۱۱ پاسخ

مبارکه عزیزم

چ اختیاری چ اجباری

خداروشکر منم میرم سزارین عزیزم تصمیم از اول همین بود

بچه چندمته؟!

خوش به حالت من مردم وزنده شدم

دمت گرم خواهر واقعا من جوری استرس داشتم ک با حرفات آروم شدم برا ماهم دعا کن راحت زایمان کنیم منم اختیاری سزارینم

۸ روز ب عملم مونده خیلی ممنون ک تجربه تو گذاشتی استرسم ریخ

مبارک باشه 😍چقد خوب که تجربه‌تو گذاشتی،منم ۶ روز دیگه سزارین میشم یه مقدار استرس دارم

انشالله ب سلامتی عزیزم🥹😍

مبارک باشه عزیزم
چند هفته بودی
وزن گل دختر چقدر بود

انشالاه به سلامتی با دخترگلت میرین خونه قدمش پرازخیر و برکت باشه🌸

سوال های مرتبط

مامان لیانا👼🏻💗 مامان لیانا👼🏻💗 روزهای ابتدایی تولد
تجربه سزارین
پارت سه:

بعدش خوابم میومد خوابیدم بیدار ک شدم ۵ دقیقه بعدش عملم تموم‌شد . کل عملم حدود ۴۰-۴۵ دقیقه طول کشید
بعد یه تخت دیگه آوردن گذاشتنم رو اون بردنم ریکاوری
تو ریکاوری لرز خیلی شدید داشتم جوری که تختم میلرزید
اونجام بهم یه آمپول زدن خوب شدم
حدود ۱ ساعت تو ریکاوری بودم بعدش بردنم جلو در ورودی بخش عمل تا بیان ببرنم بخش اونجام ۱۰ دقیقه منتظر موندم
در بخش باز شد دیدم خانواده موندن پشت در🥹خیلی حس قشنگی بود همشون اومدن پیشم حالم خیلی بهتر شد دیدمشون مخصوصا وقتی شوهرمو دیدم بیچاره میدونست چقد میترسم از اتاق عمل وقتی تو عمل بودم کلی گریه کرده بود🥲
بعد بردنم بخش ۵ دقیقه بعد دخترمو اوردن گذاشتن بغلم و شیرش دادم🥹خیلی حس قشنگی بود انشالله قسمت همه چشم انتظارا❤️
قسمت سختش فقط ماساژ شکمی بود اولین بار ک فشار دادن یکم بیحس بودم زیاد درد نداشت ولی ۱ ساعت بعد اومدن دوباره واسه ماساژ جونم دراومد از درد چشام سیاهی رفت😑
تو اون چند ساعت اصلا شیاف استفاده نکردم پمپ دردم نداشتم دردش قابل تحمل بود فقط وقتی اومدن گفتن پاشو راه برو شیاف زدم ۲۰ دقیقه بعدش پاشدم اولش ک نشستم سرم گیج میرفت یکم آبمیوه خوردم بهتر شدم بعد آروم پاشدم برای اولین بار یکم سخت بود ولی دومین بار یکم فقط درد داشتم
برگردم عقب بازم انتخابم سزارینه😁🤌
مامان دنیز مامان دنیز ۲ ماهگی
#تجربه سزارین پارت ۲
حالت تهوع شدید هم گرفته بودم ولی فقط حسشو داشتم بالا نمی اوردم بعد چند دقیقه دیگه صدای گریه بچه رو شنیدم اونموقع بود که انگار کل دنیارو بهم دادن و نا خودآگاه اشکام میریخت🥹بعدش تمیزش کردن و نشونم دادن و دیگه بردنش و بخیه هامم که دکتر زد تموم شد بردنم ریکاوری که نیم ساعت اونجا بودم که سردم نبود اما لرز داشتم تا نیم ساعت که بردنم تو اتاق و من پمپ درد هم خاستم که برام از اتاق عمل گذاشتن جابجام که کردن اومدم تو اتاق اصلا حرف نزدم و زیر سرم هیچی نگذاشتم چون اگه اینکارو نمیکردم بعدش سردرد شدید میگرفتی که خداروشکر من نداشتم
