سلام بچه های شما چقدر کارای خودشونو میکنن دختر من هیچی غذاشو من میدم لباساشو من تنش میکنم مثلا میخواد بره دسشویی میگه بیا میگم برو شلوارتو درآر جیشتو بکن من میام میشورمت میگه نه تو بیا شلوارمو درآر پیشم وایسا بعد میگم حداقل شلوارتو خودت بپوش میگه خودت تنم کن اگر یک ساعتم اهمیت ندم بگم خودت بپوش نمیخوره لخت تو خونه میچرخه یا میریم بیرون عجله دارم لباسشو تنش میکنم میگم شلوارتو بپوش من برم حاضر بشم گریه که خودت تنم کن تنش میکنم میگم حداقل جوراباتو بپوش میگه خودت میگم حداقل کاپشنتو بپوش کلاهتو سر کن هیچی از اتاق کوفتیشم می‌ترسه یه همسایه ی از خدا بی‌خبر داشتیم تو خونشون سگ داشتن صداش تو خونه ما میومد این می‌ترسه پاشو تو اتاقش نمیذاره میگه سگ داره اسباب بازی میخواد بازی کنه میگه تو برام بیار میگم برو تو اتاق بازی کن قبول نمیکنه میاره وسط سالن بعدشم که بازیش تموم میشه میگم جمع کن ابدا من میخوام یکی دیگه بیارم ولی وقتی صفر تا صد کارای این با منه شوهرمم وسواس داره چجوری هم دوتا بچه رو بگردونم هم خونه باید برق بزنه اعصابم خورد میشه بهش فکر میکنم

۱۱ پاسخ

پسر منم کپ دختر خودته بشدت لجباز و یکدنده هیچکاری نمیتونم بکنم

دختر من تمام کاراشو خودش انجام میده.غذا خوردن .لباس پوشیدن .دسشویی.
فقط من واسش مسواک میزنم و میگم وسایل رو جمع کن شلخته جمع میکنه مجبورم کمکش کنم

پسرمن لباساشو من تنش میکنم فقط میتونه کلاهشو میزاره سرش تقریبا غذاشو هم خودم میدم
از اول که سرش شد من تو ماشین جلو میزاشتمش که هواسم بهش باشه ولی دیگه جدیدا خیلی رو اعصابم بود نمینشست وایمیسه همیشه یه روز وقتی دوتایی خاستیم بریم بیرون گذاشتمش عقب هرچی گریه کرد من گفتم باید عقب بشینی تا چندروز گریه و جیغ ادامه داشت بعد درست شد
الان مشکلم خانوادمه خیلی لوسش کردن با اونا باشیم میره جلو بغل مامانم

بچت ترسیده
اول سعی کن ترس رو ازش دور کنی
ببر پیش سگ اهلی ک‌ ترسش بره
کم کم درست میشه

ولی پسرمن خودش میشوره خودش غذامیخوره وفقط بلوزش من براش میپوشم بقیه راخودش

پسرمن دقیقا هممممممینه.انگار از زبون من گفتی.ن اینکه بلد نباشه ها،کاملا بلده همه رو گاهی رو دنده خوب باشه انجام‌میده قشنگ.
از اتاقشم ترس نداره ولی فقط میخواد با من یا باباش (یا هرکی دیگه)بازی کنه.ب تنهاییی به هیییییچ وجه.حتی برای ۵ دقیقه هم تنهایی سرگرم نمیشه🤕🤕

در وحله اول ترسشو باید از اتاقش بریزی اگه همسایه تون هنوز هست و سگ داره برو بهش تذکر بده چون اول حق تو و بچه ته که توی خونه تون آرامش داشته باشین نه سگ همسایه ‌
برای لباس هم پسر من در حد شلوار در آوردن و پوشیدن بلده که اونم گاهی کمکش میکنم همیشه نه ولی شلوار و شرتش و صاف باید رو زمین پهن کنم که بتونه پاهاشو توش کنه و گرنه هر دو تا پاشو تو یه پاچه میکنه . جوراب و اینا بلد نیس کلاه و پافرشو چرا خودش میپوشه کم کم یاد میگیره سخت نگیر .
اسباب بازی هم یه وقتایی تو اتاق یه وقتایی هم توی حال بازی میکنه ولی اگه بهش بگم میخوام جارو بزنم جمع کن که جارو برقی نخوره اسباب بازیتو یا خونه رو مرتب کن میخواد مهمون بیاد برمی‌داره میریزه تو اتاقش اسباب بازی هاشو
خونه هم طبیعتا نمیشه یه خونه که توش بچه هست بهم ریختگی و ظرف کثیف و اینا نباشه پس توضیح بده به همسرت و خودتم زیاد سخت نگیر وقتی همسرت سر کاره تو استراحت کن یا با بچه وقت بگذرون وفتی از سر کار میاد تو پاشو به خونه زندگی برس که هم ببینه چقدر کارای خونه زیاده هم توی نگه داری ار بچه کمک کنه

عزیزم براش جایزه بذار، تشویقش کن حتما تاثیر داره، دختر من کاراشو خودش میکنه فقط گاهی میگه کمکش کنم

برعکس دختر من کل اسباب بازیاشو جمع میکنه اتاقشو مرتب میکنه و خودش کیف میکنه از این کارا.
مخصوصا بخایم بریم بیرون سریع تمیزمیکنیم باهم ک بریم
لباسشم‌گاهی غرمیزنه ولی اکثرا میپوشه.
متاسفانه دخترمنم ازتنهایی میترسه میره اتاقش بازی میکنه ولی ترجیحش اینه پیش من باشه

