پارسال این ساعتا، دکترم اومد بالا سرم و معاینه نهایی کرد و نوشت عدم پیشرفت زایمان طبیعی... و دستور سزارین رو داد🙃
از شب قبلش ساعتای ۱۰ شب یه کوچولو انقباض داشتم که فکر میکردم طبیعیه... برای اطمینان رفتم بیمارستان خودم که حرکات بچه چک بشه... چک کردن و گفتن بلهههه انقباضات زایمانه!!! و چون خونمون دور بود از بیمارستان و صبح ممکن بود توی ترافیک بمونم، دکترم گفت شب بمون و بستری شو...
تا صبح منتظر بودیم دهانه رحم باز شه، ولی با امپول و سرم و ... نهایتاً ۲ سانت باز شد 😆 چقدرم معاینه ها درد داشت و نفس گیر بود 😮‍💨

خلاصه که پارسال حدودای ساعت ۱۱:۳۰، پسرم رو گذاشتن روی صورتم و وقتی اون موهای مشکی و صورت سفید و لبای صورتیشو دیدم، دلم رفت و اشکم سرازیر شد....🥲❤️

تصویر
۳ پاسخ

إلهی عزیزم تولدش مبارک 😍

الهی😍😍😍منم وقتی پسرمو دیدم گریه کردم

عزیزدلم الهی بگردم🥹🥹

مقالات مرتبط

آموزش خواب به کودکان
آموزش خواب به کودکان بدون گریه در سنین مختلف
طریقه از شیر گرفتن کودک در شب
از شیر گرفتن کودک در شب | زمان و راه قطع شیر شبانه نوزاد
گریه نوزاد در شب
گریه نوزاد در شب | علل و درمان گریه شبانه کودک
علت خونریزی بعد از زایمان
علت خونریزی بعد از زایمان | علت خونریزی بعد از چهل روز زای...