کم کم اثر بی حسی از بدنت میره ولی تا موقعی که بره یه حس عجیبی داشتم دوس داشتم همش پاهام سریع تکون بخوره
خلاصه اولی بود که دردم شروع شه سریع پمپ درد رو فشار میدادم حتما حتما پمپ درد بگیرین که خیلییی خوبه من فقط کل دردم تو این بازه زمانی یک روز بیمارستان اندازه درد پریودی بود راه رفتنش هم انچنان سخت نبود برام چون کم کم شروع کردم به بلند شدن نیم ساعتی طول کشید تا اروم بلندشدم دیگه خوب بود شما هم همینکار کنید حتما
مامان 𝑬𝒍𝒊𝒏🧸🫧 مامان 𝑬𝒍𝒊𝒏🧸🫧 روزهای ابتدایی تولد
بچه رو که در اوردن احساس کردم قلبم داره‌تو دهنم میزنه احساس میکردم نمیتونم نفس بکشم اکسیژنم افت کرد ضربان قلبم رفته بود رو۱۵۰ خلاصه بچه رو اوردن چسبوندن ب صورتم یکم دگ بردنش اونور بمن ماسک اکسیژن اینا زدن ولی من حس میکردم دارم میمیرم قفسه سینم سنگین بود دکتر گف بیحسی اومده بالا تر بخاطر همون اینجوری شدی چشام داشت بسته میشد اومدن تکونم دادن گفتن نخاب قشنگ نفس بکش ...
خلاصه بخیه زدن تموم شد جا به جام کردن بردن ریکاوری
اونجا یه لرز افتضاحی گرفتم که نگو😑
یکم موندم اونجا مخدر زدن بهم دردام داشت شرو میشد
اومدن بردنم بخش اتاق خودم ...
اومدن شیاف زدنو پوشاک گذاشتنو رفتن بچمو اوردن شیر دادم شیرم کم بود همش گریه میکرد هیچی اجازه ندادن بخورم تا ۸ شب که سوندو کشیدن و با اب شرو کردم بعدش نسکافه و چای و ابمیوه خوردم شامم سوپ خوردم و گفتن که باید پاشی راه بری دسشوییم بری بنظرم سخت ترین قسمتش اینجا بود خیلی سخت بود احساس میکردم دارم از درد پاره میشم همسرمو مامانم بلندم کردن چند قدم راه رفتم و رفتم سرویس یکم احساس کردم دردام کمتر شد برگشتم رو تخت بنظر من هر چقد بیشتر راه برین همونقد حالتون بهتر میشه من خودم خیلی راه رفتم😁
فردا عصرشم مرخص شدیم
من بیمارستانم خصوصی بود پمپ درد نگرفتم و با شیاف کنترل کردم دردامو قابل تحمل بود با اینکه شدید بود دردش
در کل بخام بگم صد بارم برگردم عقب سزارینو انتخاب میکنم باهمه سختیاش الانم درد دارم چون بچم بیقراره نمیذاره استراحت کنم
ولی خب خیلی تجربه خوبی بود اون لحظه که بچه رو میارن میچسبونن به صورتت برا همتون اینحس خوب و زایمان راحتی ارزو میکنم💕
مامان حسنا مامان حسنا ۳ ماهگی
تجربه سزارین پارت 1
دکتر بهم گفت شب برو بیمارستان بستری شو فردا صبح عملت میکنم.منم رفتم بیمارستان پرونده تشکیل دادم بعد بهم لباس دادن پوشیدم و آنژیوکت رو وصل کردن یکم درد داشت مثل آزمایش خون بود دردش.
بعدش نوار قلب گرفتن ازم.گفتن از ساعت 12 شب ب بعد هیچی نخورم.صبح عمل اومدن بهم سرم وصل کردن و بعدش ک تموم شد لباس اتاق عمل رو پوشیدم بعد اومدن سوند وصل کنن ک اصلا درد نداشت حقیقتا من میترسیدم از سوند ولی هیچ دردی نداشت یکم حس چندشی بود ولی درد نداشتم.
