۱۷ پاسخ

انشاالله که فردا مرخص می شین 🤲

قدر سلامتیتون رو بدونید در هر لحظه و هر کجا

اینم میگذره.
انشالله جمعه دیگه کنار خونواده ،یدونه کبک داخل فر،یه دیگ برنج رو گاز و بوی خورشت خوشمزت تو خونه با موسیقی دلنشین خنده و بازی ماهلین و دلوین.

اره عزیزم بخدا دیشب دخترم تب مر بردیم بیمارستان یه پسربچه ای اورده بودن همسن دختر من بود ،میخواستن براش سرم وصل کنن معلول بود پوشک کرده بودن نه میتونست حرف بزنه نه میتونست درست راه بره منم شوهرم اشک تو چشمامون جمع شد هزار بار شکرکردیم برای بچه ی سالمی که بهمون داده واقعا بعضی وقت ها خدا یه چیز هایی رو نشونمون میده که بیشتر شکرگزار باشیم ولی ما ادما تا یه بلایی سرمون نیاد قدر نمیدونیم😔😔

خداروشکر واقعا هیچی جای سلامتی رو نمیگیره

شبا بلنده واقعا سخته تو بیمارستان
دمت گرم که همه سختیا رو گذروندی

انشاالله دکترش فردا بیاد و اجازه مرخص شدن دخترقشنگمون رو بده عزیزدلم
و به آغوش خانوادت برگردی قربونت برم
و دیگه هیچ وقت مسیرت به بیمارستان نیوفته🫂

انشالله فرداهمه چی خوب پیش بره

انشالله که همین روزا دختر گلت مرخص میشه
هیچی بهتر از سلامتی نيست

خیلی سخته عزیزممم...دخترگلمون چطوره بهترشده

الهی دورت بگردم خواهر چقدر با حرفات متاثر شدم یادم افتاد دوسال پیش داداشم بیمارستان بود دو ماه روزگار نداشتیم همه مون التماس خدا میکردیم اینقدر گریه کردیم اینقدر سر سفره اشک ریختیم که یادمون میفته بازم گریمون میگیره امیدوارم هر چی زودتر بیای خونه ودوباره زندگی قشنگی با دخترای نازت وهمسرت بگذرونی

ان شالله که زودتر مرخص بشه دختر گلت

درکت میکنم
دوری از خونه سخته
اونم تو شرایطی که عزیزترین کس زندگیت تو بستر بیماری باشه
منم چن وقته اومدم تهران پیش مامانم
حالش خیلی بده
شرایط بد به کنار
استرسی که از این وضعیت به آدم وارد میشه به کنار
خواهرام میرن خونه خودشون ی ریکاوری میکنن و برمیگردن
اما من مدام اینجام و استرس میکشم حالمو خیلی بد میکنه

الان دخترگلت چطوره بهترشده انشالله
هرچه زود بری خونت و کلی خوش بگذرونی این روزا یادت برع

آه شوهرت گرفته تورو چقد میگف شام بپز هی نون پنیر خیار میدادی🤣

جواب ازمایش چیشد؟صبح دکتر میاد ؟انشالا دیکه فرداشب خونت باشی

این روزاهم میگذره،خدانگهدارگل دخترت باشه، الهی هیچوقت برای بچت نیای بیمارستان، فقط برای نوه دارشدنت بری بیمارستان،،

