ازونجایی ک من هیچ دوست و رفیقی ندارم گفتم بیام اینجا یکم درد و دل کنم
ما طبقه بالای مامانم اینام هستیم هرموقع ک خانواده همسر میان خونمون مامانم اینا بدشون میادو ی عالمه غر میزنن و چ بسا یکی دوروزم باهام حرف نمیزنن یا وقتایی ک میرم خونه مادرشوهرمم بساط همینه
واقعا دیوونه شدم از دستشون
پسرم پیشش زیاد نمیمونه من نباشم حتی ازین بچه کوچیگم توقع میکنن
پسرم برا مادرهمسرم خیلی ذوق میکنه میگن چرا برا ما ذوق نمیگنه ولی برااینا هم میکنه دگ نمیدونم چگار کنم😭

واقعا عذابه زندگی درکنار خانواده ها

بگو شما رو زیاد میبینە بخاطر همین زیاد ذوق ندارە از من ب شما نصیحت اگ طرف خانوادە ی خودت پیش خودت گلایە کردن واسە شوهرت تعریف نکن یەروزی برعلیە خودت استفادە میکنەاگ دیدی با حرفاشون ناراحت شدی بگو خستەم بچە اذیت کردە همین

دقیقا میفهمم چی میگی تو اتفاقا اگه با مادر شوهرت اوکی هستی رابطت حفظ به درک اگه کسی میخواد ناراحت شه این یعنی حسادت

ببین مامان ارمین منم از دست خانواده شوهرم و خانواده خودم خسته شدم اینا دوست دارن من پشت کنم به اونا
اونا هم دوست دارن من پشت کنم به اینا
این وسط بدشون هم نمیاد من و شوهرم هم باهم بد باشیم
من و شوهرم هم قید هر دوتا خانواده هارو زدیم
میخوان بیان خونمون میگیم ماخونه نیستیم 😂😂😂😂

بحث احساسه منطق نیست
مامانت به هر دلیل توجه و محبت و صمیمیت که براش کافی باشه از تو ندیده

بگو بچه خودش تشخیص میده مهر و محبت کی دلیه سمت همون کشیده میشه بنظر من اگر شرایطشو دارید ک جدا بشید اگر نه حد و مرز بذار برا خونه زندگیت من جاریم بالا سر مادرشوهرم زندگی میکنه اما مادرشوهرم نه میفهمه کجا میره کجا میاد نه میفهمه کی خونشونه یه مدت ک جواب سربالا بدی و کاراتو تو خودت انجام بدی خودشون متوجه میشن زندگی تو برا خودته و جداس

شمابرعکسین چرا؟؟؟

بریدازونجا

حساس شدن روی خانواده همسرت واسه اونه

مامان خودت اینقده گیره؟