۹ پاسخ

من این یدونع رو خدا حفظ کنه برام
دیگع اعصاب دومی رو ندارم واقعاااا الانم کم اوردم با این یکی
اگه یه زمان ناخواسته باردار بشم دوست دارم پسر بشه
چون خودم دختر بودم و خیلی اذیت شدم نتونستم خوب درس بخونم و از دنیا جا موندم شوهر کردم و الانم باید کلفتی کنم و اجازم دست یکی دیگه باشه رو اصلا نمیپسندم
ب این خاطر همون پسر خوبه

خدا از دوتاش داد هم پسر هم دختر شکرش فقط صحت بدن بهم بده بزرگشون کنم خیلی خسته شدم

من پایان ۲سالگی بچم انشالله

ان شاءالله هیچ وقت
چون دوتا پسر دارم قشنگ دهنم سرویسه
مگه اینکه ناخواسته بشه که امیدوارم نشه واقعا توان ندارم خودم اینقدر ضعیف هستم حد نداره اعصاب هم ندارم🤣🤣

من شکر خدا دوتاشم دارم خدا کمک کنه بزدگشون کنم و به همه بچه ها سلامتی بده الهی آمین

خدارو شکر که همین یکی رو سالم بهم داده و هر روز با کلی عشق زندگی میکنیم،، دخترم خیلی خوبه و اصلا اذیت نمیشیم ولی نمیتونم تصور کنم یه بچه دیگه بیاد شاید توجهم نسبت به دیارا کم بشه ، دوست دارم همه عشق و محبتمون فقط برا دیارا باشه

من دیگه بچه نمیخوام همین یدونه رو به یه جای خوب برسونم کافیه
و اینکه دوران بارداری و زایمان قشنگ عذاب اوره دوست ندارم باز تجربه کنم🥲

والا من یکی که دوتا دختر دارم و قسمت نشد پسر دار بشم که اونم شکر نشدم و دیگه بچه تعطیل چون سنم نمی‌کشه

اره اگر خدا کمکم کنه و صلاح بدونه دوس دارم باز بیارم
دوس دارم دختر بشه چون بچه اولم پسره ب لطف خدا دوس دارم دخترم داشته باشم
دوس دارم هر دو رو تجریه کنم

سوال های مرتبط

مامان یاسین مامان یاسین ۸ ماهگی
در مورد تاپیک قبلیم یه چیزی یادم اومد 😂‌
من حامله که بودم سر یاسین ، اون موقع ها که نمیدونستم بچه داری چه فاجعه ای هست 🤐🤭 به دوستم میگفتم من سه سال بعدش دوباره میخوام اقدام کنم یه دختر هم بیارم ، جنسم جور بشه باهم بزرگ بشن و تمام
بعد دوستم هی میگفت نکنیا دیوونه یهو اومد اونم پسر شد ، گفتم خب یکی دیگه میارم ، اینقد میارم تا دختر بشه 🤣😂 ( چقد خوش خیال بودم ، انگار میخوام تخم بزارم )
بعد دوستم میگفت اره مادرشوهر منم سر بچه هاش حرف تو رو میزده ، اولی آورده پسر بوده کفته یکی دیگه میارم دختر داشته باشم ، به ترتیب دومی هم آورده پسر بوده سومی رو آورده پسر شده چهارمی هم پسر . دیگه خواهر برادراش میگفتن تو رو خدا بسه دیگه تو قسمتت نیست دختر دار بشی ، اینم گفته قسمت چیه ، اینقد میارم تا دختر بشه .
خلاصه پنجمی رو که حامله شده دوقلو بوده ، گفته خوبه دیگه بالاخره یکیش دختر
اون دوتا هم پسر شدن 😐🫤
دیگه خدا آب پاکی رو ریخته رو دستش 🤣 بعد از ۶ تا پسر دیگه ختم بارداری اعلام کرده گفته دختر نمیخوام 🤣
مامان شهاب مامان شهاب ۱۳ ماهگی
در رابطه با تاپیک قبلیم حس‌هام خیلی گنگه...شنیدم که بعضیا تو این موارد گریه میکنن یا میگن خاک تو سرم و اینا ولی من خیلی یخم، اصلا نمیفهمم چرا انقد بی تفاوت و مات موندم
دیدی از یه چیزی میترسی که سرت بیاد ولی همیشه هم یه حسی داری که سرت میاد؟! این موضوع از این چیزای من بود، همیشه ته قلبم میدونستم که بچه اولم به دنیا بیاد تو همون شیر تو شیری به اصطلاح ما ترکا میمونم برا دومی(باردار میشم دومی رو) ، همیشه هم به شوهرم میگفتم و اونم با شیطنت میگفت آره خب چی میشه و اینا، ضمن اینکه شوهرم با برادراش اینطوری شده، ۳ تا بچه از قبل بودن، خواستن چهارمی رو بیارن، سال ۶۶ یه پسر سال ۶۷ یه پسر و سال ۶۸ یه پسر به خانواده اضافه شده! شوهر منم پسر وسطیه این ماراتونه، به قول مادرشوهرم گلین اوجاقا گلیپ
شوهرم خوشحاله چون بچه خیلی دوس داره و اصلا مشکلی هم نداره با پشت سرهم اینطوری بودنشون، به اون باشه میگه سال بعد هم سومی🙄
منم قضیه اینکه بخوام به نداشتنش فک کنم قفله برام، همیشه میگفتم آدم مواظب باشه نشه اگه شد دیگه قرار نیس جون اون موجود خدا رو ازش بگیری، یعنی مرحله پذیرشش رو اوکی‌ام اما بعدش...🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️ مرحله تصور شرایطمون خیلی سخته برام، از طرفی حس میکنم به شهاب ظلم میشه، من همیشه تصور میکردم حالا حداقل چندین سال آینده تنهاس بچم و کلا تمرکزم رو خودش، اینکه یهو از تنهایی دراومده حس میکنم هوو آوردم سرش و فرصت هاشو گرفتم ازش😓
من بارداری و بچه داری و زایمان نسبتا خوبی داشتم اما امان از روزای بعد زایمان، از نظر روحی و اون شرایط سخت روزای اول اصلا دوس ندارم برگردم به اون روزا🥲 علی الخصوص با طرز برخورد و اذیتا و حمایت نکردنای همسر و اطرافیان میگفتم اصلا دیگه بچه دار نمیشم...

ادامه تاپیک بعدی