سوال های مرتبط

مامان دلوین وماهلین مامان دلوین وماهلین ۴ سالگی
حالا فکد کردید تموم شد نخیر سختی های من سر بچه هام همچنان ادامه داشت 🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️دوباره تو سن ۱۸ ماهگی ماهلین بودیم که مریض شد تب کرد و به محض اینکه تبش خوابید داشتم بهش غذا میدادم یهو جلو چشمام غش کرد و رنگش سیاه شد و دندوناش قفل کرد و کلی تنش لرزید وای من و شوهرمم مثل چی بال بال پی زدیم بچم بیهوش شد با آمبولانس رسوندیم ریمارستان گفتن تشنج کرده حالش خیلی خیلی بد شد و الانم که این اتفاق تلخ براش افتاد می خوام اینو بگم‌مکه یه آدم چقدر می تونی قوی باشه 🥺🥺من واقعا دیگه بیشتر از این نمی تونم دیگه اصلا دیگه نه روحم کشش داره نه جسمم الان از کمر تا پایین ضعف شدید پیدا کردم پریودم شدم اینجام یه مریض بدحال هست رفته تو کما مامانش کلی گریه می کرد روح و روانم داغون شده و صدای بوق بوق دستگاه ها هم تو گوشمه 🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️نمی دونم واقعا ولی تحمل کردن این همه درد خیلی سخته تازه این یه بخشش بود 😥😥😥دوران بارداریشونم کلی چالش داشتم انگار آدم هرچی مظلوم تر باشه بیشتر اینجور چیزا سرش میاد قربون خدا برم الله اکبر چه میشه کرد🥺🥺
مامان دلوین وماهلین مامان دلوین وماهلین ۴ سالگی
مامانا من خیلی غصه دارم به خدا چشم به هم‌زدنی تند تند روزا و ماه ها میره من یکسال دیگه بیشتر وقت ندارم سال دیگه این موقع بچه ها سنجش دارن این سنجش سرنوشت سازه یک ماه بعد ورود به پیش ۲ این سنجش میگیرن ولی هنوز بچه های من خوب حرف نمی زنند دارم دیوونه میشم به خدا از هر دری دارم وارد میشم تا حرف زدنشون خوب خوب بشه الانم بازم نسبت به قبل خیلی بهترن ولی بازم کار کردن داره دلوین خیلی تلفضاتش اشتباه میگه مثلا به فراموش میگه حیاموش به دماغ میگه ماغال🤦🏻‍♀️باهاش تلفظ هارو کار پط کنم خیلی سختشه بیان کردنش بچه هارو مثلا بچه یای به کلوچه میگه پپچه 🙁هنوز خوب نمی تونه کلمات رو سر هم بندی کنه جمله ی کامل بسازه چی بشه چطور بشه یه جمله ۵ و ۶ کلمه ای بگه این از دلوین ماهلینم که تازه شده ۳ و ۴ کلمه ای 😫😫خدایا یعنی اینا درست میشن دقت و تمرکز و حافظه ی کوتاه مدت و حافظه ی شنیداری و دیداری ماهلینم ضعیفه به خدا ماهی ۱۰ تومن داریم خرجشون می کنیم نفس دارم براشون میزارم از جون و دل مایه میزارم
هنوزم بعد دوماه درگیر جیش و پی پی ماهلینم ای خدا چرا نباید بچه های من مثل بچه های دیگه کامل و واضح حرف بزنن 😥😥خیلی ناراحتم خیلی یعنی تا یک سال دیگه اوکی میشن ؟؟
مامان هدیه های الهی مامان هدیه های الهی ۴ سالگی
سلام دوستان عزیزم ..اومدم کمی دردو دل کنم ...متولد ۷۵ هستم سه تا بچه دارم یکی ۴ سال دومی ۲ سال سومی ۵ ماه ..لطفا نیاین بگین چرا اینجوری آخه اولی رو میخواستم یکم طول کشید تا باردار شدم دومی و سومی رو ناخواسته شدم یعنی دکتر بهم گفت شما با پیش ای باردار میشن بخاطر همین هی تند تند باردار شدم ...یعنی نگم از سختی سه تا بچه کوچک داشتن بخدا دیگه بریدم نمیدونم چکار کنم خییییییلی سخته ..اینقد روزا کارم زیاده که حد نداره ی دور خونه رو مرتب میکنم پشت سرم به دقیقه نکشیده خونه میره رو هوا ..خدارو شکر همسرم خیلی کمکم میده وقتایی خونه باشه ولی بیشتر بیرون از خونه هست خودم تنهام خیلی خسته میشم دیگه توان کار کردن ندارم..الان بعضیا میان میگن که الکی میگی ناخواسته بوده ..چون دختر خاله هام همیشه مسخره ام میکنن میگن غیر ممکنه ناخواسته بوده باشه..اوایل خیلی ناراحت میشدم ار دستشون اما بعدش که به خودم اومدم گفتم دلیلی نمیبینم براشون توضیح بدم یا ثابت کنم ناخواسته بوده ..اونا که سختیشو نمیکشن اونا که خرجشون و نمیدن....خلاصه بگم براتون از شدت کار زیاد دیسک مهره پنج کمرم پاره شده زانوهام به شدت الان چند روزه سوزش شدید دارن..واقعا نمیدونم چکار کنم ..به همسرم میگم دلم میخواد بخوابم وقتی بیدار میشم شده باشه ده سال آینده بس که خسته ام بچه هام اذیتم میکنن ...فقط خواستم اینو بگم بیشتر از دوتا بچه خیلی سخته یعنی مساوی با نابود شدنه ..من که دارم زیر بارش له میشم