بعدشم نشوندنم رو ویلچر بردنم اتاق عمل و دکتر اومد بی حسی رو بزنه دکتر بی‌حسی مرد بود و اینم درد زیادی نداشت از آمپول زدن هم دردش کمتر بود.بعد یه دقیقه پاهام گرم شد و دکترم اومد ک کار رو شروع کنه من حالت تهوع بهم دست داد و استفراغ کردم یذره.
یکمم نفس تنگی داشتم ک بعدش برطرف شد.حین عمل هم چندتایی آمپول از طریق آنژیوکت بهم زدن ک نفهمیدم چی بودن حین عمل هم هیچ دردی نداشتم.سر یه ربع بچه دنیا اومد و دو دور بند ناف پیچیده بود دور گردنش🥲دکتر نشونش داد بهم و بردن ک لباساش رو بپوشند. بعد پرستار آوردنش کنار صورتم و چسبوندش بهم تا عمل تموم شد بعدشم بچه رو دادن دستم گفتن بگیرش و بردنم ریکاوری.همونجا بهش شیر دادم و شیرم خیلی خیلی کم بود اونم همش مک میزد.یه 45 دقیقه ریکاوری بودم بعد بردنم بخش و بچه رو گرفتن ازم گذاشتن رو تخت خودش و دوتا ماما اومدن داخل و گذاشتم رو تخت خودم و بدنم رو با دستمال مرطوب تمیز کردن زیرم هم یه چیزی مثل تشک پلاستیکی پهن کردن و پوشک گذاشتن واسم و لباسم رو عوض کردن و رفتن.
مامان آرین مامان آرین ۱ ماهگی
تجربه زایمان من
پارت سوم :
من داشتم میمردم و دیگه زدم به در غربت بازی . شروع کردم جیغ زدن و گریه کردن تو هر درد و اینقدر ماما رو صدا زدم که خودش کلافه شد
اومد بالا سرم و دید هیچ پیشرفتی ندارم و هنوز دو سانتم و حالم بده گفت برو سزارین و من اون لحظه بال درآوردم
هزار بار دیگه برگردم عقب بازم انتخابی سزارینه . سر عمل واقعا هیچی نفهمیدم و اینقدر گیج بودم که وقتی بچه بدنیا اومد من چند دقیقه بعدش تازه به خودم اومدم . خداروشکر بعد عمل تو‌ریکاوری رحم منو موقعی که هنوز بی حس بودم فشار دادن تا جمع شد ولی بقیه حس داشتن و اذیت میشدن . بعدشم که دیگه رفتیم بخش و گل پسرمو آوردن .
هزار بار خداروشکر میکنم که اومدم سزارین با اینکه از اول انتخابم طبیعی بود . فقط بعدش که میخوای راه بری یکم سخته ولی چند قدم اول بعدش خودت راه میفتی ...
من دیروز زایمان کردم و تا امروز تونستم فقط بچمو به کمک مامانم شیر بدم بقیه کاراشو مادرم انجام داده بخاطر اینکه بخیه هام باز نشن .
انشاالله قسمت همه مادران چشم انتظار و باردار که نی نی شونو صحیح و سالم بغل بگیرن😍
مامان امیرعباس مامان امیرعباس روزهای ابتدایی تولد
پارت اخر_سزارین
عملم تموم شد بردنم ریکاوری اونجام ی لرز شدید گرفتم دوتا امپول زدن تو سرمم خوب شدم
بچه رو اوردن ولی من دیگ منگ بودم خودشون ی کم شیرش دادن و بعد چن دیقه بردنم بخش
