بعد عمل منو بردن اتاق ریکاوری و بعد زنگ زدن پایین ک بیاین مریضتون رو ببرین ی ماما و ی اقا بود اومدن منو بردن خواهرم و مادرم رو دیدم جلو در اسانسور اقاهه گفت همسرش کو خواهرم گفت رفته شیر خشک بخره دکتر گفته بود ک بخاطر دیابت من ممکنه افت قند پیدا کنه و باید زودتر شیر میخورد دیدم چند لحظه منتظر شدیم تا اومد به همسرم گفت برو رو تخت کمک کن بزاریم رو تختش منو گذاشتن رو تخت و همسرم اومد گفت خوبی همون لحظه دستاشو گرفتم گفتم دخترمون کو گفت اتاق بغلی گذاشتن زیر دستگاه اکسیژن خوبه دیدمش خیلیم خوشکله 😍😍😍 خلاصه دخترمم اوردن پیشم و تا چند ساعت بعد عمل باز درد نداشتم ک همسرم درخاست پمپ درد داده بود اوردن وصل کردن اما درد عمل میدونید چطوره جای بخیه ها درد نمیکرد فقط شکمم میسوخت یکی هم رو پشت خوابیدن سخته باید ۸ساعت بعد عمل به پشت بخوابی من باسنم خشک شده بود ساعت ۱۲شب اومدن گفتن مایعات باید بخورم چای نسکافه و اینا خواهرم بهن داد ساعت ۲شب گفتن باید پاشی راه بری این راه رفتن اول سخته انگار تو شکمت چاقو میگردونن من پاشدم نشستم اما سخت بود یه چیز شیرین خوردم بعد کم کم اومدم پایبن دو دقیقه راه رفتم کفت زیاد خسته نکن خودتو برو رو تخت تا صبح باز راه میری الحمدلله عمل خوبی داشتم خب درد که داشتم ولی باید تحمل کرد دیگ هفت لایه شکم باز بشه باید انتظار درد رو هم داشت خب روز بعد عمل هم مرخص شدم و اومدم خونه

پمپ درد خوب بود لازمه مثلا بگیم‌

عزیزم🥹🥹 وای منم دو هفته دیکه باید این حسو تجربه کنم. یه سوال دیگم دارم مثل پاهات که بیحس بود احساس خفگی نمیکردی. احساس میکنم تنگی نفس منو میگیرا

خدارو شکر مادر گل قدم نو رسیدتت مبارکت باشه انشالله💓💞

بسلامتی ودلخوش دخترتوبزرگ کنی دخترتون چندکیلوبود