۱۰ پاسخ

من که مامانم تا روز دهم بود و رفت.
وقتی هم بود فقط آشپزی میکرد، حتی اگر بچم بالا میآورد تمیز نمی‌کرد خودمو صدا میکرد🫤
چند روزی هم که رفته دیگه سر هم نزده بهم.
دیگه مجبورم خودم یه جوری کارا رو بکنم دیگه

من تا چهلو ۳روز خونه مامانم بودم
وقتی اومدم خونه خودمون خواب دخترم تغییر کرد شب تا صبح ساعت ۷صبح بیدار بود
روزا می‌گرفت می‌خوابید
دیگه منم بیشتر روز رو باهاش خواب بودم
یه دو سه ساعتی وقت میزاشتم برا خونه و غذا درست کردن
خیلی راحت بودم
وقتایی هم ک شوهرم خونه بود بچه رو میسپردم ب شوهرم میرفتم خوشگلاسیون آرایشگاه😁😁

من تا ده روزگی مامانم بود الان هم میاد مرتب سر میزنه کمکم کارام میکنه

عزیزم شب که همسرت خونه هست میتونی شب غذا درست کنی
مثلا خورش درست کنی برنج که میمونه بد میشه صبح ها هم برنج درست کنی
صبح ها هم به کاری خونه برسی

من سر بچه اولم مستقیم از بیمارستان رفتم خونه مامانم تا ۳۸ روزگی اونجا بودم بعد اومدم خونه خودم کارای خونه و بچه و...انجام می‌دادم دست تنها ،ولی سربچه دومم بخاطر درس پسرم اومدم خونه خودم چون مامانم اینجا زندگی نمی‌کنند خودم کارای خونه پخت و پز ،درسای پسرم و بچه کوچیکم انجام میدم کسی نیست مادر شوهرم و جاریم چند خونه اونورترن دریغ از یک کمک یا ی غذا بپزن و بیاین بگن بیا حداقل امروز ی غذا نپز یکم استراحت کن خوبه فقط نظر میدن

من از ده روزگی تنها شدم مامانم میاد سر میزنه حموم میبره بچمو

من مامانم پیشم نیست همه این کارارو میکنم سخته اما بالاخره تا کی وابسته باشیم؟

من بعد ده روز می‌خوام برم خونه خودم، البته دوست داشتم از اول خونه خودم باشم مامانم بیاد پیشم ولی شرایطش نیست دیگه

لازم نیست به خونه برسی
کم کم شروع کن اول فقط غذا درست کن
بعد از ظهری یا شب که همسرت هست خونه رو جا به جا کن

من بعد از چهل روز رفتم واقعا سخت بود برام کم کم برنامه ریزی باید بکنی با تایم خواب بچه ات به کارات برسی به شوهرت هم بگو یه وقت میشه ناهار آماده نیست همکاری کنه

سوال های مرتبط