خیلی دلم گرفته خیلی زیاد
خیلی نگرانم ی فکر کثیف افتاده تو ذهنم اگه بچم کوچکترین چیزیش بشه من میمیرم
مادر خوبی نیستم براش .باهاش بازی نمیکنم تنها هنرم اینه کارتونی بزارم اسباب بازی براش بذارم ی چی بدم بخوره یا پوشکشو لباسشوعوض کنم.گاهی عصبی میشم بلند باهاش حرف میزنم. در طول روز بچم همش تنها برا خودشه.
من مثل ماستم عرضه مادری کردن ندارم.گریم گرفته بخدا

منم همین حسورودارم همش خودخوری میکنم ک کم میزارم واسه اش وعذاب وجدان دارم نگاه ب خواهرشوهرم میکنم ک اینقدردم بساعت واسه پسرش یکاری میکنه میگم ک من مادرخوبی نیستم🥲

همینا ک میگی بچه ب اینا نیاز داره که تو کلشو داری انجام میدی گلم

وااا همینا خودش کلی کارها
عزیزم ماهم انسانیم بخدا من واسم جونی نمیمونه بخوام با دخترم کلی بازی کنم وقتایی که بهونه میگیره باهاش بازی می‌کنم بجای عروسکش حرف میزنم و شعرمیخونم واسش اصلا ازاین فکرا نکن توخیلی قوی هستی که داری رسیدگی میکنی به بچت

باهاش بازی کن خب
شعر بخون
لی لی حوضک
اتل متل
توپ بازی

چه فکری؟