پاییز سال 90 که من تازه رفته بودم کلاس اول یروز بابام برگشت خونه با یه زن قد کوتاه تپا مپل سبزه رو زنه خیلی خوشگل و تو دل برو بود قشنگ یادمه گونه های برجسته و خیلی قشنگی داشت اونموقع ما و یکی از عموهام و پدربزرگم تو یه حیاط زندگی میکردیم بابام با اون زنه اومدن تو حیاطو گفت که عقدش کرده وای از اون روز مامانم چقدررررر جیغغ کشید و داد زد تمام صورتو خودشو کنده بود بحدی که صورتشو چنگ انداخته بود همه همسایه ها جمع تو حیاط وای که چه روزی بود همون روز مامانم وسایلشو جمع کردو زنگ زد به داداشش اومد دنبالشو رفت من بیچاره هم هر چقدر گریه کردم منو نبرد با خودش یه چند مدت اون زنه بود خیلی زن خوبی بود هر کاری ام میکردن بقیه بابام میگفت طلاقش نمیدم که نمیدم مامانمم که میخواست طلاق بگیره و مرغش یک پا داشت بابامم میگفت اگه میخواد بمونه نمیخوادم طلاقش میدم یروز که دادگاهی داشتن منم بردن با خودشون بابامو عموم
توی دادگاه مامانم لنگه کفششو دراورد چنان کتکی به منو بابام میزد که نگم هیچکسم جلو دارش نبود بعد چند روز پدربزرگم ماشین و خونه رو از بابام پس گرفت و انداختشون بیرون هر دوشونو و قرار شد مامانم برگرده به شرط اینکه یه خونه بزنن به نامش و ۴ میلیونم طلا براش بخرن و بابامو دیگه نبینه

۱۲ پاسخ

خب
گذاشتی منم بلایک

تاپيك بعدي نيي

بقیه؟

خب بعدشو بگو زوود

خوب ....