سوال های مرتبط

مامان رهام مامان رهام ۱۵ ماهگی
پارسال همین موقع من دردام شروع شده بود ساعت ده شب رفتم بیمارستان و پسرم یک شب بدنیا اومد چقد زود گذشت🥺🥺😍😍😍
مشاهده ۲ پاسخ دیگر
مامان مامان دوقلوها مامان مامان دوقلوها ۱۶ ماهگی
پارسال دقیقا همچین ساعتی تو راهه بیمارستان بودم دکترم زنگیده بود که یه شب زودتر زایمان کنم🥲اخ ک چقد دلم تنگ شده واسه اون روزا🥺اولین تولد هلسا و آنیسای خوشگلم💋💖
مشاهده ۱۵ پاسخ دیگر
مامان الوین مامان الوین ۱ سالگی
وای چقدر زود گذشت ، یادش بخیر پارسال شب ۲۳رمضون بود من ۳۹هفته و ۴روز بودم از شب درد داشتم تا این موقع ها ، بعدشم گرفتم خوابیدم!!!!😴😴 فکر کردم مال شله زرد نذریه که خوردم و زعفرون توش بوده!!! 😅ساعت ۸صبح تو خواب کیسه آبم باز شد😱
مشاهده ۳ پاسخ دیگر
مامان لیانا مامان لیانا ۱۲ ماهگی
شمام شده بچتون 4 صبح بیدار بشه به بازی کردن یکی دو ساعت بعد بخوابه؟؟
دختر من دیروز از 12 شب تا 12 ظهر خوابید باز 2 ساعت بیدار بود خوابیدتا 5 عصر بیدارم شد تا ساعت 12:30 شب ک خوابید ولی 4 صبح تا 6 بیدار بود باز خواب رفت تا 10 صبح چرا اینجوری شد
مشاهده ۱ پاسخ دیگر
مامان جانا مامان جانا ۱۵ ماهگی
پارسال همچین شبی از ذوق و استرس اینکه فردا صبح می‌خوام برم بیمارستان و نوع زایمانم هنوز معلوم نبود اصلا نخوابیدم🥹🥹
توی ۴۱ هفته و ۶ روز بودم،سزارین انتخابی ممنوع کرده بودن و میگفتن فقط طبیعی،صبح بلند شدیم رفتیم بیمارستان،ازم ان اس تی گرفتن و دیدن خوب نیست،به دکترم خبر دادن و دکترمم دستور بستری داد و گفت اتاق عمل و آماده کنید تا من بیام،وقتی بهم گفت دکترت گفته باید سزارین بشی رو ابرا بودم🥹🥹
مامانم و که دیگه نذیدم،فقط با اصرار یه دقیقه شوهرم و دیدم و شوهرم رفت کارای بسازیم و انجام داد،ساعت ۱:۴۵ دقیقه ظهر دکترم اومد،تا بردنم اتاق عمل و کارام و کردن،ساعت ۲:۲۲ دقیقه دختر کوچولوم و بدنیا آوردن و صدای گریش بلند شد و تمام استرس های من خوابید🫠🫠
پارسال چقدر استرس کشیدم همچین شبی و الان دخترم ۱ ساله شد و من فقط دارم حسرت میخورم که چقدر زود گذشت این ۱ سال🥹🥹🥹با اینکه خیلی خیلی لذت بردم از همه لحظاتش ولی دلم تنگ روزای اول بدنیا اومدنش،دلم تنگ روزایی که اومدیم خونه و از صبح تا شب خودمون ۲ نفر تنها بودیم و من فقط می‌شستم نگاش میکردم و لذت می‌بردم♥️با اینکه خیلی سختی کشیدم،کولیک،حساسیت به پروتئین گاوی و رفلاکس پنهان که هنوز داره و من هنوز خودم مراعات میکنم و غذای خودشم مراعات میکنم ولی دیگه دخترم ۱ ساله شد و من از اون روزا فقط عکس‌اش و دارم و خاطره هاش و😍
تولد دخترم مبارکم باشه🎉🎉🎉🎉🎂🎂🎂
۱۴۰۲/۰۶/۱۲
#تولد
#جانا_خوشگله
مشاهده ۱۵ پاسخ دیگر
مامان پناه💫 مامان پناه💫 ۱۵ ماهگی
پارسال همین موقع۷:۳۰🕰️
دکترم زنگ زد که صبح ساعت چهار برو بستری 🏥
چون قرار بود ۳۱مرداد بستریشم و پناه بدنیا بیاد، چون بیمارستان سه شنبه ها عمل زیاد داشت دکتر مجبوری گفت صبح برو بستری🥺
مامان و همسرمم رفته بودن خرید تدارکات بیمارستان 🏥🛒🛍️
