۸ پاسخ

من خواهرم پسرش خیلی بدجور بود
همش یا مادرشوهرش خونه اینا یا بچه پیششون
الان ۱۴سالشه هیچوقت به حرف مامان باباش گوش نمیده
برا همین منم هر خواستگاری داشتم میگفت بالا بابام خونه دارم می‌گفتم نهایتی که بمونم قبل از بچه دار شدن
هیچکدومم قبول نمیکردن 🤣🤣
تا بالاخره ی مستقل پیدا شد
خلاصه که عادتش نده اصلا تا سنش کمه

منم تو آپارتمان با مادرشوهر م زندگی میکنم ولی نمیزارم ببرنش فقط تو خونه خودم میان میبیننش میرن چون بچه اولمو یه بار گذاشتم ببرن دیگ پسرم عادت کرد به رفتن خونشون

پسر منم می‌ره بغل مامانم منو تحویل نمیگیره
اون منو تحویل نمیگیره
منم کم نمیارم اون تحویل نمیگیره ،🥲
اما کلا دیگه مامانم مامان میدونه
من شدم خالش

ما باهم نیستیم ولی سه چهار روز ی بار میریم اصلا میونش باهاشون خوب نیس نه مادر بزرگش نه عمه هاش اصلا اونارو میبینه گریع میکنه بغل ک سهله.حتی اونجا میریم زمین هم نمیمونه بازی کنه فقط باید رو پای خودم باشع

حالا دختر من اصلا بغل مادر شوهرم نمیره 😅ینی دوسنداره ک بغلش کنن اگه باهاش بازی کنن میخنده اما بغل نمیره فقط میچسبه بخودم

منم تو یه ساختمونم
ولی پسرم اینجوری نیست بغلشون میره تا منو باباش رو ببینه میاد بغل ما

وااای پسر منم هرروز میبرن نوه ی اولشونه نمیدونم دیگه چجوری بگ نبرین اعصابمو خرد میکنن هرروز

همین دختر ٩ماهت اینطوری میکنه؟
ماهم توی یه ساختمونیم اما وابستگیش بمن زیاده
خدا نکنه اینطور بشه
واقعا بده توی یه ساختمون

سوال های مرتبط