همونه مامانت غمگین بود پس بی علت نبوده

حالا تورو چرا کتک میزد🥲

یاد اون اهنگه بابا با یه زن اومده افتادم ،

مامانت خیلی گناه داشته

خب بعدش

بعدش چی؟؟؟؟

خب بعدش

وای چه بدددد..خب

سوال های مرتبط

مامان رادین مامان رادین ۱ سالگی
ما بخاطر جابجایی شهر محل زندگیمون مجبوریم مدتی پیش خانواده هامون زندگی کنیم تا وقتی بتونیم کلا جابجا بشیم. الان من فعلا خونه بابام هستم همسرم شهر دیگه خونه ی باباش هست.حس میکنم رادین خیلی داره بد عادت میشه. خیلی بیش از حد بهش توجه میشه. چیزی میخواد نمیتونن بهش نه بگن مخصوصا بابام. یچیزی که نباید دست بزنه بابام بهش میده بعد با قربون صدقه میخواد ازش بگیره. من میگم از اول نده بهش مثبا عینک یا سیم هندزفری یا کنترل تلویزیون. یا وقتی تایم نامناسب میگه ددر من میگم الان وقتش نیست اینقدر گریه میکنه که بابام یا مامانم بغلش میکنن میبرنش بیرون. اصلا مهلت نمیدن من با چیز دیگه سرشو گرم کنم. تا گریه میکنه دلشون میسوزه خیلی هم باهاشون صحبت کردم فایده نداره. شبها و ظهرها موقع خواب دست بابامو میکشه میاره تو اتاق خودمون میگه بیا اینجا با من بازی کن. بابام با اینکه خیلی خسته اس اصلا مقاومت نمیکنه همینجور که رادین دستشو میکشه اونم قد خودشو کوتاه میکنه و دنبال رادین راه میفته. بعد رادین اینقد خسته اس که میفته رو بهانه گیری های عجیب و غریب نه خودش میدونه چی میخواد نه ما میدونیم. هرچی به بابام میگم تو برو تو اتاق خودت بذار یکم گریه کنه خودش اروم میشه دلش نمیاد. بعد که بابام راضی میشه بره بخوابه رادین میره سراغ خواهرم دستشو میکشه که تون بیاد پیشمون تو اتاق . با یه دستش دست منو میگیره با یه دستش دست خواهرم .خیلی وابسته شده بهشون. پس فردا باید برم خونه مادرشوهرم اونجا هم طولانی بمونم. اونجا هم با یه سری مسائل دیگه روبرو میشیم. حس میکنم بچه ام داره بد بار میاد. بهانه گیر و لوس داره میشه. معلوم نیست چند ماه وضعیتمون همینه 😔
مامان آرین و عرشیا مامان آرین و عرشیا ۲ سالگی
سلام از طرف یه مادری که تو تاریکی شب و تو خلوت خونه داره شام میخوره و به هفته ای که بهش گذشت فکر میکنه...به هفته ای که پسر کوچولوش بهونه گیر شده بود و هرچی میخواست فقط گریه میکرد..به هفته ای که شوهرش انقد از کار خسته بود که همش بی حوصله بود وقتی میومد خونه...به شبایی که نفسم کم میومد انگار یه چیزی رو سینه م خوابیده بود....به وقتی که دست یکی رو روی پیشونیم حس کردم و فکر کردم شوهرمه اما یهو یادم اومد سرکاره و من تنهام..به اینکه چقدر دوست داشتم برم دو روز خونه مامانم و نشد....حالا من وقتی شوهرمو پسرم خوابن دلم گرفته از اینکه چرا در مقابل گریه های پسرم و بهونه گیریاش صبور نبودم....منی که پسرمو شوهرمو واطرافیانمو خیلی دوست دارم و جونم براشون می‌ره اما یه وقت ناخواسته دلشون رو میشکونم....خدایا منو ببخش بخاطر اون وقتا که دلشون رو شکوندم..دلم میخواد صبح که بیدار شدم خدا بهم یه صبر بده تا دیگه بچه مو دعوانکنم یا عصبی نشم ازش....پسر قشنگم منو بخاطر وقتایی که عصبی میشم ببخش...بخدا من خیلی دوست دارم
مامان mamane vorojak مامان mamane vorojak ۲ سالگی
چه شب مزخرفی بود امشب رفتیم خونه مادر شوهرم مهمونی اول که پسرم میگفت من تو ماشین نشینم گریه میکرد پیاده شو رفتم عقب نشستم شوهرم گفت مامان نیومد منم با کت پسرم صورتم و گرفته بودم من و نبینه این از اولش رفتیم اومدیم خونه از تو راهرو شروع کرد خونه نریم بغل منم نمیومد فقط بغل باباش میرفت کوله پشتیش هم برداشته بود میگفت بریم ددر گریههههههه میکرداااااا شوهرم دعواش کرد من بهش توپیدم بردش یکم تو راهرو الکی گفت آسانسور خرابه برگشتن تو دوباره گریهههههههههه شوهرم عصبانی شده بود من از اون بدتر گفتیم بیا بریم حموم آب بزنیم پاهات پوشکت و باز کنیم رفت حموم از حموم در نمیومد اومد انقدر گریه کرد گریه کرد که نگم آخر داد زدم سرش این میگفت تو برو بابام بیاد باباش میگفت سرگرمش کن من برم عصبی شدم منم این وسط روانی شده بودم آخر باباش اومد یکم به زبون گرفتتش ولی تا یکم برخلاف میلش میشد میزد زیر گریه اونم چه گریه ای اونم آخر داد زد سرش حسابی آخر خودمم نشستم به گریه از شدت عصبانیت خون دماغ شدم دلم شکست که من و پس میزد میگفت تو اصلا سمتم نیا 😭😥🥺🥺
مامان مسیحا🐻 مامان مسیحا🐻 ۱ سالگی
سلام سلام🙋🏻‍♀️
تجربه از پوشک گرفتن مسیحام
مسیحا از یکشنبه هفته قبل ابله گرفت که خداروشکر خیلی اذیت نشد چند روز اول تب داشت که با شربت استامینوفن و شیافت میشد کنترل کرد
بیشترین نقطه ایم که ابله هاش ریخته بود بیرون بین پاش بود که مای بیبی میبستم خیلی اذیت بود و گریه میکرد منم چند روز اول پوشک نمیکردم و ادرارم میکرد هرجا ک میریخت سریع با شوینده ها تمیز میکردم و میسابیدم ک دیدم فایده نداره برای اولین بار بردم توی حموم گفتم اگه جیش کنی همه برات دست میزنن نشست یکم زور زد و ادرار کرد از حموم بیرون اومد به کل خانواده گفتم مسیحا جیش کرد تو حموم همه دست زدن واسش و ذوق کردن😂😍🤦🏻‍♀️
دیگه مراقب بودم تا اب زیاد و شیر میخورد پنج دقیقه بعد میبردم بخاطر اینکه بیان بیرون تشویق شه ادرار میکرد
الان سه روزی میشه که کامل دیگه هم ادرار و هم پی پیشو توی حموم میکنه از سنگ توالت میترسه😂ولی ما راضیم چون مصرف بی بیش خیلی بالا بود و یسر میسوخت پوستش حساس بود
مامان آریا مامان آریا ۲ سالگی
سلام به همه مامان ها
میخوام از یکی از تجربه های خودم براتون بگم شاید شما هم در موقعیت مشابهی قرار بگیرین....
زمانی که آریا تازه به دنیا اومده بود من از مادرهامون برای حمام کردن آریا تا ۳ ماهگیش کمک گرفتم. همون اول متوجه شدم که مادر خودم با آرامش و ملاحظه بیشتری این کار انجام میده ولی مادرهمسرم اینطوری نبود و من صلاح دونستم که مادر خودم فقط بگم بیاد ولی بعد یه مدت همسرم گفت که شاید مامانم ناراحت بشه و هرچند وقتی بگد برای حمام کردم اریا بیاد....
من با این که میدونستم اسن کار اشتباه ولی بخاطر رضایت همسر و مادرهمسرم این کار کردم ... و چشمتون روز بد نبینه آریا به شدددت گریه کرد و من هرچی به همسرم گفتم گفت تو خیلی حساسی و مادر من همه بچه های فامیل برده هیچ کس اینجوری نشده....
منم دفعه بعد باز گفتم بیاد و بازم آریا گریه کرد و از اون به بعد دیگه از حمام ترسیده شد.
با این که آب بازی خیلی دوست داره و من همه کاری نیکنم که داخل حمام بهش خوش بگذره و بازی کنه ولی بازم میترسه و کلی جیغ میکشه ....
اینو گفتم که بگم به عنوان یه مادر به شددددت به خودتون و احساستون اعتماد کنید اگر کاری رو میدونید که به صلاح فرزندتون نیست بخاطر رضایت دیگران اون کار انجام ندین...
چون اگر فرزند شما آسیبی ببینه این شما هستین که باید تاوانش بدین نه کسایی که با ندونم کاریشون باعثش شدن!!!