خیلی خستم خیلی اعصابم داغون شده یه بچه دو سال و چهار ماهه و یه بچه نه ماهه ناخواسته که پدرم رو در آورد دلم می خواست بعد دوسالگی پسرم یه استراحت بکنم یه مسافرت برم وقت کافی داشته باشم براش انواع غذاها بپزم باهاش بازی کنم ولی فقط دستم به دخترم بنده دخترم فوق العاده بدغذا جیغ جیغو خسته شدم اعصابم خورد میشه با پسر بیچاره ام دعوا میکنم

دلش میخواد تو همش بغلش کنی باهاش بازی کنی گناه داره 😭😭😞

چقدر دلم به حال بچه اولت میسوزه خیلی گناه داره ترخدا حواست به اون باشه اون الان میفهمه
😭😭😭😭
اعصابم خورد شد تر خدا به بچه بزرگتر بیشتر برس،کاری نکن از الان نسبت به خواهرش حسادت کنه
اون طفلک هیچی حالیش نیست الان به تو خیلی احتیاج دارم خیلی

خدا قوت منم دقیقا الان حال تو رو دارم.

فقط میتونم بگم خدا صبرت یده

عزیزم حالا که صحیح و سالم بچه دومتو بغل کردی بهتره نگی ناخواسته، گناه اون طفلک چیه ما پاشونو باز میکنیم به این دنیا.
هرچی‌ بگی حق داری بچه آدمو خسته میکنه، از اطرافیانت کمک بگیر برو پیششون پسرتو بسپر بهشون بزار یکم برای خودت باشی، با ماشین برید بچرخید برید جایی بشنید غذا بخورید از هر کاری استفاده کن تا یکم حال و احوالت عوض بشه

بعید بدونم حالا حالاها بشه استراحت کرد و به کارای مورد علاقه رسید،آخه دختر من تو این سن ب شدت چسبندس و کلافم کرده،همه میگن تا ۳ سالگی صبر کن خوب میشه،والا هر سال میگن یه سال دیگه صبر کن

خیلی سخته منم تازه زندگسم داشت میفتاد رو روال میتونستم یکم برم بیرون الآن چند وقته دیگه زایمانمه و توی بدترین حالم🤧🤧

چقد کارت سخته خواهر، از اطرافیانت کمک بگیر، هر سه تاتون طفلکی هستین

خیلی سخته،خدابهت قوت وسلامتی بده عزیزم،بچه ی اولتم خیلی کوچولوعه🥺