منم استرس گرفتم و زنگ زدم که زود همه خریدارو انجام بدین و من ساعت ۴صبح بستری میشم😟😍
همه اومدن خونه مامان اینا مامانبزرگا،خاله هامو...🥰
منم از زایمان و ترسش استرس گرفته بودم😢
چه زود گذشت روزا🥺😘
تا صبح خوابم نبرده بود که دخترمون چه شکلی و چه رنگیِ👧🏼💓
و حالا حسرت اونروزا رو میخورم که کاش بازم برگردیم عقب و خیلی وقت میزاشتم هم به خودم هم به دخترم 💕
بچه اول تجربه خوبیِ🥺😘
مشاهده ۱۰ پاسخ دیگر
مامان شهاب مامان شهاب ۱۳ ماهگی
سلام مامانا
من الان ۳۴ هفته و ۳ روز باردارم
دو روزه حالت تهوع دارم، دوبار دردم گرفته بود، کلا میدیدم که عادی نیستم و ترشحاتمم عادی نیس، اون دوبار درد هم نفس گیر بود مثل دردای زایمان 🥴 خلاصه که با اینکه این هفته وقت سونو و دکتر داشتم اومدم اورژانس مامایی، معاینه شدم گفتن ۱ فینگر باز شده دهانه رحمت🤦🏻‍♀️
البته با این همه تکاپوی من و با وجود بچه کوچیک داشتن به نظرم طبیعیه والا
سر بارداری شهاب وارد ۴۰ هفته شده بودم یه سانت به زور معاینه تحریکی باز شده بود و آخرشم که بستری شدم با آمپول زایمان کردم
فعلا دکتر اتاق عمله نیومده نظرشو بگه، منتظرم
کسی تجربه اینطوری داشته؟ خیلی زوده؟
مشاهده ۲ پاسخ دیگر
مامان بنیامین💚 مامان بنیامین💚 ۱۲ ماهگی
پارسال موقه نوزادیش و بیخوابیاش با خودم میگفتم سال دیگه یه سالش بشه راحت میشم..درست میشه دیگه‌...ولی نمدونستم بدتر میشه بهتر نه😐
هر یه ساعت بلند شدنش از خواب کم بود که اقا امشب از چهل دقه پیش بیدار شده و نمیخوابه😐از ساعت ۱۰ خوابیده و تا الان ۳ ۴ بار بیدار شده..بعدشم که بیدار شد و نخوابید😐(کارنامش همین یه مورد و کم داشت)
باید اینو بگم همسرم رانندس..ساعت ۲ شب اومد و اومد کنارم و داشتم پسرم و شیر میدادم..تا صدای یواش باباشو شنید چشاشو مث جغد باز کرد و بیدار شد..الانم رو پامه خدا کنه بخوابه😑
مشاهده ۲ پاسخ دیگر
مامان سپهر مامان سپهر ۱۱ ماهگی
سلام عزیزان لطفا راهنماییم کنین
پسرم از ساعت ۹:۳۰ صبح اسهال داشت تا شب که استفراغ کرد
الانم حتی آبم میاد بالا میاره نمیدونم چیکارکنم بردمش درمانگاه گفتن ویروس جدیده سرم زدن آمپول زدن ولی خوب نشده
چیکارکنم استفراغش قطع شه؟
مشاهده ۲ پاسخ دیگر
مامان علی مامان علی ۱۳ ماهگی
پارسال ی‌همچین روزایی بود که خیلی درد داشتم حس میکردم هر لحظه قراره تو خونه زایمان کنم همه میگفتن این دردا طبیعیه و ماه درده ولی خدایی خیلی درد وحشتناکی بود تکونای علی خیلی کم‌شده بود و هر روز تو راه بیمارستان و نوار‌قلب بودم🥲تاریخ زایمان رو تو سونوم زده بود ۱۵ آبان....ولی‌من قرار بود سزارین اختیاری کنم و‌دکتر‌هنوز‌نامه رو نداده بود بهم کلی ترس و استرس داشتم ک‌نکنه زود دردم بگیره و بخام‌طبیعی زایمان کنم 😅روز ب روز دردام بیشتر می‌شد تا اینکه ۲۳ مهرصبح با درد وحشتناک از خاب بیدار شدم ب دکترم زنگ زدم گفت برو سونو و عصر بیا مطب پیشم عصر رفتم و معاینه کرد و گفت سر بچه خیلی اومده پایین و الان باید بستری شی😷وفردا سزارین‌کنمت‌ و من فردا وقت آتلیه گرفته بودم‌ک‌عکاسی کنیم نه ساک بیمارستان بسته بودم ن‌آمادگی داشتم