اونجام خودشون برا دردم دوتا شیاف گذاشتن درد داشتم ولی قابل تحمل بود ۶ ساعت بعدش باز خودشون ی شیاف برام گذاشتن بعد از ۸ ساعتم شروع کردم ب مایعات و سوپ خوردن بعدش اومدن سوند رو دراوردن دو سه ساعت بعدشم پاشدم اروم اروم رفتم توالت و شروع کردم ب دور زدن ک اونم خداروشکر راحت بود فقط ی کم سرم سنگین بود تا اخر شب چن باری پاشدم دور زدم و مایعات و سوپ خوردم صبحم بیدار شدم درد خاصی نداشتم قابل تحمل بود گفتن باید برین دستشویی ک ترخیص بشین و دیگ تا ظهر ترخیص شدم
فقط پسرم ی خورده مایع دور جنین خورده بود وقتی بردنم بخش ی ساعت بعدش بچه رو بردن nicu🥲
خداروشکر حالش خوبه ولی گفتن باید ۵ روز انتی بیوتیک بگیره بعد مرخص شه
خودمم میرم بیمارستان روزی دوسه بار شیرمو میدوشم میدم ب پرستارا بهش میدن
خاله جونیا دعا کنین پسرم زودی خوب شه مرخص شه ببریمش خونه 🥹♥️
اینم از تجربه زایمان من ک خداروشکر ب شدت راحت بود اصلا استرس نداشته باشین یعنی راحت ترین چیز ممکن سزارینه
فقط تو اون چن ساعت اصلااا سرتونو تکون ندین صحبتم تا میتونین نکنین ک سردرد نگیرین
امیدوارم تجربیاتم ب دردتون بخوره♥️
مامان تودلیم مامان تودلیم ۱ ماهگی
#سزارین
خاطره زایمان-پارت اول
من برای ۵ روز بعد نامه داشتم اما طبق تاپیک قبلی سزارین اورژانسی شدم.
بستریم کردن و خدمه برام لباس اوردن، کمک کردن لباسارو پوشیدم و
طلاها و ساعت و اینا همه رو درآوردم و گذاشتم پلاستیک که بدم به مامانم.
شوهرمم فرستادن برای تشکیل پرونده.
بهم گفتن دراز بکش و برام سوند وصل کردن
نه درد داشت نه سوزش. یکم حس چندشی داشت.
آنژیوکت هم زدن و سرم وصل کردن و گفتن منتظر بمون تا صدات کنن.
نوبت من شد و ویلچر آوردن و بردن اتاق عمل.
با اینکه قبلا تجربه اتاق عمل داشتم اما واقعا ترسیدم
پرسیدن چند ساعت ناشتایی؟ گفتم من دو ساعت پیش غذا خوردم
شروع کردن شوخی کردن و بعد منو گذاشتن روی تخت و اماده‌م کردن.
دکتر بیهوشی اومد گفت بشین و آمپول بی حسی زد به کمرم
دردش از آنژیوکت گذاشتن کمتره.
گفت الان بی حس میشی نمیتونی پاهاتو تکون بدی
گفتم میتونم
دکتر خودم گفت باشه بلند کن پاهاتو
دیدم نمیشه🫠دیگه شروع کردن
من نه برش احساس کردم نه هیچی.
اخه بهم گفته بودن متوجه میشی اما درد نداری اما من متوجه نشدم.
من یکم به لرز افتادم و می لرزیدم
گفتن ارام بخش میزنیم برات اما یکم احساس تهوع میده
گفتم نه نمیخواد
گفتن یکم میزنیم فقط راحت شی
بچه رو در اوردن و گریه می‌کرد، گذاشتن روی صورتم و بعد سینه‌م اروم شد
هییییچ حسی توی دنیا نمیتونه توصیف کنه اون لحظه رو، هیچ حسی🥹
ایشالا دامن همه منتظرا سبز بشه و همه خانوما ب سلامتی بچه‌شونو بغل کنن.
بعد بچه رو بردن و من کم کم احساس کردم نفسم تنگ شد، واسم ماسک اکسیژن گذاشتن و بخیه زدن و تمام
بردنم ریکاوری، اونجا بچه رو اوردن یکم شیر دادم
نیم ساعت یا یه ساعت توی ریکاوری بودم و بعد بردنم بخش
«تاپیک بعدی از بعدش میگم که بردنم بخش😖»