سلام پسره منم کاملا همینه.. ترسی نداره از چیزی ولی میگه مامان تنم کنه.. غذا هم من میدم دهنش

فکر میکردم دختر من تنبل هیچ کاری نمیکنه اصلا

سوال های مرتبط

مامان پستاقلی مامان پستاقلی ۳ سالگی
دیگه از خودم این زندگی خسته شدم
یک ماهه شوهرم از سر کارش اومده بیرون ماشین سنگین خریده ولی هنو مدادکش نیومده شروع به کار نکرده
دیشب اینجور میکنه میگه من یه ماهه خونم پی بردم تو شلخته و کثیفی
غذا ظهر میخوری ظرف هارو همون لحظه نمیشوری
اصلا بلد نیستی بچه تربیت کنی در حالی که حالا هرچی در مورد بچه میگم کلا برعکسشو میگه منم کلا بی خیال بچه شدم
گفتم نخ کن تو گردنت هر جور دوس داری تربیتش کن رفتار کن باهاش
میگفت خسته شدم از زندگی کردن باهات
یا به پسرم میگا هر پتج دقیقه جیش داری میگم ولش کن خودش داشته باشه
میگه نیگه تو چی میدونی مگه
واقعا دیگه خسته شدم ترسم اینکه برم کاری کنه کلا پیرم منو نشتاسه الان که طرف باباشه
مثلا میره مهد اولش گریه میکنه اینجور میگه اگه گریه کنی خونه عمو نمیبرمت جایی نمیبرمت
ولی باز من که با ملایمت رفتار می کنم مثلا میگم ظهر میام دنبالت یا زود میام
میگه لوسش کردی
ولی با این پسرم حرف باباشو بیشتر گوش میکنه
دیشب که بهش گفتم بس کن دیگه اه
امروز اصلا محلش ندادم
میگه چرا کمددیواری نمیریزی بیرون دوباره مرتب کنی
یا هر غذایی ادویه خاص خودشو داره چرا استفاده نمیکنی
اصلا دیوانم کرده
دوست دارم این جرات پیدا کنم
همه چیزو بزارم و برم
مامان گلی مامان گلی ۳ سالگی
تازه میفهمم بچه رو ببری پارک بازی کنه بهش خوش بگذره یعنی چی.....تا چندوقت پیش بچمو اگر می‌بردم پارک یه بچه دیگه حواسش نبود می‌خورد به این یک قشقرقی بپا می‌کرد که چرا خورده بمن،یا میگفت کسی نباید سوار سرسره یا وسیله بازی دیگه ای بشه فقط من باید بازی کنم کلا خسته و کلافم می‌کرد ازبس با همه ناسازگار بود همش باید حواسم می‌بود کسی و نزنه ولی جدیدا خداروشکر خییییلی خوب شده یه بچه هم بزنتش حمله نمیکنه به بچه هه فقط میگه مامان این منو زد....الان با بچه ها دوست میشه کلی بازی میکنه منم کیف میکنم که اون دغدغه هام تموم شد.فقط یه مشکلی دارم با اینکه از 9 ماهگی دائم بردمش پارک و خانه بازی بازم انگار یه هراسی داره از بچه ها....اگر تو سرسره بچه پشت سرش باشه انگار می‌ترسه وا میسه کنار اون رد شه بعد خودش بره اگرم کسی جلوش باشه نزدیک نمیشه میزاره برن بعد میره بهش میگم برو کاری با تو ندارن میگه نه بهم میگن نمیشه تو بری.....یعنی میشه این ترسشم بریزه و تموم شه بره؟
مامان هانا ✨ مامان هانا ✨ ۴ سالگی
صبحتون پنکیکی😁🥞 خوبین رفقا چه خبرااا چه میکنید با خونه تکونی؟
دیروز هانارو بردم خانه بازی،هردفه که میریم من پر از استرس میشم واسه اینده این بچه،یعنیی انقدررررررر مظلومه،انقدرررر آرومِ حد نداره واقعا نگرانم
خیلی مظلوم میرفت سمت بچه ها خیلی مودب میگفت سلام من هانا هستم🥺 (میخاست دوست شه باهاشون)
بعد میرفت با یه اسباب بازی بازی کنه یه بچه دیگه مث گرگ میومد میگفت من میخام بازی کنم،هانام خیلی راحت کنار میرفت،اول فقط نگاه کردم ببینم چیکار میکنه دیدم نههههه این بچه تا میره با یچی بازی کنه اون بچه فضولچه هه میومد ازش میگرفت هانام خیلی راحت قبول میکرد میرفت کنار.ااخر هانا رفت پیانو بزنه باز بچه هه اومد گفت پاشو من میخام با این بازی کنم هانا تا اومد پاشه گفتم برو با یچی دیگه بازی کن بازی هانا تموم شد شما بیا با این بازی کن😠
میترسم دوروز دیگه تو مهد یا مدرسه از این بچه ها باشه که بهش زور میگن
یا مثلا یه بچه دیگه جیغ بزنه یا موقع بازی داد بزنه هانا خیلی میترسه و از اون محیط فرار میکنه حتی اگه اون بچه از خودش کوچیک تر باشه
البته اینم بگم ما اطرافمون بچه کوچیک نیست واسه همین هانا خیلی تو جمع بچه ها نبوده و ارتباط نگرفته.
ولی خب نگرانی مادرانه دارم....