دوشبه نخوابیدم از سردرد دارم میمیرم ...
بااینکه مامانم کمکه و تجربه دوممه...
ولی خیلی سخته بچه داری...
الانم قراره یه هفته برم خونه خودم پسرمو مدرسه ثبت نام کنم و دوباره برگردم خونه مامانم ... ترس و وحشت اون ی هفته ک چجوری برنامع ریزی کنم کل وجودمو گرفته .

منم تا شبها بیدار میشم نفسش رو چک میکنم یکی بغلش میگیره میترسم ولی نمیتونم چیزی بگم میگم الان میگن شورش رو درآورده ولی همه کارهاش رو به جز حموم بردن وآروغ گرفتن یاد گرفتم شکرخدا.کلاه که نمیزاره پتو هم نمیزاره بکشم روش قربونش برم الان هم با یه زیرپوش وشورت خوابیده چون خودم ده ماه بارداری بدون پتو خوابیدم الان دخملم هم بدون پتو می‌خوابه وقتی روش رومیکشم پامیشه عصبانی میشه هی پاهاش و دستاش روتکون میده پتو روبازمیکنم می‌خوابه ولی اگه دستاش وپاهاش سردباشه پتو رو میکشم روش

چقد منی فرقمون ققط اینه ک‌من بچه اولمه

کم کم عادت میکنی واس تو که تجربه دومته
مال من اولمه اولاش سخت بود هر سری یه چیزو یاد میگرم
اولش شیر خوردنش برام سخت بود میترسیدم بپره گلوش باز آروغ گرفتنش برام سخت بود باز بعد یه مدت نمیتونستم لباس هاشو عوض کنم روسری شو عوض کنم منتظر بودم یکی بیاد کمک کنه الا دیگ همه چیزشو خودم یاد گرفتم دارو دادن لباس عوض کردن فقط چون کوچولویه نمیتونم ببرمش حموم فقط