومد و بمن گف ک بچت وحشیه و شعور نداره و هیچی یادش ندادی، منم گفتم با‌شه بذار ببینم تو بچتو چجوری تربیت میکنی،خلاصه یکی اون گف یکی من.... منم کیفمو برداشتم ک برگردم خونمون ک مامانم نذاشت، منم گریه هام بند نمیومد و ی لحظه نمیتونستم جلوی اشکمو بگیرم،خواهرم اومد تو گف چی شده، مامانم گف داره میره و این صداشو بلند کرد و گف مگه من چی گفتم! منم گفتم مگه تو حال و روز منو نمیدونی ک این رفتارو میکنی برگشت چند تا فحش هم ب همسرم داد ک دلیل حال بدت شوهر نفهمته. خلاصه دلم خیلی گرفته، تنها کسی ک باهاش درد و دل میکردم همین خواهرم بود ک اینجوری جوابمو داد! دلم خیلی گرفته، نمیدونم چیکار کنم اصلا، همینجوری اشک چشمام میاد پایین، از طرفی دلم نمیخواد پسرم ببینه، نمیخوام بفهمه من چقد آدم ضعیفیم، ولی انگار باید اونم بفهمه من چیم....