با کلی‌ترس‌و‌استرس‌ بیخیال آتلیه شدیم و رفتیم ساک‌جمع کردیم‌و‌ی ساعت بعدرفتم‌بستری شدم‌ خیلی شب سختی بود
ولی‌گذشت و‌خدارو‌شکر علی با هزار داستان و ماجراهای اون‌۹ ماه ب سلامتی دنیا اومد🥰
انگار‌همین دیروز‌بود🥲
مشاهده ۲ پاسخ دیگر
مامان ماهان& همتا مامان ماهان& همتا ۱۵ ماهگی
يه چيز خنده دار يادم اومد گفتم براتون تعريف كنم
چند شب پيش ساعت ٥ صبح هممون خواب بوديم
پسرم يه لحظه بيدار شد منم ناخوداگاه بيدار شدم داشتم نگاش ميكردم
همين جور كه چشماش بسته بود دستشو ميكشيد روي تشكش دنبال پستونكش بود
بعد پيداش نكرد
چشماشو باز كرد نگا ابجيش كرد
توي عالم خواب خودشو كشوند سمت ابجيش رفت پستونك اونو از دهنش كشيد بيرون كرد دهن خودش خوابيد 😂😂😂😂 من فقط يواش ميخنديدم.
باورتون نميشه چقدر خنده دار بود. يه سري ديگه هم توي خواب بيدار شد پستونكش دهنش بود فكر كرد نيست رفت پستونك خواهرشو برداشت اصرار داشت بكنه دهنش😂😂😂😂😂 بعد يهو خوابش برد😂😂😂
مشاهده ۱۴ پاسخ دیگر
مامان گل پسر مامان گل پسر ۱۳ ماهگی
اصلا باورم نمیشه پسرم یکساله شد 😍😍
مامان دورت بگرده عسلم که زندگیمون رو شیرین کردی
پارسال مثل این موقعه ها حسابی درد کشیدم تا ۶ صبح که گل پسرم دنیل اومد دلت تنگ شده واسه وقتی که گذاشتنش بغلم یه پسر کوچولو و سفید که حسابی گشته بود و گریه میکرد
الان همون فسقلی مرد شده 😍😍😍
مشاهده ۳ پاسخ دیگر
مامان مهراد مامان مهراد ۱۵ ماهگی
پارسال این موقع من بیمارستان بودم درد داشتم از ساعت ۱۰ صب ک امپول فشار زدن دردم شروع شد ساعت ۱و۲۰ ظهر زایمان کردم و پسر کوچولوم دنیا اومد و امروز پسرم ۱ ساله شد و من خوشحال ترینم 😍😍😍🥺
مشاهده ۵ پاسخ دیگر
مامان سید امیر حسین مامان سید امیر حسین ۱۳ ماهگی
پارسال این موقع منتظر دردام بودم
قرار بود مثل فردا برم بیمارستان چون 40 هفته پر میشدم صبح پاشدم واسه نماز کیسه ابم نشت داشت تا ظهر رفتم بیمارستان بستریم کردن تا 10 و نیم شب درد کشیدم اخرم سرگزارین شدم ولی خداروشکر که بچم سالم دنیا امد و الان کنارمه
روزی هم چشم انتظارا
با اینکه مادری سخته و ادم کم میاره ولی بازم شیرینه درسته بعصی وقتا از رفتارمون خسته میشیم و بچه اذیتمون میکنه ولی خداروشکر که سالمن و کنارمونن😍😍
مشاهده ۵ پاسخ دیگر
مامان ایلیا مامان ایلیا ۱۲ ماهگی
پارسال همچین موقعی ،دراز کشیده بودم که یهو حس کردم یه آب داغ از وسط پاهام رد شد
اپلش‌فکر کردم ترشحه،ولی وقتی زیاد شد فهمیدم کیسه آبم پاره شده
با استرس لباس پوشیدم و رفتیم بیمارستان ، تا برسیم کاااامل لباسام خیس بود و کیسه آبم کامل ترکیده بود
تا صبح هزار بار مردم و زنده شدم از بس استرس از دست دادنش رو داشتم
تا اینکه ساعت 8 و نیم صبح عمل شدم و پسرکم رو دادن بغلم 🥲🥲
حالا آروم خوابیده و من با فکر به اون شب چقدرررر دلم گرفته🥲
مشاهده ۱۲ پاسخ دیگر